درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی > مقالات

مدينه‌ ي‌ فاضله‌ يا جنگل‌ مدرن‌

پژوهشي‌ در شناخت‌ ويژگي‌هاي‌ جامعه‌ي‌ بسته‌ و فاسد و طرحي‌ براي‌ اصلاح‌ آن‌

 هر انساني‌ به‌ صورت‌ طبيعي‌ بر محيط‌ اطراف‌ خود انديشه‌ مي‌نمايد تا سازندگان‌ محيط‌هاي‌ اجتماعي‌ و دست‌ اندركاران‌ طراحي‌ سيستم‌هاي‌ اجتماعي‌ و سنت‌ها و عرف‌ و انديشه‌ي‌ حاكم‌ بر جامعه‌ يا افراد همگون‌ را بشناسد.

نوشتار حاضر با تأمّلي‌ عقلي‌ در پي‌ آن‌ است‌ كه‌ ويژگي‌هاي‌ جوامع‌ فاسد و به‌ ويژه‌ جامعه‌ي‌ امروز بشري‌ را بشناساند تا از طريق‌ «تعرف‌ الاشياء بأضدادها»، ويژگي‌ها و مشخصات‌ جامعه‌ي‌ سالم‌ و باز به‌ دست‌ آيد.

با شناخت‌ معيارهاي‌ جوامع‌ فاسد؛ مانند: دو قطبي‌ بودن‌ جامعه‌، حاكميت‌ زور و قدرت‌، كسب‌ وجاهت‌ از طريق‌ خيانت‌ و ظلم‌، همكاري‌ و معاون‌ افراد نيك‌ و بر بدي‌ها، چيرگي‌ ايمان‌ صوري‌ و ويژگي‌ داشتني‌ عيد و افتخار به‌ زورمداران‌ و آه‌ و ناله‌، سوز و زندان‌ به‌ فقيران‌ و بيچارگان‌، اين‌ حقيقت‌ به‌ دست‌ مي‌آيد كه‌ دنياي‌ امروز جنگلي‌ است‌ كه‌ لباس‌ مدرنيته‌ به‌ خود پوشيده‌ است‌ و جنگل‌، در برابر آن‌، مدينه‌اي‌ فاضله‌ است‌. حال‌ اين‌ پرسش‌ رخ‌ مي‌نمايد كه‌ راه‌ برون‌ رفت‌ از جامعه‌ي‌ فاسد و بسته‌ به‌ جامعه‌اي‌ سالم‌ و باز چيست‌؟ رهبري‌ اين‌ حركت‌ چه‌ ويژگي‌هايي‌ بايد داشته‌ باشد و آيا در دنياي‌ امروز چنين‌ امري‌ قابل‌ تحقق‌ است‌ و داراي‌ وصف‌ امكان‌ مي‌باشد و آيا كوشش‌ در اين‌ راه‌ مثمر ثمر است‌. نوشتار حاضر بر آن‌ است‌ تا به‌ چنين‌ پرسش‌هايي‌ پاسخ‌ دهد و از آينده‌ي‌ موعود جهان‌ سخن‌ گويد.

ويژگي‌هاي‌ جامعه‌ي‌ بسته‌ و فاسد

در دنياي‌ كنوني‌ براي‌ شناخت‌ جوامع‌ سالم‌ از فاسد، خصوصيت‌ها، نشانه‌ها و ملاك‌هاي‌ بسياري‌ وجود دارد كه‌ مردم‌ و محيط‌ آن‌، با آن‌ معيارها شناخته‌ مي‌شوند. در اين‌ مقام‌ به‌ اندكي‌ از موارد مشخص‌ و مهم‌ آن‌ اشاره‌ مي‌گردد:

جامعه‌ي‌ فاسد، استثمار را سهم‌ و حق‌ مستضعفان‌ و توسعه‌ و برتري‌ را از آنِ مستكبران‌ مي‌شناسد؛ اجحاف‌ و تحمل‌ را براي‌ فقيران‌ و فزوني‌ و بسياري‌ را ويژه‌ي‌ دولتمردان‌ آن‌ جامعه‌ مي‌داند. در چنين‌ جامعه‌اي‌، ناتوان‌ و ضعيف‌، هميشه‌ محروم‌ و توانگر و قدرتمند هرگز محروميت‌ ندارد. عناوين‌ اجتماعي‌، حقوق‌ عمومي‌ و حاكميت‌هاي‌ مردم‌، سهم‌ توانگران‌ و زحمت‌، كوشش‌ و هر رنج‌ ديگر، نصيب‌ افراد محجوب‌ و مظلوم‌ مي‌باشد.

تمامي‌ رياست‌هاي‌ اجتماعي‌ و مراكز حساس‌ جامعه‌ي‌ فاسد را شياطين‌ و ايادي‌ تزوير، زر و زور بر عهده‌ دارند، ولي‌ گوشه‌ نشيني‌ و انزوا يا كمبود و بي‌ ساماني‌، نصيب‌ مردمان‌ شايسته‌ و پاك‌ طينت‌ مي‌شود.

در جوامع‌ فاسد، دوگانگي‌ عجيبي‌ رخ‌ مي‌دهد و هرگز ملاك‌ درستي‌ براي‌ خوب‌ و بد نمي‌توان‌ ارايه‌ داد؛ به‌ طوري‌ كه‌ تمامي‌ محدوديت‌ها و كمبودها نصيب‌ محرومان‌ جامعه‌ و توسعه‌ و فراواني‌ از شؤون‌ زور مداران‌ مي‌باشد. عناوين‌ و شؤونات‌ كلي‌ جز در محدوده‌ي‌ متشخصان‌ جامعه‌ پيدا نمي‌شود، ولي‌ تمامي‌ وزر و وبال‌ كلي‌ و جزيي‌ محيط‌ را بايد در زندگي‌ طبقات‌ پايين‌ آن‌ جوامع‌ جست‌وجو كرد و به‌ طور كلي‌، كمبود، با ناتواني‌ و فزوني‌ با زورمداري‌ برابر مي‌باشد.

اغنيا و زورمداران‌ جوامع‌ فاسد، تمامي‌ كردارشان‌ ناشايسته‌ جلوه‌ مي‌نمايد و فقيران‌ و محرومان‌ وجود، زندگي‌ و حيات‌ آنان‌، چيزي‌ جز نقص‌ نمي‌باشد. عيب‌ غني‌، حُسن‌ و حُسن‌ فقير، عيب‌ او به‌ شمار مي‌رود. كردار بد اغنيا هرگز ظاهر نمي‌شود؛ در حالي‌ كه‌ اندك‌ ناشايستگي‌ و عيبي‌ از فقير، بر سر چوب‌ مي‌گردد و قابليت‌ پيگيري‌ در تمامي‌ مراكز قانوني‌ اجتماع‌ را داراست‌. هر كه‌ غني‌ شد از خوبان‌ است‌ و هر كس‌ كه‌ موقعيت‌ نسبي‌ نيافت‌، چيزي‌ از مواهب‌ آن‌ جامعه‌ نصيب‌ وي‌ نمي‌گردد.

تحويل‌ خوبي‌ به‌ توانگري‌

آنچه‌ در جوامع‌ فاسد اسمي‌ دارد «توانگري‌» و «توان‌» است‌ و خوبي‌، هيچ‌ جايگاهي‌ ندارد. خوب‌ آن‌ است‌ كه‌ توانگر تصديق‌ كند و نازيبا چيزي‌ است‌ كه‌ او از آن‌ رو گرداند؛ هر چه‌ غني‌ گويد، همان‌ است‌ و آنچه‌ فقير و محروم‌ مي‌داند، مجالي‌ براي‌ گفتن‌ پيدا نمي‌كند. قانون‌ آن‌ است‌ كه‌ او مي‌بافد و قانونمندي‌ را توانگر بايد امضا كند و در اين‌ كار، ناتوان‌ نقشي‌ ندارد. ضامن‌ اجراي‌ قانون‌، زور توانگران‌ است‌ و عمل‌ به‌ قانون‌، كار مردم‌ عادي‌ و ناتوان‌. علت‌ غايي‌ وضع‌ قانون‌، مردم‌ عادي‌ مي‌باشند و حقوق‌ توانگر در پناه‌ قانون‌ ايفا مي‌شود و مردم‌ جامعه‌ در صورت‌ حركت‌ و كوشش‌ و اطاعت‌ تمام‌ از زورمداران‌، تنها سلام‌ و صلواتي‌ بهره‌ مي‌برند.

سود و سرمايه‌

عشرت‌ طلبان‌، قانون‌ مي‌نويسند و رنجبران‌، موضوع‌ اين‌ امر مي‌باشند. فرمان‌، فرمان‌ زور است‌ و عدالت‌ و حقوق‌ عمومي‌ و تعاون‌ بشري‌ و هر لفظ‌ و واژه‌ي‌ زيباي‌ ديگري‌، ابزاري‌ بيش‌ براي‌ پيشرفت‌ آنان‌ در دست‌هاي‌ آنان‌ نمي‌باشد.

مردم‌ عادي‌ هر جامعه‌ به‌ عقيده‌ و باور خود عمل‌ مي‌نمايند و سروران‌ جامعه‌ تنها سينه‌ مي‌زنند و فرياد سر مي‌دهند و اگر لازم‌ شود، گريان‌ مي‌شوند و به‌ قول‌ معروف‌، گريه‌ از آنان‌، مصيبت‌ از مردم‌؛ شادي‌ از آنان‌، هزينه‌ از مردم‌؛ سود از آنان‌، سرمايه‌ از مردم‌؛ ناله‌ از آنان‌، ناليدن‌ از مردم‌ و خلاصه‌ بايد در تقسيم‌ به‌ طور تساوي‌ در ناتساوي‌ حقوق‌ را نسبت‌ به‌ آنان‌ رعايت‌ كرد تا هرگز رنجش‌ خاطر مبارك‌ آن‌ حضرات‌ كذايي‌ پيش‌ نيايد، حتي‌ اگر خاطري‌ براي‌ مردم‌ عادي‌ باقي‌ نماند.

قوّت‌ و ضعف‌

ملاك‌ و ميزان‌ براي‌ مسايل‌ و موضوعات‌ اجتماعي‌، قوت‌ و ضعف‌ است‌؛ اگر فردي‌ قوي‌ باشد و به‌ نوعي‌ كميت‌ جامعه‌ را در اختيار داشته‌ باشد، مفتي‌ جامعه‌ نيز مي‌گردد و اگر مفتي‌ واقعي‌ باشد و از چنين‌ كميتي‌ برخوردار نباشد، نبض‌ جامعه‌ و افراد آن‌ در اختيار او قرار نمي‌گيرد. آنان‌ كه‌ توانگر هستند، ضرر و زيان‌ كه‌ نمي‌كنند هيچ‌، بلكه‌ ضرر و زيان‌ طبيعي‌ خود را به‌ دوش‌ ناتوانان‌ جامعه‌ مي‌نهند و محروم‌ و ناتوان‌، بايد اگر خداي‌ ناكرده‌ شادي‌ و سروري‌ براي‌ وي‌ پيش‌ آمد، بر سر سفره‌ي‌ توانگران‌ افطار نمايد تا آنان‌ از آن‌ شادي‌ بي‌ نصيب‌ نمانند.

ظالم‌ دست‌ دارد و مظلوم‌ سر هم‌ ندارد؛ ظالم‌ مي‌تازد و مظلوم‌ را به‌ دنبال‌ خود نمي‌برد؛ در چنين‌ جوامع‌ فاسدي‌، كسب‌ وجاهت‌ و آبرو، از خيانت‌ و ظلم‌ به‌ دست‌ مي‌آيد و آبرومند و شايسته‌ي‌ حقيقي‌، لجن‌ مال‌ مي‌گردد.

ظالم‌، اگر مهر و محبتي‌ كند، از شهرت‌ است‌ و مظلوم‌، اگر خطا و خيانتي‌ كند، از ناتواني‌ و محروميت‌ است‌. درد را مظلوم‌ مي‌كشد و ظالم‌، قهقهه‌ سر مي‌دهد، حق‌ ندا سر مي‌دهد و باطل‌ دم‌ از حق‌ مي‌زند؟

اگرچه‌ رنج‌ و زحمت‌، ضروري‌ دنياست‌ و كسي‌ را از آن‌ گريزي‌ نيست‌ و دنيا با اين‌ محتوا، معنا مي‌يابد و آدمي‌ بايد براي‌ استقبال‌ از تمامي‌ رنج‌ دنيا و كمبود و اندوه‌ مداوم‌ آن‌، خود را آماده‌ نمايد؛ ولي‌ سخن‌ در اين‌ است‌ كه‌ اين‌ امر به‌ طور طبيعي‌ و براي‌ همگان‌ است‌ و استثنايي‌ در ميان‌ نيست‌ نه‌ آن‌ كه‌ هر چه‌ رنج‌ و بلا هست‌ از آن‌ ناتوان‌ و تمامي‌ موهبت‌ها براي‌ زيباپوستان‌ و گلگون‌ چهرگان‌ و عروس‌ مزاجان‌ باشد؛ دلسوختگان‌، هميشه‌ ميهمان‌ سوز اين‌ و آن‌ باشند و خوش‌ رقصان‌ ميزبان‌ خوبان‌، ناز و نعمت‌ از آن‌ حور بر دلان‌ و رنج‌ و آزار بر جان‌ غمداران‌ نشيند، بوزينه‌ صفتان‌ در حاله‌اي‌ از نور لميده‌ و سوز بر دلان‌ خود را در منجلابي‌ از اندوه‌، پنهان‌ مي‌دارند.

مرزهاي‌ فساد و تباهي‌

در جوامع‌ فاسد، مرزهاي‌ مشخصي‌ وجود دارد كه‌ هرگز با معيارهاي‌ انساني‌ سازگار نمي‌باشد و هيچ‌ قاموسي‌ جز قاموس‌ دل‌ مردگان‌، حقيقت‌ آن‌ را در نمي‌يابد.

آنچه‌ مرزهاي‌ جوامع‌ فاسد را مشخص‌ مي‌نمايد، عالي‌ و داني‌ بودن‌ دولت‌، رعيت‌، پول‌، زر، زور و تزوير مي‌باشد و ديگر افراد بايد خواه‌ ناخواه‌ خود را با اين‌ معيارها تطبيق‌ دهند، يا از خود صرف‌ نظر نمايند و سر بر دار سپارند.

آنچه‌ گذشت‌ خلاصه‌اي‌ از ويژگي‌هاي‌ جوامع‌ فاسد و دنياي‌ كنوني‌ ماست‌؛ اگرچه‌ بيانگر تمامي‌ زواياي‌ آن‌ حقيقت‌ شوم‌ نمي‌باشد، اما حكايتي‌ از آن‌ غمبارگي‌ است‌ و اين‌ امر، تازگي‌ ندارد و از ابتداي‌ عالم‌ تا به‌ امروز، هميشه‌ به‌ نوعي‌ در هر جامعه‌ و محيطي‌ چنين‌ مي‌باشد.

آدمي‌ در ميان‌ تن‌ها، تنهاست‌

اين‌ امور و مسايل‌ فجيع‌ و بسياري‌ از فجايع‌ دردناك‌ ديگر در دنياي‌ كنوني‌، خود باعث‌ انزواي‌ كلي‌ واقعيت‌ها، دوستي‌ها، صداقت‌ها، مروّت‌ها و بسياري‌ ديگر از صفات‌ شايسته‌ي‌ انساني‌ گرديده‌ است‌ و آدمي‌ را در ميان‌ جمع‌، مهجور و با خود بي‌ خود و در ميان‌ تن‌ها تنها داشته‌ است‌.

مردم‌، از دروغ‌ بسيار مي‌خندند، ولي‌ به‌ دروغ‌ بسيار مي‌گويند. سخن‌ بسيار است‌، ولي‌ تمامي‌ حرف‌؛ حرف‌ بسيار است‌، ولي‌ بيهوده‌؛ ظاهري‌ برقرار است‌، ولي‌ نااستوار؛ اجتماعي‌ برپاست‌، ولي‌ بي‌ اساس‌؛ جمع‌ هستند، ولي‌ خاطري‌ ناجمع‌ را دنبال‌ مي‌كنند و هر لحظه‌ دلي‌ مملو از سستي‌ را بر دلداري‌ مهمل‌ مي‌سپارند و عمري‌ را با حيرت‌ و سرگرداني‌ دنبال‌ مي‌كنند.

اين‌ است‌ جوامع‌ پر از شوم‌ و تاريكي‌. مسلم‌ است‌ كه‌ فجايع‌ دنياي‌ امروز در مقايسه‌ با فجايع‌ دنياي‌ ديروز بُعد بيش‌تري‌ را در پناه‌ ظاهري‌ زيبا پيدا كرده‌اند؛ زيرا بدي‌ها و زشتي‌ها جهات‌ هنري‌ يافته‌ و تزوير و پيرايه‌، چاشني‌ هر امر شومي‌ گشته‌ است‌.

ديروز، زور، چپاول‌ و دزدي‌ كار چماق‌ بود و امروز، همان‌ كار را قلم‌ با بهترين‌ كيفيت‌ و كميت‌ انجام‌ مي‌دهد. ديروز ضرب‌ و زور و قتل‌ و غارت‌ كار سنگ‌ و تيغ‌ بود و امروز كار حرف‌ است‌ و با حرف‌ تمامي‌ غارت‌ها تحقق‌ مي‌يابد. ديروز، جنگ‌ در ميدان‌ بود و امروز، جنگ‌ در جهان‌ است‌ و جهان‌ ميداني‌ براي‌ جنگ‌ با همنوعان‌ گشته‌ است‌.

جنگل‌ يا مدينه‌ي‌ فاضله‌

هرچند امروزه‌ جنگل‌ها در جهان‌، سست‌ بنياد گشته‌ است‌ و ديگر از جنگل‌هاي‌ طبيعي‌ و بسيار گسترده‌، خبري‌ نيست‌، دنياي‌ كنوني‌ خود جنلگي‌ بس‌ بزرگ‌ گرديده‌ است‌؛ به‌ طوري‌ كه‌ هرگز به‌ تصور هيچ‌ حيواني‌ نمي‌آيد كه‌ درنده‌ خوتر از خود وجود داشته‌ باشد؛ به‌ صورتي‌ كه‌ اگر حيواني‌ وضع‌ كنوني‌ جهان‌ را تصور كند، به‌ طور حتم‌ نام‌ جنگل‌ را «مدينه‌ي‌ فاضله‌» اعلان‌ مي‌نمايد.

اين‌ است‌ حقيقتي‌ از باطن‌ امر و واقعيتي‌ از پس‌ تمامي‌ الفاظ‌ و عبارت‌هاي‌ شيوا كه‌ بايد بشر چاره‌اي‌ گزيند و يا خود براي‌ خود، فاتحه‌اي‌ بخواند و به‌ قول‌ ما بگويد: و علي‌ الانسان‌ السلام‌.

بعد از بيان‌ تمامي‌ اين‌ فجايع‌ و اجحافات‌، چيزي‌ كه‌ بسيار دردآور است‌ و بايد براي‌ آن‌ گريست‌، اين‌ است‌ كه‌ اين‌ امور عموميت‌ دارد و در ميان‌ تمامي‌ اقوام‌ و ملل‌ و اهل‌ دين‌ و كفر يافت‌ مي‌گردد و چندان‌ تفاوتي‌ در اين‌ جهت‌ وجود ندارد. كافر چنين‌ مي‌كند، مؤمن‌ هم‌ همان‌ را انجام‌ مي‌دهد. با آن‌ كه‌ در جهت‌ فكري‌ مقابل‌ هم‌ قرار دارند و قابل‌ مقايسه‌ نمي‌باشند، ولي‌ در عمل‌ با هم‌ تا حدي‌ همگام‌ مي‌باشند.

امر گفته‌ شده‌، تأسفي‌ است‌ كه‌ در تمامي‌ جوامع‌ يافت‌ مي‌گردد؛ از جوامع‌ اسلامي‌ و مسيحيت‌ گرفته‌ تا ديگر اديان‌ و ملل‌؛ ظلم‌ در نزد همگان‌ بد است‌ و همگان‌ كم‌ و بيش‌ مرتكب‌ آن‌ مي‌گردند. خيانت‌ و نادرستي‌ كه‌ نازيباست‌، تمامي‌ زيبارويان‌ و زشت‌ طينتان‌ انجام‌ مي‌دهند؛ ناجوانمردي‌ كه‌ نارواست‌، هر مرد و نامردي‌ از آن‌ رويگردان‌ نيست‌؛ تزوير و دورويي‌ كه‌ عيب‌ است‌، تمامي‌ خوبان‌ كم‌ و بيش‌ از آن‌ دريغ‌ ندارند. زشتي‌ چنان‌ در جان‌ خوبان‌ يافت‌ مي‌گردد كه‌ گويي‌ دست‌ كمي‌ از بدان‌ ندارند و خود از اين‌ سلسله‌ي‌ خبيثه‌ مي‌باشند، با آن‌ كه‌ هرگز خود را در اين‌ صراط‌ نمي‌بينند.

جاهل‌ مرتكب‌ زشتي‌ مي‌شود، عالم‌ هم‌ چنين‌ مي‌كند. كافر خيانت‌ دارد، مسلمان‌ هم‌ دست‌ كمي‌ از آن‌ ندارد. تمامي‌ زشتي‌ها را همگي‌ با تعاون‌ و همكاري‌ يكديگر انجام‌ مي‌دهند، گويي‌ در اين‌ امر وحدت‌ كلي‌ دارند و بر هم‌ سبقت‌ و ايثار روا مي‌دارند؛ به‌ طوري‌ كه‌ هر كس‌ را دنبال‌ كني‌ مي‌بيني‌ چنين‌ مي‌كند؛ بي‌ ادعا نيز چنين‌ مي‌كند و مدعي‌ فضيلت‌ هم‌ بيش‌تر از آن‌ را انجام‌ مي‌دهد.

هر يك‌ هر چه‌ بخواهند انجام‌ مي‌دهند و با ساز و برگ‌ ديانت‌ و آب‌ و تاب‌ تقوا و شاخ‌ و برگ‌ خدمت‌، همان‌ را انجام‌ مي‌دهند كه‌ ديگران‌ بي‌ مهابا و بدون‌ مقدمه‌ و درد، كارزار آن‌ مي‌گشتند؛ خوبان‌ بدي‌ها را لباس‌ زيبا مي‌پوشانند و براي‌ تسكين‌ قلب‌ و دل‌ و جان‌ مؤمن‌ آفت‌ آن‌ را با ذكر و ورد از ميان‌ بر مي‌دارند و خود را مي‌سازند.

ظلم‌ به‌ مظلوم‌ و ضعيف‌ و ناتوان‌ را همه‌ جا مي‌توان‌ به‌خوبي‌ يافت‌ و غم‌ غمداران‌؛ در همه‌ جا بيش‌ترين‌ كالا مي‌باشد؛ رنج‌ رنجبران‌، فراوان‌ترين‌ محصول‌ بشر است‌ با آن‌كه‌ سزاوار است‌ كه‌ جوامع‌ بر حسب‌ عقايد، تفاوت‌ كلي‌ داشته‌ باشند و عقايد خوب‌ و دين‌ و ديانت‌، كارگشاي‌ عملي‌ جوامع‌ انسان‌ و مردم‌ گردد.

آقا ظلم‌ مي‌كند، خانم‌ هم‌ ظلم‌ مي‌كند، مولا ظلم‌ مي‌كند، بي‌ نوا و گدا هم‌ به‌ قدر توان‌ چنين‌ مي‌كند و خلاصه‌، همه‌ ظلم‌ مي‌كنند و ظلم‌ هم‌ خود همين‌ كار را مي‌كند، چنان‌ مي‌كنند كه‌ گويي‌ نه‌ خدايي‌ نه‌ ديني‌ نه‌ ديانتي‌ نه‌ رسولي‌ و نه‌ امامي‌ و خلاصه‌ هيچ‌ و هيچ‌ و هيچ‌ چيز وجود ندارد، با آن‌ كه‌ در عقايد، بسيار قوي‌ و زيبا و توانا مي‌باشند و همگان‌ را شيفته‌ي‌ افكار عالي‌ خود مي‌سازند.

 

نسيمي‌ فرحناك‌

در اينجا موضوعي‌ لازم‌ است‌ بيان‌ گردد كه‌ ترك‌ آن‌، خود ظلم‌ بزرگي‌ است‌ و آن‌ اين‌ است‌ كه‌ اگرچه‌ ظلم‌، بسيار است‌ و بسيار خيانت‌ مي‌شود؛ هرچند كه‌ اين‌ امر مخصوص‌ كفر و بي‌ ديني‌ نيست‌ و در دين‌ و ديانت‌ هم‌ اين‌ امور فراوان‌ است‌، نبايد از حق‌ گذشت‌ و بايد گفت‌ كه‌ در ميان‌ همين‌ فجايع‌ و زشتي‌ها و خيانت‌ها و نادرستي‌ها، چه‌ بسيار خوبان‌ خوبي‌ وجود دارد كه‌ از نظر كيفيت‌ قابل‌ مقايسه‌ با تمامي‌ كميت‌ زشتي‌ها نمي‌باشد، و اين‌ خود به‌ تنهايي‌ كارگشاي‌ سلامت‌ جامعه‌ نيست‌؛ اگرچه‌ گه‌ گاه‌ و بلكه‌ بيش‌تر صداقت‌ها، خدمت‌ها و خوبي‌ها جلوه‌گر مي‌شود و نسيمي‌ بس‌ فرحناك‌ به‌ دنبال‌ مي‌آورد كه‌ بسيار ارزنده‌ و عالي‌ است‌، اما كارگشاي‌ تمامي‌ مشكلات‌ جوامع‌ پر از نابسامان‌ آدمي‌ نمي‌باشد.

جاي‌ بسي‌ تعجب‌ و حيرت‌ است‌ كه‌ اين‌ خوبي‌ها منحصر به‌ جوامع‌ واحدي‌ نمي‌باشد و مي‌توان‌ نمونه‌هايي‌ از آن‌ را در تمامي‌ اقوام‌ و ملل‌ و گروه‌ و ملت‌ها پيدا كرد. فردي‌ بد است‌، گاهي‌ كار خوب‌ مي‌كند؛ كافر است‌، زماني‌ ايمان‌ به‌ خرج‌ مي‌دهد؛ زشت‌ است‌، ولي‌ زيبايي‌ از خود نشان‌ مي‌دهد تا جايي‌ كه‌ گويي‌ زيباي‌ زيباست‌.

نقش‌ دين‌ و ايمان‌

در اين‌ جا پرسشي‌ پيش‌ مي‌آيد كه‌ اگر خوبي‌ و نيكي‌ از هر دو جانب‌ پديدار مي‌گردد و اين‌ ثمر از هر بذري‌ ميسر مي‌باشد، ديگر دين‌ چه‌ مي‌كند و مؤمن‌ كيست‌؟ زشت‌ و زيباست‌ كه‌ در همه‌ جا موجود است‌ و خوب‌ و بد است‌ كه‌ با همه‌ آشناست‌، بدي‌ است‌ كه‌ همه‌ دارند و خوبي‌ است‌ كه‌ براي‌ همگان‌ ميسر است‌؛ پس‌ نقش‌ دين‌ و ايمان‌ چيست‌؟

در اين‌ ميان‌ بايد گفت‌: چنين‌ نيست‌، بلكه‌ دين‌ نقش‌ اساسي‌ خود را داراست‌ و تمامي‌ خوبي‌ها را بايد در دين‌ و ايمان‌ جست‌وجو نمود، ولي‌ سخن‌ در اين‌ است‌ كه‌ ديندار كدام‌ است‌ و مؤمن‌ كجاست‌؟ مؤمن‌ كسي‌ است‌ كه‌ دين‌ و ايمان‌ در جان‌ وي‌ مستقر گردد و كارگشاي‌ عمل‌ و جانش‌ شود، كسي‌ كه‌ اعتقاد جازم‌ را با تربيت‌، از چشمه‌ساري‌ پاك‌ يافته‌ باشد و جانش‌ با حق‌ آشنا باشد و تنها از دين‌ و ايمان‌ نامي‌ برنگزيده‌ باشد و عنوان‌ گروهي‌ و ظاهري‌ براي‌ خود نيافته‌ باشد كه‌ با اندك‌ زياني‌ و يا با اندك‌ ناملايمتي‌ تمامي‌ آن‌ حقيقت‌ را پشت‌ سر گذارد.

آنان‌ كه‌ در پناه‌ تربيت‌ و صحت‌ مربي‌، ديندار مي‌شوند، چنين‌ هستند كه‌ تمامي‌ وجود آنان‌ را خوبي‌ فرا مي‌گيرد و تمامي‌ كردار آنان‌ رنگ‌ دين‌ دارد؛ اما آنان‌ كه‌ تنها اسمي‌ از دين‌ براي‌ خود برگزيده‌اند و ناخودآگاه‌ دين‌ را پذيرفته‌اند، هميشه‌ در مقابل‌ منافع‌ خود خاضع‌ و با اندك‌ زياني‌ تمامي‌ محتوا و آموزه‌هاي‌ ديني‌ را پشت‌ سر مي‌گذارند و به‌ آساني‌ از آن‌ مي‌رهند و خود را ملاك‌ كار قرار مي‌دهند.

پس‌ دين‌ آن‌ است‌ كه‌ آدمي‌ در خود ببيند و در تمامي‌ ابعاد آن‌ مطيع‌ عقيده‌ سالمي‌ باشد و در غير اين‌ صورت‌، اگرچه‌ دين‌ صوري‌ بي‌ خاصيت‌ نيست‌ و باز در بسياري‌ از موارد كارگشاست‌، ولي‌ كارگشاي‌ احساس‌ است‌ و بازگشاي‌ انديشه‌ نمي‌باشد.

اگر گفته‌ شود چنين‌ خوبي‌هايي‌ براي‌ كافر هم‌ ميسر است‌، در پاسخ‌ بايد گفت‌: كافر در اين‌ مرتبه‌ از خوبي‌ نيست‌ و جوامع‌ بي‌ ايمان‌ و دور از قيد و بند دين‌، بلكه‌ جوامعي‌ كه‌ تنها اسم‌ و عنواني‌ از ديانت‌ دارند، هرگز حدود نسبي‌ جوامع‌ ايماني‌ را دارا نمي‌باشند.

اگر كسي‌ بپرسد: در جوامع‌ فاسد و دور از عناوين‌ ديني‌، خوبي‌ها و خدماتي‌ كم‌ و بيش‌ يافت‌ مي‌شود، چگونه‌ خوبي‌ با كافر دمساز مي‌گردد؟ بايد در پاسخ‌ گفت‌: كافر هم‌ كفر كلي‌ ندارد و جوامع‌ فاسد، به‌ تمامي‌ فاسد نيستند و كم‌ و بيش‌ چهره‌هاي‌ درستي‌ در آنان‌ يافت‌ مي‌گردد و عواطف‌ انساني‌، تمامي‌ آنان‌ را ناخودآگاه‌ معتقد به‌ خير مي‌سازد كه‌ اين‌ خود، كارگشاي‌ خوبي‌هاي‌ آنان‌ است‌. پس‌ فاسد، فساد كلي‌ ندارد و خوبي‌ها در ميان‌ انبوهي‌ از شومي‌ها، گه‌ گاه‌ جلوه‌ مي‌كند و افراد ناسپاس‌ گاهي‌ به‌ طور ناخودآگاه‌ از خود، سپاس‌ ظاهر مي‌سازند.

پس‌ در اين‌ بحث‌، بايد مواضع‌ تمامي‌ جوامع‌ را در دست‌ داشت‌ تا همان‌طور كه‌ در جوامع‌ ديني‌ افراد شايسته‌، تربيت‌ يافتگانِ مربيان‌ وارسته‌اند و تقليد مداران‌ وادي‌ دين‌، جز ديانت‌ صوري‌ چيزي‌ نصيبيشان‌ نمي‌شود، در جوامع‌ فاسد و در ميان‌ افراد دور از دين‌ و ديانت‌ هم‌ هر يك‌ براي‌ خود معتقداتي‌ دارند و كم‌ و بيش‌ از آن‌ پيروي‌ مي‌نمايند، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ بسياري‌ از اعتقادات‌ و باورهاي‌ آنان‌ باطل‌ و فاسد است‌ كه‌ اين‌ خود سبب‌ فساد آنان‌ مي‌گردد و بر فرض‌ صحت‌ و درستي‌، چندان‌ زمينه‌ي‌ عملي‌ در آن‌ وجود ندارد و نقش‌ عملي‌ تمامي‌ آنان‌ را محيط‌ و پول‌ و دنيا و زندگي‌ و مظاهر آن‌ تعيين‌ مي‌كند؛ اگرچه‌ كم‌ و بيش‌ خوبي‌ها و فضيلت‌هاي‌ محدودي‌ از آنان‌ ممكن‌ است‌ پديدار گردد.

بحثي‌ كه‌ بعد از بيان‌ اين‌ مطالب‌ بر آن‌ اصرار ورزيديم‌، اين‌ بود كه‌ جوامع‌ انساني‌ را چنان‌ فساد و تباهي‌ فرا گرفته‌ كه‌ ديگر دين‌ هم‌ كارگشاي‌ عملي‌ آنان‌ نيست‌؛ آنان‌ كه‌ فاسدند، فاسدند؛ آنان‌ كه‌ اعتقاد به‌ دين‌ و ديانت‌ ندارند، ندارند و آنان‌ هم‌ كه‌ معتقدند، چندان‌ بروز عمل‌ از ايمانشان‌ نمايان‌ نمي‌شود. ذكر و گفتار دين‌ و ديانت‌ و راستي‌ و صداقت‌ اسلام‌ و قرآن‌ و انصاف‌ و وجدان‌ و بحث‌هاي‌ طويل‌ عدالت‌ را مي‌توان‌ دنبال‌ كرد و حقيقت‌ آن‌ را چه‌ بسيار كم‌تر مي‌توان‌ يافت‌، جز در معدودي‌ از راه‌ يافتگان‌ عملي‌ اين‌ حقايق‌ بلند ملكوتي‌ كه‌ رنگي‌ از جامعه‌ و مردم‌ ندارند.

پس‌ چنان‌ ظاهر بر همگان‌ حاكم‌ مي‌گردد كه‌ هرگز نمي‌توان‌ احتمال‌ صدق‌ و درستي‌ را در انديشه‌ي‌ عاقل‌، تداعي‌ نمود و انصاف‌ و عدالت‌، آرزو مي‌گردد. ايمان‌، صورت‌، و قرآن‌، صوت‌ و صدا و علم‌، خيانت‌، و عرفان‌، هنر مي‌گردد؛ جمال‌، درد سر و كمال‌، زحمت‌ آدمي‌ مي‌شود و جدال‌ و خيانت‌ بر سراسر زندگي‌ بشر چيره‌ است‌.

پس‌ تمام‌ مطلب‌ ما اين‌ است‌ كه‌ در جوامع‌ فاسد، ملاك‌ خوب‌ و بد را قدرتمندان‌ زورگو تعيين‌ مي‌كنند و منافع‌، از آنِ قدرتمندان‌ و زيان‌، از آنِ ضعيفان‌ مي‌باشد و اين‌ لباس‌ به‌ هر اندامي‌ اندازه‌ است‌؛ مؤمن‌ باشد يا فاسق‌، صالح‌ باشد يا مفسد، مرشد باشد يا مريد، مسلم‌ باشد يا زنديق‌ كه‌ هيچ‌ كدام‌ نقش‌ اساسي‌ را ايفا نمي‌كنند و اين‌ ملاك‌ها را تنها مظاهر زور و تزوير در دست‌ دارند.

قدرت‌، اساس‌ است‌؛ نه‌ حق‌، و زور كارگشاست‌؛ نه‌ ايمان‌. تزوير پيش‌ مي‌رود؛ نه‌ صداقت‌ و اين‌ طبيعت‌ جوامع‌ فاسد و نظامات‌ شيطاني‌ و پليد دنياي‌ انساني‌ است‌ كه‌ خوبان‌ سركوب‌ مي‌شوند، اگر خوبي‌ باشد و فاسد رشد مي‌كند كه‌ به‌ طور حتم‌ هم‌ وجود خارجي‌ دارد و تمامي‌ افراد جامعه‌ را تابع‌ خود مي‌نمايند؛ چه‌ بخواهند يا نخواهند.

آنچه‌ براي‌ جوامع‌ فاسد امروزي‌ مسلم‌ است‌، اين‌ است‌ كه‌ دنيا، دنياي‌ زور، ظلم‌، تجاوز و احجاف‌ است‌؛ هرچند ديروز چنين‌ بوده‌، اما امروزِ دنيا بدتر است‌؛ زيرا دزدان‌ و تجاوزگران‌ جامعه‌، نسبت‌ به‌ راه‌هاي‌ فساد داراي‌ قدرت‌ مانور و اختيار بيش‌تري‌ هستند.

طبيعت‌ جوامع‌ فاسد چنان‌ خوي‌ پليدي‌ به‌ خود گرفته‌ است‌ كه‌ گويي‌ پليدي‌ مي‌زايد و خود از پليدي‌ زاييده‌ مي‌شود؛ چنان‌ كه‌ خير و صلاح‌ را چندان‌ طالب‌ نيست‌.

بينوا و فقير، مي‌نالد و توانگر و غني‌، سرفراز زندگي‌ مي‌كند؛ فقير هميشه‌ روزه‌دار است‌ و غني‌ هميشه‌ عيد فطر دارد؛ تمام‌ رمضان‌ عيد است‌ و عيد هم‌ براي‌ آنان‌ عيد مي‌باشد؛ فقير با اندوه‌ و غم‌ افطار مي‌كند و توانگر با افطار قبل‌ از غروب‌ به‌ استقبال‌ آن‌ مي‌رود. هر دو سفره‌ مي‌گشايند، ولي‌ فقير سفره‌ي‌ خجالت‌ و غني‌ سفره‌ي‌ افتخار و پر از تمامي‌ نعمات‌ برگزيده‌ از رنج‌ و غم‌ ديگران‌.

ناتوان‌ خواب‌ كه‌ مي‌بيند، خواب‌ پريشاني‌ است‌ و گويي‌ خواب‌ نيز فقير را خوب‌ مي‌شناسد و توانگر و غني‌ در خواب‌ هم‌ محفل‌ بپا مي‌دارد و بزم‌ دل‌ به‌ راه‌ مي‌اندازد، چنان‌كه‌ در بيداري‌ چنين‌ مي‌كند.

دو قطبي‌ بودن‌ جوامع‌ فاسد

دو بعدي‌ بودن‌ جامعه‌ي‌ بشري‌، توده‌ها را ناتوان‌تر و توانگران‌ را توانمندتر ساخته‌ و عاملي‌ براي‌ وراثت‌ گشته‌ است‌؛ توانگر از دست‌هاي‌ ناتوان‌ به‌ كلي‌ جدا گشته‌ است‌؛ به‌ طوري‌ كه‌ اگر خداي‌ ناكرده‌ استثنايي‌ رخ‌ دهد، مايه‌ي‌ عبرت‌ همه‌ خواهد شد.

اين‌ موضوع‌، بهترين‌ عامل‌ براي‌ دسته‌ بندي‌هاي‌ اجتماعي‌ است‌؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ توانگر و زورمدار و غني‌ و مترف‌، داناي‌ به‌ مواضع‌ امور و اوضاع‌ جامعه‌ و انواع‌ سياست‌هاي‌ مختلف‌ مي‌باشند؛ در حالي‌ كه‌ ناتوان‌ و تهيدست‌ و اقوام‌ عقب‌ افتاده‌ چيزي‌ را تشخيص‌ نمي‌دهند و براي‌ كارهاي‌ روزانه‌ي‌ خود، قيّم‌ و سرپرست‌ و مدير مي‌خواهند.

بر اثر اين‌ امر چنان‌ مي‌شود كه‌ دانايان‌ امور، گرگان‌ اين‌ گله‌ي‌ رميده‌، از آگاهان‌ مي‌شوند و با ظاهري‌ آراسته‌، بدون‌ سر و صدا مشغول‌ دوشيدن‌ اين‌ گله‌ي‌ پر بار و بي‌ صدا مي‌شوند و چنان‌ مي‌دوشند كه‌ ديگر چيزي‌ باقي‌ نماند و در عوض‌ با زمزمه‌اي‌ پر از شوق‌ و محبت‌ و ناله‌ي‌ حزني‌ و اشكي‌ جاري‌، دم‌ از خدمت‌ مي‌زنند و با فرياد گوش‌ فلك‌ را كر مي‌كنند.

اجحاف‌ و بهره‌ كشي‌

زورمداران‌ و رئيسان‌ براي‌ بهره‌ كشي‌ و اجحاف‌، تا مي‌تواند با زور و هنگامي‌ هم‌ كه‌ از اين‌ نوع‌ سلطه‌ عاجز گردند، با زبان‌ و سياست‌ و با تملق‌ و شيطنت‌ كار خود را پيش‌ مي‌برند و چنان‌ زبانِ فقيران‌ و دلسوزِ بيچارگان‌ و شيفتهِ مستمندان‌ مي‌گردند كه‌ خود آنان‌ هم‌ باورشان‌ مي‌شود و در عوض‌ اينان‌ بايد تحمل‌ مشقت‌ها و زحمات‌ آنان‌ را داشته‌ باشند و خلاصه‌، هر كلاهي‌ كه‌ از زمين‌ و آسمان‌ آيد به‌ سر ناتوان‌ مي‌رود و در عوض‌، تمامي‌ مواهب‌ و سرورها براي‌ از همه‌ بهتران‌ جنايتكار مي‌شود؛ اين‌ است‌ وضع‌ امروز و ديروز سردمداران‌ جوامع‌ فاسد انساني‌.

مستكبر غني‌ به‌ تمامي‌ جهل‌ و ناداني‌ عالم‌، عارف‌ است‌ و اعلم‌ و اعرف‌ مي‌گردد و فقير و نجيب‌ از تمامي‌ كمالات‌، محروم‌ مي‌شود و مستكبران‌ او را به‌ حساب‌ هم‌ نمي‌آورند. نادان‌ را، ناداني‌ حسن‌ مي‌شود، اگر از صاحبان‌ توان‌ باشد و دانا، اگر از اهل‌ ديار صاحبان‌ قدرت‌ نباشد، دانايي‌ براي‌ وي‌ زحمت‌ مي‌گردد، او را ناداني‌ شرف‌ مي‌شود و اين‌ كمال‌ براي‌ وي‌ زحمت‌ مي‌گردد. هر كاري‌ از قوي‌ «شايسته‌» و هر خوبي‌ از ناتوان‌ «مردود» است‌. فراستِ دانا، حماقت‌ و حماقت‌ زورمداران‌، فكر قلمداد مي‌شود.

زورمداران‌ اميرند و فقيران‌ اميري‌ نمي‌دانند؛ ناتوان‌ رعيت‌ است‌؛ چون‌ اين‌ كار را به‌ ارث‌ برده‌ است‌؛ آنان‌ تعب‌ نمي‌دانند و اينان‌ راحت‌ به‌ خود نديده‌اند؛ معيشت‌ آنان‌ محتاج‌ كسب‌ نيست‌ و قوّت‌ اينان‌ با كسب‌ ميسر نمي‌شود؛ اينان‌ براي‌ كسب‌ لقمه‌ ناني‌، بايد خون‌ خود را در گرو آن‌ نهند و آنان‌ خون‌ را با كمال‌ آساني‌ به‌ دست‌ مي‌آورند. رزق‌ براي‌ آنان‌ مفهومي‌ ندارد و اينان‌ مصداقي‌ را نمي‌يابند، اين‌ است‌ وضع‌ مشخص‌ آن‌ جوامع‌ فاسد كه‌ بايد ابتدا در تبيين‌ آن‌ كوشيد.

پس‌ در جوامع‌ فاسد مي‌توان‌ تمامي‌ مردم‌ را تحت‌ عناوين‌ مختلفي‌ از قبيل‌: مستكبر و مستضعف‌، فقير و غني‌، عالي‌ و داني‌، مترف‌ و مستمند، ضعيف‌ و قوي‌، ارباب‌ و رعيت‌ تقسيم‌ نمود. در اين‌ امر، تمامي‌ كفر و ايمان‌ برابر است‌ و اقتضاي‌ گروهي‌ ندارد و تمامي‌ طبقات‌ را شامل‌ مي‌گردد. قوي‌ از پيش‌ مي‌برد و ضعيف‌، معطل‌ است‌. مؤمن‌ باشد يا كافر و اهل‌ ديانت‌ باشد يا بي‌ ديانت‌ و در هر صورت‌، ملاك‌ تقسيم‌، قوت‌ و ضعف‌ است‌.

در چنين‌ جوامع‌ فاسدي‌ نمي‌توان‌ شايستگاني‌ از نوع‌ انساني‌ را جست‌وجو نمود و تحصيل‌ سلامت‌ در جوامع‌ اين‌ چناني‌ به‌ طور شايسته‌، ممكن‌ نيست‌ و رشد مناسبي‌ براي‌ ترقي‌ آدمي‌ باقي‌ نمي‌ماند؛ خواه‌ افراد در سايه‌ي‌ اعتقاد ديني‌ به‌ سر برند يا دور از تمامي‌ تعاليم‌ آسماني‌ باشند؛ هرچند مراتب‌ آن‌ متفاوت‌ است‌؛ اما به‌طور كلي‌ كارگشاي‌ جامعه‌ نمي‌باشد.

اين‌ است‌ طبيعت‌ و ماهيت‌ جوامع‌ بشري‌، از ابتدا تا به‌ امروز با تمامي‌ شكل‌ها و انواع‌ مختلف‌ آن‌ و با همه‌ي‌ تغييرات‌ كمي‌ و كيفي‌ در اعصار و قرون‌ و با درگيري‌هاي‌ كارگشايان‌ حقيقي‌ بشري‌ و خوبان‌ راستين‌ انساني‌، در سايه‌ي‌ كيفيت‌ها و كميت‌هاي‌ مختلف‌ كلي‌ آنان‌ و در مقاطع‌ تاريخي‌ خود.

اين‌ حقيقتي‌ است‌ كه‌ سزاوار كتمان‌ نيست‌ و مصلحت‌، به‌ اهمال‌ و تساهل‌ در اين‌ زمينه‌ حكم‌ نمي‌نمايد؛ به‌ طوري‌ كه‌ اين‌ خود عامل‌ تمامي‌ شومي‌ها و فسادها مي‌باشد و بنياد تمامي‌ انديشه‌هاي‌ بلند بشري‌ را لجن‌ مال‌ مي‌كند و وظيفه‌ي‌ تمامي‌ افراد انساني‌ را لوث‌ مي‌نمايد.

امكان‌ گريز و فرار از زشتي‌

در چنين‌ جوامع‌ فاسدي‌، فرار از زشتي‌ و گريز از بدي‌، كاري‌ بس‌ مشكل‌ است‌ و به‌ صورت‌ غالب‌ براي‌ عامه‌ي‌ مردم‌، ميسر و ممكن‌ نيست‌ و خواص‌ مردم‌ در آرزوي‌ چنين‌ فرار و خيال‌ گريزي‌ به‌ سر مي‌برند.

آرامش‌ به‌ راحتي‌ در چنين‌ جوامع‌ فاسدي‌، نصيب‌ كسي‌ نمي‌گردد و راهي‌ براي‌ راحتي‌ وجود ندارد و تنها كمي‌ از خوبان‌ و دانايان‌ مي‌توانند با زيركي‌ و متانت‌ تمام‌ راه‌ را به‌ گونه‌ي‌ اندك‌ براي‌ خود هموار نمايند و شايد موجودي‌ خود را در گرو آن‌ قرار دهند.

تا حال‌ چنين‌ بوده‌ و امروز، مشكل‌تر از آن‌ گشته‌ و باز هم‌ مشكل‌تر خواهد شد كه‌ اين‌ خود از عوارض‌ دنياي‌ واژگون‌ امروز و جوامع‌ فاسد موجود مي‌باشد.

 راه‌ اصلاح‌ جوامع‌ فاسد

بعد از آمال‌ و آرزو، تنها راهي‌ كه‌ براي‌ پايان‌ بخشيدن‌ به‌ تمامي‌ اين‌ مفاسد است‌ حركت‌ خوبان‌، پيروي‌ ديگران‌ و سركوبي‌ مفسدان‌ است‌؛ آن‌ هم‌ خوباني‌ زيرك‌ و شايسته‌ كه‌ از بلوغي‌ لازم‌ برخوردار باشند و بسياري‌ از خصوصيات‌ ذاتي‌ و اكتسابي‌ طبيعي‌ و اجتماعي‌ را دارا باشند و انصار و ايادي‌ مناسبي‌ از پيش‌، براي‌ خود ترتيب‌ دهند و نيز رشد مردم‌ را تأمين‌ نمايند كه‌ با اين‌ خصوصيات‌، چاره‌ي‌ تمامي‌ دردهاي‌ بشر ممكن‌ مي‌گردد.

موضوع‌ قابل‌ تأمل‌ در اين‌ زمينه‌، رعايت‌ اصل‌ «تشكّل‌» و «تناسب‌» است‌ كه‌ نبود آن‌، كار را تا به‌ امروز به‌ تأخير انداخته‌ است‌؛ به‌ طوري‌ كه‌ هر حركت‌ و قيامي‌ به‌ سكون‌ و ركود مي‌انجامد و تمامي‌ آن‌ زحمات‌ را ايادي‌ شيطان‌ كم‌كم‌ به‌ تاريكي‌ و نسيان‌ مي‌سپارند.

بايد حركت‌ نمود و هر كس‌ چنين‌ نمايد، پيروز است‌؛ هرچند ممكن‌ است‌ شكست‌ نصيب‌ گردد، اما نيت‌ خير او هميشه‌ دمساز وي‌ خواهد بود و اثرات‌ فراوان‌ آن‌ را خواهد يافت‌ و كميت‌ و كيفيت‌ اين‌ حركت‌ مؤثّر در نابودي‌ اميال‌ و سركوبي‌ فسادگران‌، به‌طور نسبي‌ مي‌باشد؛ اگرچه‌ عوارض‌ و ضايعات‌ فراواني‌ با هر حركتي‌ همراه‌ است‌، چيزي‌ از وظيفه‌ي‌ آدمي‌ نمي‌كاهد و بايد آنان‌ كه‌ توان‌ فكري‌ و عملي‌ دارند، هميشه‌ در توسعه‌ي‌ چنين‌ اموري‌ كوشا باشند و از هيچ‌ گونه‌ كوششي‌ دريغ‌ ننمايند و از هر گونه‌ زيان‌ و ضرر و يا شكست‌ و نابودي‌ به‌ خود اندوهي‌ راه‌ ندهند و در اقامه‌ي‌ چنين‌ اموري‌ پيوسته‌ كوشا باشند و با خود زمزمه‌ي‌ پيروزي‌ كلي‌ براي‌ حق‌ و نابودي‌ هميشگي‌ براي‌ باطل‌ را فراموش‌ نكنند كه‌ هرگز اين‌ انديشه‌، عقيم‌ نخواهد ماند؛ اگرچه‌ به‌ تأخير افتد.

آدمي‌ بايد هميشه‌ با خود چنين‌ انديشه‌اي‌ را همراه‌ داشته‌ باشد كه‌ نهايت‌ خلقت‌ و علت‌ آفرينش‌ گيتي‌ و دنياي‌ آدمي‌، فساد و زيان‌ نمي‌باشد و امكان‌ پيروزي‌ خوبان‌ و گسترش‌ نجات‌ همگان‌ حتمي‌ است‌ و اين‌ امكان‌، خود دليلي‌ بر تحقق‌ اين‌ موضوع‌ است‌؛ موضوعي‌ كه‌ بايد اهداف‌ عالي‌ دين‌ را در سايه‌ي‌ آن‌، لباس‌ تحقق‌ پوشيد و اين‌ خود آرزو و آمال‌ شيعه‌ است‌ كه‌ اساس‌ تمامي‌ ديانت‌ حق‌ مي‌باشد و آن‌ آرزو اين‌ است‌ كه‌ روزي‌ حق‌ بر تمامي‌ جهان‌ حاكم‌ گردد و حق‌، معركه‌دار دنياي‌ بشري‌ باشد.

روز موعود

بايد كوشيد و همه‌ بكوشند و از هر حركت‌ و جنبشي‌ دريغ‌ نداشته‌ باشند و انديشه‌ي‌ هيچ‌ شكست‌ و زياني‌ را به‌ خود راه‌ ندهند كه‌ مؤمنان‌ پيروز خواهند بود؛ امروز يا فردا، زود يا دير، اين‌ انديشه‌ عملي‌ خواهد شد، به‌ دست‌ ما باشد يا ديگران‌، از دور يا نزديك‌ راهگشايي‌ خواهد بود تا آن‌ كه‌ سرآمد تمامي‌ اين‌ حركت‌ها وقيام‌ها و در نهايت‌ تمامي‌ اين‌ جنبش‌ها و درگيري‌ها، ظهور حضرت‌ حجت‌ (عجّل‌ الله تعالي‌ فرجه‌ الشريف‌) تحقق‌ يابد و آن‌ روزي‌ است‌ كه‌ دوستان‌ حق‌ آرام‌ مي‌گيرند و باطل‌، مضمحل‌ مي‌گردد و از بين‌ مي‌رود و آدمي‌ غايت‌ آفرينش‌ را به‌ خوبي‌ مشاهده‌ مي‌نمايد و يادي‌ از تمامي‌ زحمات‌ گذشتگانِ خوبان‌ مي‌نمايد و اين‌ خود روز موعود است‌ كه‌ دير يا زود دارد؛ اما هرگز نشد نخواهد داشت‌ و حتي‌ اگر يك‌ روز از عمر دنيا باقي‌ مانده‌ باشد، آن‌ روز چنان‌ گسترده‌ خواهد بود تا چنين‌ طفل‌ انديشه‌اي‌ رشد سالم‌ خود را ببيند.

اين‌ روز است‌ كه‌ شيعه‌ به‌ تمامي‌ نفي‌ها خاتمه‌ مي‌دهد و يك‌ جا و بي‌ قيد و شرط‌ زبان‌ آدمي‌ مي‌گشايد؛ زيرا اين‌ روز، روز عدل‌ و روز حق‌ است‌، روز انصاف‌ و ميزان‌ است‌ و خلاصه‌ روزي‌ است‌ كه‌ آرامش‌ و سكون‌ براي‌ همگان‌ دنبال‌ مي‌شود؛ به‌ طوري‌ كه‌ باطل‌ هم‌ مي‌فهمد ديگر فصل‌ كارزارش‌ به‌ پايان‌ رسيده‌ است‌.

آن‌ روز، احكام‌ الهي‌ به‌ عين‌ مي‌آيد و قوانين‌ آسماني‌ تحقق‌ مي‌يابد و طاغوت‌ و فساد از صحنه‌ داري‌ جامعه‌ طرد مي‌گردد و تمامي‌ نفوس‌ خبيث‌ و ناشايست‌ لباس‌ عزلت‌ و نابودي‌ به‌ تن‌ مي‌كند و جاي‌ هيچ‌ اظهار باطلي‌ نمي‌ماند و باطل‌ سر به‌ جيب‌ خود فرو خواهد برد. به‌ اميد آن‌ روز.

 

 

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2013 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است