درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


فلسفه موسیقی

قسمت سوم

ساختار موزون صوت (ردیف‌های موسیقی)

صوت همانند حرکت خودرو است. حرکت خودرو با دنده‌ی سنگین، کُند است؛ ولی در این صورت، قدرت دارد. این دنده برای شروع حرکت خودرو و در مواردی که حرکت نیاز به قدرت دارد، نه سرعت بالا، مناسب است. اگر در این هنگام، از دنده‌ی سبک استفاد شود، هم دنده آسیب می‌پذیرد و هم حرکت ممکن نمی‌گردد. گفتیم صدا یا ریز است یا درشت. شروع خواندن موزون «درآمد» نام دارد. درآمد به مثابه‌ی حرکت با دنده‌ی سنگین خودرو است و باید آن را با صدای درشت اجرا کرد. درآمد ورودی شکل بخشیدن به صوت و صدا و نوع دستگاه است. بعد از ایجاد این صوت درشت، باید صدا را بلند و ریز کرد که حکم دنده‌ی متوسط را دارد. هرچه صدا بلندتر می‌شود، باید ریزتر و نازک‌تر گردد. بعد از آن صدا به نهایت ریزی می‌رسد که مرحله‌ی سوم دستگاه و «اوج» نام دارد. پس از آن راجعه و بازگشت به درآمد است. صوت با طی این مراحل، شکل متناسب و مطلوب را می‌یابد و یک «دستگاه» و «ردیف» را پدید می‌آورد. به هر یک از مراحل دستگاه‌ها «تکه» گفته می‌شود.

خواننده درآمد را باید چنان پرورش دهد که در پاره‌های بعدی که به اوج می‌رسد، به فرود و کاستی گرفتار نیاید؛ چرا که اگر درآمد را بالا بگیرد، در پاره‌های بعدی، صدای وی ضعیف می‌گردد و قدرت اجرای سالم خود را از دست می‌دهد؛ بنابر این لازم است از نقطه‌ی شروع که درآمد است، تا نقطه‌ی پایان آن، تناسب و توانمندی مناسب وجود داشته باشد. اوج و پایان دستگاه، مانند قافیه در شعر است که باید با عروض شعر، هم‌خوانی داشته باشد. گاه خواننده در اجرای دستگاهی به ضعف صدا دچار می‌شود و اگر بخواهد با سختی آن را دنبال کند، به مشکل دچار می‌گردد. خواننده در این حالت می‌تواند با ورود به گوشه‌ای یا انجام ترانه‌ای یا زمزمه‌ی بمی، خود را از مشکل برهاند.

گوشه فرع دستگاه و امری متمایز از آن است. هر یک از مقامات دارای گوشه‌های فراوانی است. می‌توان مقام را به بزرگراه و خیابان و گوشه‌ها را به کوچه پس کوچه‌های آزاد و بن‌بست تعبیر نمود. گوشه‌ها برای دستگاه است و هیچ گوشه‌ای بدون دستگاه نیست؛ اگرچه ممکن است دستگاه آن ناشناخته باشد. تعداد گوشه‌ها در دستگاه‌ها متفاوت است. برخی دستگاه‌ها گوشه‌های کم و بعضی گوشه‌های بیش‌تری دارد.

گوشه‌های بسیاری هست که مخصوص دستگاه خاصی نیست و گوشه برای چند دستگاه می‌باشد؛ برای نمونه، چارضرب، زنگوله، نحیب، لیلی مجنون، کرشمه، مویه، رهاب، حسینی، شهناز، هم‌چون ساقی‌نامه و مثنوی در همه یا بیش‌تر دستگاه‌ها به کار می‌رود و گوشه‌ای از آن شمرده می‌شود. البته، بعضی گوشه‌ها تنها در برخی از دستگاه‌ها اجرا می‌شود.

همان‌طور که از توضیح نحوه‌ی زیبا شدن و موزونی صوت به دست می‌آید آن چه در تحقق یک ردیف و دستگاه اهمیت اصلی و اساسی را دارد، نحوه‌ی صوت و آهنگ و ترتیل آن است، نه کلمات و واژگان، که تأثیر آن در نوع دستگاه امری تبعی است. خواننده باید زیر و بم صوت (آهنگ) و تندی و کندی آن را به‌خوبی بشناسد و از شعرخوانی فراوان پرهیز نماید و مایه را بر شعر مقدم دارد؛ برخلاف قصیده‌خوان که بیش‌تر باید شعر بخواند و آهنگ، نقش کم‌تری در آن دارد.

برخی از دستگاه‌ها برای خود، مثنوی و ساقی‌نامه‌ی ویژه‌ای دارد. مثنوی چینش‌های یازده تا دوازده نُتی را می‌گویند که وزن فاعلات را دارد. همه‌ی دستگاه‌ها در گوشه‌های خود دارای مثنوی است؛ به این معنا که سه‌گاه یک مثنوی دارد، همان‌طور که ماهور، ابوعطا، بیات ترک، اصفهان و حجاز، مثنوی ویژه‌ی خود را دارد و تمامی نیز از یک‌دیگر متمایز می‌باشند. ساقی‌نامه آهنگ مخصوصی دارد که بیش‌تر در دستگاه بیات ترک، اصفهان و ماهور خوانده می‌شود و به آن صوفی‌نامه نیز می‌گویند.

شعرهای شاهنامه بسیار هیجان‌آور است و در دستگاه‌های مختلف؛ هم‌چون زابل و مثنوی به کار می‌آید؛ همان‌طور که شعرهای حکیمانه‌ای دارد که برای ساقی‌نامه، ماهور، همایون و ابوعطا مناسب است. ساقی‌نامه برای شور، خلوت و خلسه بسیار مناسب است و آدمی را با شعرهای خاص خود، از کثرت و دنیا دور می‌دارد و زمینه‌ی معنوی و آرامش روحی روانی را در افراد ایجاد می‌کند. هر مثنوی دارای موجی روانی است که آدمی را خجسته و فرخنده می‌سازد و حالات عرفانی را در او زنده می‌نماید؛ به‌ویژه مثنوی بیات ترک که حالت حماسی و مثنوی اصفهان که نرمی دل‌پسند دارد.

تمام دستگاه‌ها و مایه‌ها حالات ویژه‌ی خود را دارد؛ از شادِ شاد تا غمناک و مقامات پرسوز و گداز، که در زمان و مکان‌های متفاوت برای افراد مختلف اثرهای گوناگونی بر جای می‌گذارد.

ردیف‌های ایرانی

مقامات و دستگاه‌ها (ردیف‌ها) ی آواز سنتیِ ایرانی از قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین نوع موسیقی در جهان است که همواره اساتید ماهر و گاه نوآوری به خود دیده است. ما در نوجوانی، سالیان فراوانی در محضر یکی از بزرگان موسیقی، استفاده‌های بسیار داشته‌ایم. ایشان گذشته از مهارت در صوت و آواز و برخورداری از صدای خوش، صاحب بهترین اخلاق و برخورد انسانی و به‌صورت کامل، وارسته و برای ما مربی شایسته‌ای بود، روحش شاد.

دستگاه‌ها یا بین‌المللی است؛ مانند: سه‌گاه، چارگاه، دوگاه، ماهور، همایون و افشاری و یا قومی و برای منطقه‌ای خاص. حجاز، شور شیراز، شور، اصفهان و  بیات ترک نمونه‌ای از این قسم است. حجاز، تکه‌ای است که در دستگاهی مانند ابوعطا آورده می‌شود.

بسیاری از دستگاه‌هایی که برای کشورهای بیگانه دانسته می‌شود، سرقت شده از آثار ایران قدیم است. بیگانگان با سرمایه‌گذاری بر غارت ثروت‌های فرهنگی کشور، از آن بهره‌های زیادی برده‌اند.

گفتیم هر یک از این دستگاه‌ها دارای تقسیم‌ها و اجزای متعددی؛ مانند: درآمد، زیر و بم و اوج و حضیض کلی و جزیی است. هر یک از این مایه‌ها دارای گوشه‌های فراوانی است که با خصوصیاتی، همان دستگاه را دنبال می‌کند. همان‌طور که گذشت، به قسمتی از یک دستگاه، تکه گفته می‌شود. همایون دستگاهی سنگین، متین و باوقار است؛ اما وقتی اوج می‌گیرد، تیز می‌شود که به آن چکاوک گفته می‌شود. چکاوک یک تکه است. همایون، ابوعطا، بیداد و بختیاری همه تکه‌هایی است که به دستگاه ماهور می‌خورد و حالات خود را دارد. در ابوعطا قرآن کریم را با حجاز می‌خوانند. ابوعطا از صوت حیوانات نیز قابل استخراج است. برای نمونه، گفته می‌شود: «قورباغه ابوعطا می‌خواند.» که این تنها یک مثل نیست و واقعیت دارد.

دستگاه افشاری تکه‌های عراق و ریز را دارد و به سه‌گاه «مخالف» و «مویه» وارد می‌شود. دشتی «راجعه» و «عشاق» را دارد. «حصار» و «شکسته» برای بیات ترک است. هر تکه کنار هم چیده می‌شود و سرشت و اوج و حضیض آن با هم متفاوت است. خواننده‌های آن نیز تفاوت دارند.

هر یک از دستگاه‌ها و ردیف‌های اساسیِ مایه‌های ایرانی، دارای گوشه‌های مختلفی است. این گوشه‌ها در مقام ارزشیِ هنر موسیقی، جایگاه خاصی دارد و مورد توجه ویژه‌ی اهل هنر است. از نمونه‌ی گوشه‌ها «گاه» هاست. مراد از «گاه» سقف صوت است که متفاوت می‌شود. با عوض شدن سقف دستگاه، خودِ دستگاه نیز تغییر می‌یابد و به دوگاه، سه‌گاه یا چارگاه تبدیل می‌شود. اصل این دستگاه‌ها به هم نزدیک است و در این میان، مهم‌ترین آن سه‌گاه است که نرم است. دوگاه بسیار ریز و بمِ پایین دارد و بسیار نرم است. چارگاه بلند است و تندی و تیزی ویژه‌ای در آن است. از چارگاه در ضرب‌ها و باشگاه‌های باستانی‌کاری و غزل‌های خراباتی و نیز در همایون و ماهور استفاده می‌شود. چارگاه دستگاهی مناسب رقص است و ضربی یکی و دوتا و سه تا، تا یک ده و دو ده و سه ده و چهار ده را شامل می‌شود.

دستگاه‌ها با تارهای صوتی افراد تناسب دارد و نمی‌توان هر دستگاهی را در هر تار صوتی ریخت. یکی بیات ترک را خوب می‌خواند و دیگری عشاق یا راجعه و مانند آن را. دستگاه‌ها مثل صداهاست؛ و همان‌طور که صداهای طبیعی متفاوت است، دستگاه‌ها نیز تفاوت می‌کند.

گاه دستگاه آزاد است و گاه دستگاه در سبک ویژه‌ای اجرا می‌گردد و گاه با رعایت نکردن موازین و قواعد خوانندگی دچار لحن خارج می‌شود. افزون بر دستگاه، گوشه یا پاره‌ها نیز سبک‌های گوناگون به خود می‌گیرد؛ مانند: مخالفِ معمولی و مخالف به سبک گلپا، یا در دستگاه شوشتری: سبک آزاد یا سبک عبدالوهاب شهیدی و گبری.

«سبک» امری متمایز از دستگاه است. دو نفر می‌توانند یک دستگاه را در دو سبک بخوانند. سبک، امری اختراعی و دستگاه، موضوعی کشفی و برآمده از طبیعت است. گاه صاحبان فن و اساتید زبده، سبک‌هایی را اختراع می‌کنند. سبک، خصوصیت شخص است که در دستگاهی از خود به‌جا می‌گذارد. برای توضیح تفاوت سبک و دستگاه، می‌توان به گندم و جو مثال زد که دو گونه‌ی متفاوت است. برای نمونه همایون و ماهور دو دستگاه متفاوت از هم، به تفاوت گندم و جو است. ولی تفاوت سبک مانند تفاوت گندم شیراز با گندم شمال است که هر دو گندم است، اما متفاوت می‌باشند و هر یک عیار و خصوصیاتی دارد. گندم شیراز خشک، و گندم شمال با رطوبت عجین است. به همین ترتیب، سبک دستگاه خواننده‌ای می‌تواند با سبک همان دستگاه در خواننده‌ای دیگر متفاوت باشد. در لحن، باید رعایت دستگاه را نمود تا به «لحن خارج = خروج از سبک، گوشه یا دستگاه» گرفتار نیاید؛ ولی می‌توان حتی در یک دستگاه، سبک‌ها را مختلف نمود. گاه خواننده‌ای که مهارت فراوان دارد، بدون آن که در دستگاه شناخته‌شده‌ای بخواند یا دچار لحن خارج شود، خود صاحب دستگاه می‌گردد.

لهجه‌ها در ساخت و تغییر دستگاه‌ها بسیار مؤثر است؛ برای نمونه، بیات ترک با بیات اصفهان تفاوت بسیار دارد؛ اگرچه هر دو بیات است. همین‌طور است دیگر دستگاه‌ها که با تغییر لهجه‌ی خواننده، تفاوت می‌یابد. دشتستان برای دشتی، زابل از آن چارگاه، و شورِ شیراز برای شور است.

موسیقی ایرانی، دارای ردیف‌ها و دستگاه‌های متعددی است که نمونه‌های شناخته شده‌ی آن چنین است: افشاری، دشتی، اصفهان، ابوعطا، همایون، شوشتری، شور، شور شیراز، پهلوی یا مثنوی، سه‌گاه، چارگاه، ماهور و راست پنج‌گاه.

اهمیت شناخت دستگاه‌های موسیقی

«صوت» دارای ردیف‌ها و نُت‌های فراوانی است که کنار هم می‌نشینند و مثل حروف الفبا، کلماتی را تشکیل می‌دهند. تشخیص این نت‌ها سخنِ دل صاحب صوت را رمزگشایی می‌کند. ما در ادامه با ذکر موسیقی برخی از سوره‌ها و آیات قرآن کریم و برخی از ادعیه، چگونگی تأثیر صوت و صدا و غنا و موسیقی بر روح و روان آدمی را بر می‌رسیم تا ضرورت شناخت دستگاه‌های موسیقایی، خود را به‌خوبی بنمایاند.

صوت و صدا از موهبت‌های الهی است که خداوند آن را افزوده بر انسان، در دیگر پدیده‌ها نیز قرار داده و هر پدیده‌ای را صدایی خوش است و دستگاهی متناسب با آن است. یکی از این پدیده‌ها، سوره‌ی حمد است. سوره‌ی حمد دارای دستگاهی موسیقایی است که می‌توان برخی شعرها را در آن اجرا کرد و خواند.

در مناجات‌ها و در صحیفه‌ی سجادیه نیز دستگاه‌هایی است که همه دارای ریتمی معنوی است! موسیقی زبان بین‌المللی و فطری پدیده‌هاست که عقل، دوری همیشگی از آن را نمی‌پسندد. فرد عادی برای زیست سالم خود، با حفظ حدود شرعی، نیاز به استفاده از غنا و موسیقی دارد.

صوت موسیقایی قرآن کریم

قرآن کریم، این تنها کتاب کامل الهی، انواع دستگاه‌های موسیقایی را در خود دارد. دستگاه‌هایی که ویژه‌ی این کتاب آسمانی است. چنان‌چه استادی موسیقی‌دان در آیات قرآن کریم تأمل کند سراسر آن را دارای آهنگ و ریتم می‌یابد و گمان می‌برد که کتابی موسیقیایی در دست دارد. اعرابی که فصیح‌ترین غزل‌ها را می‌شنیدند و خود را تنها صاحب آن می‌دانستند قرآن کریم را فصیح‌تر از غزل‌های خود و دستگاه‌های آن را ناشناخته می‌دیدند.

اگر کسی دانش صوت‌شناسی داشته باشد، در بحث زبان‌شناسی قرآن کریم به این نکته پی می‌برد که صوت و صدای قرآن کریم، صوت ویژه‌ای است و زبان در آن دخالت کلی ندارد. برای نمونه، چنین نیست که صوت و زبان موسیقیای قرآن کریم، عربی باشد. زبان قرآن، زبان فطرت است و حتی حیوانات نیز از این زبان بیگانه نیستند. برای فهم معانیِ آهنگین قرآن کریم، حتی به دانستن زبان عربی نیاز نیست و کسی که از دانش صوت و صداشناسی و نوای طبیعت آگاه باشد، می‌تواند بفهمد که قرآن کریم چه می‌گوید؛ هرچند عربی یا فارسی را نیز نداند.

اگر دستگاه‌ها و سبک انواع صوت و صدا دانسته شود، به دست می‌آید که خداوند چگونه قرآن کریم را بر جبرئیل نازل ساخت و جبرئیل چگونه آن را فرا گرفته است. صدای وحی و صدای ربوبی از اسرار هستی است. آیا وحی صوتی مادی است یا فرامادی و مجرد. در هر حال، صدا و صوت، واقعیت و حقیقتی شگرف است که هنوز بشر به کنه آن نرسیده و نتوانسته است آن را از انبیای الهی علیهم‌السلام بیاموزد. صوتی که پیامبران از آن بهره بردند و با آن زنگار دل را صیقل می‌دادند و به خدا عشق می‌ورزیدند.

امام سجاد  علیه‌السلام چنان قرآن کریم را زیبا می‌خوانده‌اند که برخی بی‌هوش می‌شدند. سقاها با شنیدن صدای دلربا، نازنین و ملکوتی حضرت علیه‌السلام که قرآن می‌خوانده است، دل از دست می‌دادند و چنان مست و شیدا می‌شدند که با مشک‌های آب در دست و در آن هوای گرم، هوش از سر می‌دادند و گویا به این کار اعتیاد داشتند و همواره کار آنان چنین بود. آنان گروه گروه می‌ایستادند. علت بی‌هوش شدن برخی از آنان نیز طَرب بسیاری است که در صوت وجود دارد. امامان معصوم  علیهم‌السلام چون دارای عصمت و معرفت ربوبی بودند، صفا و صداقت موجود در صدای زیبای ایشان، آن را دلنشین می‌نمود. ظهور نور نبوت و ولایت در چهره و کلام اولیای الهی علیهم‌السلام جلوه‌گر بوده و ملکوت در آن ظهور داشته است و چنین حقایقی نیاز به بررسی بیش‌تر ندارد و کسی که دورادور بویی از حقیقت ولایت به مشام وی رسیده باشد، آن را خردپذیر می‌داند.

اگر قرآن کریم و صحیفه‌های علوی، سجادی، و مهدوی و نیز صحیفه‌ی عشق حضرت زهرا  علیهاالسلام با صوت و صدای زیبا ارائه شود، بند از بند آسمان می‌گشاید و دل از هر رهگذر می‌برد، همان‌طور که رهگذران از صدای آن حضرات علیهم‌السلام به غشوه می‌افتادند. البته رسیدن به این افق، نیازمند تعلیم و تعلم این امور و تربیت یافتن برخی از انسان‌های صالح است. کلمات نغز صحیفه‌ی سجادیه هم‌چون سلاح‌های فوق مدرن برای براندازی نظام‌های منحط بسیار کارآمد است، اما کیست که قدر آن بشناسد و از آن استفاده برد. برخی از آیات قرآن کریم حزینی و برخی طربی است. با بسیاری از آیات قرآن کریم می‌توان بیماری‌ها و عقده‌های روحیْ روانی را درمان نمود، ولی متأسفانه از قرآن کریم استفاده‌ای نمی‌شود و جامعه‌ی مسلمانان با غفلت از این کتاب آسمانی، آن را مهجور و متروک گذاشته‌اند.

کسی که آهنگ قرائت قرآن کریم دارد، باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا وقتی به آیه‌ی عذاب می‌رسد، آن را شاد نخواند و وقتی به آیه‌ی شاد می‌رسد، آن را عذاب‌گونه نخواند. آیه‌ای که در مورد رحمت پروردگار است با آیه‌ای که می‌فرماید: «قَالَ اخْسَئُوا فیها وَلاَ تُکَلِّمُونِ»  تفاوت دارد. بنابراین می‌طلبد کسی که صدای نیکویی دارد، دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا بتواند از عهده‌ی شایسته خواندن قرآن کریم برآید. کلام باید به گونه‌ای ادا شود که با سخن گوینده تناسب داشته باشد و شنونده بداند به سخن چه کسی گوش فرا می‌دهد، آیا کودکی سخن می‌گوید، یا انسان بزرگی و یا خداوند متعال است که سخن می‌گوید. در قرائت قرآن کریم نیز باید توجه داشت که کلام خداست که قرائت می‌شود و اوست که سخن می‌گوید پس باید با لطف، صفا، رقت و رحمت خوانده شود و برای تحقق این منظور، باید آن را به لحن عربی و به سبک عربی و در دستگاه‌های متناسب با آن خواند تا بشود از قرآن کریم تغذیه‌ی معنوی داشت.

قرآن کریم کتاب موسیقای معنوی است. البته، موسیقی قرآن کریم نیاز به کشف دارد. همان گونه که گفته شد موسیقی همانند نقاشی یا عکس، زبان مشترک جهانیان است و فردی که هیچ عربی نمی‌داند، می‌تواند از موسیقی قرآن کریم بهره‌مند شود. قرآن کریم می‌فرماید: «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»  که به صرف قرائت قرآن کریم رهنمون می‌دهد. گاه پرسیده می‌شود ما معانی قرآن کریم را نمی‌دانیم، پس برای چه قرآن بخوانیم، در حالی که قرائت قرآن، آهنگ‌های مخصوصی دارد و تلاوت هر آهنگ، اثر خاص خود را  بر جسم و روح و روان آدمی می‌گذارد. هر کسی باید قرائت قرآن کریم را داشته باشد و تحقیق از تفسیر و معانی قرآن کریم، امری جدا از قرائت است و نمی‌تواند جایگزین قرائت شود. کسی که در شبانه‌روز قرائت قرآن نداشته باشد و گوش، دل و چشم وی نوای دلنشین قرآن را نشنود، در حقیقت، طهارت وی کاستی دارد و کم‌تر چیزی را با دقتی که دارد، فهم می‌کند. قرائت قرآن کریم داری موسیقی ویژه‌ای است و قرائت آن، زبان ترکی، عربی یا فارسی نمی‌شناسد و شخص از هر نژاد و به هر زبانی که باشد، به صرف خواندن، تأثیر قرآن کریم را دریافت می‌کند. قرآن کریم از حنجره و لب و دهان با عظمت و بزرگی یاد می‌کند و می‌فرماید: «وَلِسَانا وَشَفَتَیْنِ». به حقیقت چنین است که با صوت، می‌توان دنیایی را به سوی خود متوجه نمود و هر کسی با صوت خویش زنده است و برای دیگران نمود دارد.

دستگاه موسیقایی دعای کمیل

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چون کمیل را می‌یابد، دعای خضر را به او تعلیم می‌دهد که به نام وی، به «دعای کمیل» مشهور می‌شود. دعایی که بیش‌تر مداحان فعلی، آن را هم‌چون شعر مولانا و به سبک آن می‌خوانند؛ در حالی که این دعا، دستگاه خاص خود را دارد. چنان‌چه دعای کمیل در دستگاه خود آورده شود، مردم را مجذوب و مبهوت می‌سازد. آنانی که دعای کمیل می‌خوانند، چون این دعا را در دستگاه ویژه‌ی خود نمی‌خوانند، برای جبران این امر، شعر یا مقتل به دعا می‌افزایند تا شاید مردم را به گریه اندازند. اگر این دعا با اسلوب خود خوانده شود، نیاز به روضه، مقتل و شعر دیگری ندارد و همان شور، حزن و عشق موجود در آن، هر کسی را کفایت می‌کند؛ هرچند معنای دعا را نداند و با همان، تغذیه می‌شوند؛ اگرچه دانستن آن ساختاری دیگر دارد که در خور کم‌ترین افراد می‌باشد.

دستگاه موسیقایی مناجات عارفان و صحیفه‌ی سجادیه

حضرت امام سجاد علیه‌السلام در مناجات عارفان از دستگاه‌هایی ویژه استفاده می‌کنند! اگر آن حضرت در مدت چهل سالی که بعد از واقعه‌ی کربلا زنده بودند، در عالم عشق و صفا نبودند، به هیچ وجه نمی‌توانستند آن همه غربت و رنج و مصیبت حادثه‌ی سهمگین کربلا را تحمل کنند. این تحمل‌ها همه معلول آن صحیفه‌ی عشق است که در صحیفه‌ی سجادیه نمودار شده است. ما نمی‌دانیم امام سجاد  علیه‌السلام چگونه این مناجات‌ها را زمزمه می‌کرده است؛ اما چنین حقایقی وجود دارد. انبیا و اولیا چنین حقایقی را خوراک روح خود داشتند و کم خوراکی آنان برای داشتن چنین تغذیه‌ای بوده است. تغذیه‌ای که ماده‌ی آن صوت ربوبی و محتوای آن معرفت و کمال الهی بوده است.

می‌توان در دستگاه «ماهور» شعرهایی که یادآور نام خداست و بهشت و جهنم را تداعی می‌کند خواند و دل و دل‌دار را به هم درآمیخت و خود را از غم دنیا رهاند و خویشتن را به خیرات مشغول ساخت. گاه با شنیدن نغمه‌ای که یادآور ملکوت و لاهوت است، مو بر تن شنونده‌ی عارف راست می‌شود و دل به لرزه می‌افتد و شوق رفتن به سوی دلدار و انس با حقایق ربوبی می‌گیرد. صوت و صدا در صحیفه‌ی امام زین العابدین علیه‌السلام بیش از صوت و صدای صحیفه‌ی علویه و نهج البلاغه که مخاطب آن مردم و شأن نزول آن حوادث سیاسی است، نمود دارد. صحیفه‌ی سجادیه که همسنگ نهج البلاغه «أخ القرآن» است و در آن سخن با مردم نیست و هم‌کلام حضرت، خداوند متعال بوده و با توجه به مقام واحدیت و احدیت و با خلع سلاح در مقام ذات سخن می‌گوید و گاه امام خود را «اقل الأقلین»  و گاه گناه‌کار می‌شمرد، عیار کلمات آن بسیار بالاست. اگر خداوند توفیق دهد روزی دستگاه‌هایی که در صحیفه است را بررسی نماییم و فراز و فرودهای آن را دریابیم، آن‌گاه ما نیز همانند آن سقاها، واله و حیران می‌شویم. صحیفه‌ی سجادیه سرشار از معارف بلند، اسرار ناپیدا و توانمندهای بالای سیاسی است که حضرت همه‌ی آن‌ها را به تصویر بیان کشیده است، به عکسِ بخش‌هایی از نهج‌البلاغه که مخاطب امیرمؤمنان علیه‌السلام افراد جامعه بوده‌اند و به خاطر ملاحظه‌ی آنان، چیزی از دریای بی‌کران خود را آشکار نساخته است و بیش‌تر می‌توان آن را کتاب غم و درد امیرمؤمنان علیه‌السلام و نامردی روزگار و اهل کوفه برشمرد و حضرت با منبر و سخنرانی‌های گوناگون و با نامه‌های مختلف، تنها فرصت رتق و فتق آن را پیدا نمود و کم‌تر بلندایی چون بلندای دعای کمیل در آن دیده می‌شود. البته، خطبه‌ها و به‌ویژه فرازهایی که چیستی و چگونگی آفرینش را در زوایای آن کتاب ملکوتی بیان می‌دارد، دانش و بینش آدمی را به هیچ می‌انگارد و دید تیز آن حضرت، هم جزیی‌ترین و هم گسترده‌ترین امور را به صید بینش خود در می‌آورد.

صحیفه‌ی سجادیه محفل عشق و زمزمه‌ی عاشقی است و هر عارف و عاشقی را مات و مبهوت خویش ساخته است و امام سجاد علیه‌السلام هم‌چون امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بر کرسی درس و یا چون حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در میدان مبارزه یا بیان رنج‌نامه‌ی ولایی حضرت حق نبوده است.

روایت زیر از صوت زیبای امام سجاد علیه‌السلام چنین می‌گوید:

 «امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: امام زین العابدین  علیه‌السلام چون قرآن کریم را قرائت می‌نمودند، گاه بود که برخی که از آن‌جا عبور می‌کردند از صوت حضرت مدهوش می‌شدند و اگر حضرت می‌خواست زیبایی صدای خود را آشکار سازد، هیچ کس تاب تحمل آن را نداشت.

راوی می‌پرسد: مگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام نماز و قرائت قرآن کریم صدای خویش را بلند نمی‌نمود؟ امام رضا  علیه‌السلام در پاسخ فرمودند: همانا پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله بر مردمی که پشت سر او بودند، به مقداری بار می‌نمودند که قدرت تحمل و طاقت آن را داشتند.»

«شیئا» که در این روایت است به این معناست که اگر حضرت ترنمی را اضافه می‌نمودند، کسی را تاب تحمل آن نبود و نفخه‌ی صور را تداعی می‌کند؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

«و در صور دمیده می‌شود و هرچه در آسمان‌ها و در زمین است، مدهوش می‌شوند؛ مگر کسی را که خدا خواهد.»

آن‌چه ما از صور شنیده‌ایم، جز وحشت و ترس نیست؛ در حالی که چنین نیست و صدای اسرافیل از زیباترین صوت‌هاست. ما از این صوت، در ذیل روایت مفضل، یاد خواهیم کرد. صوت و خواندن اولیای الهی چگونه بوده است که مردم با شنیدن آن به غشوه می‌افتادند و با افزودن ترنمی، جان می‌باختند؟ انسان‌های اهل شکم، خوب می‌فهمند که غذای لذیذ چیست؛ ولی این که زیبایی صدا چیست که کسی را یارای تحمل آن نیست و چه بسا مردمانی را بمیراند، چندان قابل فهم نیست. جای آن دارد که بررسی شود امام حسن، امام سجاد، امام باقر و حضرت داود علیهم‌السلام به چه سبک و با چه دستگاهی می‌خوانده‌اند که همه را حیران خویش می‌نموده‌اند. صوت سجادی چگونه بوده که مشک‌داران را مدهوش می‌نموده است.

راوی در این روایت از امام رضا علیه‌السلام می‌پرسد: مگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام نماز و قرائت قرآن کریم صدای خویش را بلند نمی‌نمود؟ حضرت در پاسخ می‌فرماید: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با توجه به قدرت تحمل و طاقت مردمی که پشت سر او بودند، صوت خویش را نمایان می‌ساخت.

اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اندکی از نمکین صوت خویش را ظاهر می‌ساخت کسی را یارای تحمل آن نبود. این امر می‌رساند با حنجره می‌توان کسی را بالا برد، باز نمود یا بست؛ ولی مسلمانان زمینه‌ای برای استفاده از این نعمت خدادادی در مسیر حلال آن نداشته‌اند و حال که حکومت اسلامی بر جامعه حاکمیت دارد و حوزه‌های علمی زمان وسعت و گشایش خود را پیش رو دارند شاید بتوان مردم را بر استفاده‌ی صحیح از این مزمار اعظم در مسیر ترویج ولایت و محبت خاندان رسول اللّه  صلی‌الله‌علیه‌وآله تشویق نمود.

موسیقی دعای غیبت

آیات قرآن کریم و ادعیه همه دارای ریتم و دستگاه خاص خود است. دعای معروف: «اللهمّ کن لولیّک الحجة ابن الحسن، صلواتک علیه و علی ابائه، فی هذه الساعة وفی کلّ الساعة، ولیّا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلاً وعینا حتّی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فی‌ها طویلاً»  دعای گران‌قدری است که ریتم، صدا، صوت و غنای آن بسیار مهم است. اگر همین دعا برای کفار خوانده شود، روی آنان اثر می‌گذارد. در این دعا، پاره‌هایی کنار هم چیده شده است که می‌توان هنگام ظهور را از آن دریافت. ما با اساس همین اسناد است که به‌قاطعیت می‌گوییم ظهور آن عزیزترین شکوفه‌ی عصمت حضرت فاطمه‌ی زهرا  علیهاالسلام، به این زودی‌ها و در هزاره‌ی سوم محقق نمی‌شود. البته، وقتی نیز تعیین نمی‌کنیم تا مصداق «کذب الوقّاتون» نباشد، ولی می‌گوییم هنوز روی دیگ آفرینش ظهور نکرده است، تا چه رسد به آن که حق‌تعالی در ظهور خویش، به ته دیگ رسیده باشد.

موسیقی اذان

از اموری که در اسلام به آن سفارش بسیاری شده و مستحب مؤکد است اذان است. اذان چنان اهمیتی دارد که به فتوای فقیهان اسلام، اگر کسی بدون آن، وارد نماز شده باشد، می‌تواند نماز واجب خود را برای آوردن اذان بشکند. اذکار اذان، تمامی استعلایی است و هیچ تخفیض یا استفلایی ندارد. استعلایی بودن اذان، افزون بر این که روح را گسترده می‌کند و آن را وسعت می‌بخشد، صدای اذان‌گو را نیز آزاد می‌سازد و رهنمون می‌دهد که خود را بالا بکشید. اذان استعلا دارد و رکوع و سجده رفتن فرود است و چون نمی‌توان ناگاه از اوج به فرود آمد، فرازهایی از نماز هم‌چون «رب العالمین، الدین، نستعین، مستقیم، ضالین» استفلا می‌یابد تا فرد را برای رکوع و سجده، آمادگی دهد. شریعت می‌گوید نمازی که ابتدای آن بلندی نباشد، نماز کاملی نیست؛ از این رو می‌توان آن را رها کرد و به اذان پرداخت. اذان اوج و بلندای نماز است و اگر گفته نشود و به آن بلندا دست یازیده نشود، می‌توان نماز فعلی را ترک گفت تا آن بلندا را درک کرد. فراز و فرودی که شرح آن گذشت همان قبض و بسط است که حکایت آن را در صوت آوردیم. قبض است که آدمی را بالا می‌برد و بسط است که انسان را وسعت می‌بخشد و او را پایین می‌آورد.

چنان‌چه در نماز، کسی بالا نرود، این توانایی را ندارد که ناسوت را پشت سر اندازد و از طرفی، با برداشتن سنگینی‌های دنیایی، نمی‌توان به معراج رفت. کسانی که دنیا را پشت سر نمی‌گذارند، در نماز از اندیشه‌ی دنیایی خود فارغ نیستند و با انبوهی از مسائل و مشکلات دنیوی مشغول نماز می‌شوند. بر اساس آن‌چه گفته شد، کسانی که در نماز به تشتت فکری و حواس پرتی دچار می‌شوند و وسواس و شک بسیاری دارند، برای رهایی از آن، می‌توانند اذان و اقامه‌ی خود را درست بگویند.

موسیقی نماز

نماز دارای لحن است. ضرورت لحن حتی در قرائت نیز هست. «ولا الضالین» با مدّی که دارد، خود دستگاهی از دستگاه‌های موسیقی را می‌آفریند و مایه‌ای از آن بیرون می‌آید که شکفتن لحن را به همراه دارد. «ولا الضآلین»، هر چهار گونه‌ی مد صوت را دارد. در سوره‌ی حمد مدهای بسیاری است؛ از این رو سخت‌ترین بخش نماز همان سوره‌ی حمد است. خداوند می‌فرماید: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»  تا از صوت و صدا، بهترین استفاده شود و چنین نیست که صوت و صدا تنها در موارد گناه و لغو کاربرد داشته باشد؛ و این مورد مصداق آن مثل مشهور است که هیچ گاه به خاطر یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند. صوت و صدا خوراک دل است، از این رو نمازی که بدون صوت و ترتیل و آهنگ مخصوص خوانده شود، به دل زنگار می‌دهد و آن را از این خوراک معنوی دور می‌سازد و استفاده از آن او را آزرده‌خاطر می‌سازد. نمازی که هم‌چون زمزمه‌ی یهود به هنگام خواندن تورات است نماز ایمانی اهل اسلام نیست و سفارش به ترتیل برای تحقق این امر مهم است. رعایت ترتیل نماز به انسان فراغت می‌دهد و سبب می‌شود به حضرت حق توجه نماید و دل به دلدار سپارد و دیدار یار را طلب نماید؛ ولی آن که نماز وی فصل تعقیب و گریز اوست و از هر ذکری می‌گریزد و رکوع را بر قیام و سجده را بر رکوع و تشهد و سلام را بر همه ترجیح می‌دهد تا زودتر از تکلیف و کلفت خویش فارغ شود و به کار سراسر غفلت‌آمیز روزانه‌ی خویش برسد و ترتیل نماز را نادیده می‌گیرد، کجا می‌تواند دل و دلدار را به هم رساند و نماز عاشقانه‌ی بانغمه و ترنم خواند و روی یار را طلبد!

نماز دارای موسیقی و لحن است. اگر کسی معنای نماز را نداند، با قرائت درست آن، اثر موسیقایی نماز را دریافت می‌کند. اگر شخص نماز را به درستی قرائت کند، دستگاه گوارش او تنظیم و موزون می‌شود و همانند خوردن اناری که خون را صاف می‌کند، نماز نیز مزاج، خون و اعصاب و روح و روان را صاف می‌کند و آن را صیقل می‌دهد. قرائت نماز با طمأنینه، برای رفع ناراحتی‌های اعصاب بسیار مؤثر است. همان‌طور که تنظیم برق و کاربراتور ماشین موجب تنظیم موتور و دود نکردن آن می‌شود، خواندن نماز نیز این پی‌آمد را دارد که انسان با خود درگیر نشود و به خود ایراد نگیرد. در روایات است: «صوموا تصحّوا»، این امر ویژه‌ی روزه نیست و خواندن نماز نیز سلامتی می‌آورد. کسی که قرآن کریم و نماز را با آهنگ و به ترتیل و با ریتم و توجه می‌خواند: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»، سلامتی به او دست می‌دهد و هیچ گاه دچار قبض، گرفتگی، ناراحتی و ضعف اعصاب نمی‌شود. کسی که نماز می‌خواند، اما آن را ریتمیک و باتوجه نمی‌آورد، از برخی آثار موسیقایی آن محروم می‌گردد. پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی»؛ همان‌گونه که من نماز می‌گزارم نماز بخوانید، یعنی نماز را با همان آهنگ و لحن و زبان من بیاورید و به زبانی جز زبان قرآن کریم، نماز نخوانید تا از اثرات زبانی آن بهره‌مند شوید؛ چرا که نماز و قرآن کریم در صورتی مؤثر واقع می‌شود که حالت و آهنگ خود را داشته باشد؛ حتی اگر معنای آن فهمیده نشود. قرآن کریم و نماز از صاحبان خرد است و خود اثر خود را می‌گذارد. غفلت از صوت و صدا و بهره نبردن از آن در مسیر معنویات، سبب پریشانی و ضعف اعصاب می‌گردد. اگر نمازگزاران خواندن نماز را اسقاط تکلیفی بر دوش خود نمی‌دیدند و ترتیل و آهنگ آن را پاس می‌داشتند، آن‌گاه بود که امام جماعتی را می‌پسندیدند و به او اقتدا می‌کردند که نماز خویش را کمی طول دهد؛ ولی چون آن حال و هوا نیست و یا کم‌تر پیدا می‌شود، آن مأمومان نیز کم‌تر دیده می‌شوند.

موسیقی و رجزهای جنگی صدر اسلام

رجزخوانی از آهنگ‌های نظامی است که اسلام هم آن را بسیار مورد استفاده قرار داده است. گاه رجزخوانی از عوامل مهم در روحیه‌بخشی به سربازان خودی و ایجاد پیروزی و تضعیف روحیه‌ی دشمن و شکست لشگر آنان بوده است. در جنگ‌های صدر اسلام، کفار فریاد می‌دادند: «اعلُ هبل، اعلُ هبل» و مسلمانان در پاسخ: «اللّه أعلی و أجل» را می‌گفتند. این دو قافیه در مجموع 16 نت دارد. کفار می‌گفتند: «انّ لنا العزی و لا عزی لکم» و مسلمانان پاسخ می‌دادند: «اللّه مولانا و لا مولی لکم»  که هر یک 12 نت دارد. کافران در «انّ لنا» جمعیت و استقلال خود را می‌رسانند و «العزی» بت آنان است و «لکم» را در آخر آوردند تا مسلمانان را عقب نگاه داشته باشند. جار و مجروری که می‌تواند در ابتدای کلام باشد، برای تحقیر مسلمانان در آخر می‌آید. آنان نام خود را پیش می‌اندازند، حتی پیش‌تر از بت‌های خود! ولی نام مسلمانان را در آخر می‌آورند؛ اما مسلمانان نیز به تبعیت از قرآن کریم، با ادب و در حالی که نام خدای خود را در ابتدا می‌آورند، پاسخ می‌دهند: «اللّه مولانا ولا مولی لکم»!. این دو رجز، تفاوت فرهنگ کفر و اسلام را می‌نمایاند. کافرانی که بت‌های خود را می‌خوردند، در این جا نیز خود را پیش‌تر از بت عزی ذکر می‌کنند، اما مسلمانان همواره خداوند را در پیش چشم دارند و همیشه او را بزرگ می‌بینند. این رجز برگرفته از قرآن کریم است که می‌فرماید: «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آَمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ». ما این آیه‌ی شریفه را در کتاب «آیه آیه روشنی» توضیح داده‌ایم.

مؤمنان آن زمان که استادی هم‌چون پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله و تربیت دینی در پرتو قرآن کریم دارند، این چنین زیبا سخن می‌گویند و نام ولیّ نعمت خود را پیش می‌اندازند. این دو رجز که دارای آهنگ‌های متفاوتی است، دارای دستگاه است و استفاده از این دستگاه، آگاهانه است.

رجزهایی که در روز عاشورا خوانده شده است نیز دارای دستگاه موسیقایی است. هم‌چنین شخصی خدمت پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و عرض داشت: «من امبرّ امصیام فی امسفر؟»؛ آیا روزه‌ی در سفر از واجبات است؟ حضرت  صلی‌الله‌علیه‌وآله با همان آهنگ به او پاسخ دادند: «لیس من امبرّ امصیام فی امسفر»؛ روزه‌ی در سفر از واجبات نیست. پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله در این جمله با همان نت، اعراب، موسیقی، لفظ و معنا به آن اعرابی پاسخ می‌دهند و از سبک، زبان، لهجه و موسیقی او استقبال می‌کنند.

چارگاه یکی از دستگاه‌های موسیقایی است که برای زورخانه، چاوش‌خوانی، جنگ و سان‌های نظامی یا تشییع جنازه‌ی رسمی به کار برده می‌شود. در مواردی که ضرب زده می‌شود، سنج نیز کنار آن می‌آید و سنج نیز فلوت می‌آورد و فلوت نیز ارکست دارد. در مراسم تشییع شهیدان می‌توان «لا اله الا الله» را به دستگاه آورد و آن را با فلوت و به ویژه ضرب اجرا کرد. این امر منفعت حلال آلات موسیقی و دستگاه‌های موسیقایی است.

صوت عقلانی و بدیع ربوبی

پیش از این، از صوت‌های عقلانی گفتیم. صوت و صدای عقلانی وصول و قرب حقی می‌آورد. انبیا و اولیای الهی در مقام دعا، مناجات و قرائت قرآن کریم و در نهایتِ وصول کمال، غایت عالی صوت را پی‌جو بوده‌اند که همان سماع صوت‌های ربوبی است. به اعتقاد ما، زمان و مکان به اولیای الهی  علیهم‌السلام اجازه نداده است تا این غایت را بیان کنند و یا شاگردان مناسبی نیافته‌اند تا آن را آموزش دهند. آنان نه فرصت زمانی آن را یافتند و نه فرصت موقعیتی آن را. کسی نیز از محضر این بزرگان درس نمی‌گرفت، جز اندکی که آنان هم به مشکلاتی مشابه مبتلا بودند. نمی‌توان باور داشت که اسلام به موسیقی با هویت عقلانی که می‌شود برای آن ترسیم کرد، اهمیت نداده است! بلکه باید گفت: اولیای الهی فرصت آن را نیافتند که این امور و بسیاری از رازهای هستی را نمایان سازند. حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام بر منبر ندای «سلونی» سر دادند و همگان را به شناخت زمین و آسمان دعوت کردند؛ ولی با پرسش‌های تمسخرآمیز و کودکانه مواجه شدند. امام صادق  علیه‌السلام که زمانی شاگردانی یافت، حکومت چنان عرصه را بر آن حضرت تنگ نمود که ایشان مجبور شدند کم‌ترین معارف را بیان کنند.

هر حرکتی که ایجاد صدا کند، دستگاه و نت دارد. حتی صدای گام‌ها به هنگام قدم زدن نیز دستگاه، موسیقی و نت ویژه‌ای دارد. هر صوت و صدا و هر تلنگر و اثری یک آهنگ و یک دستگاه دارد؛ خواه با صدا خوانده شود و یا با ابزار ایجاد گردد و هیچ صوتی بدون آهنگ نمی‌شود. حتی افتادن سنگی به داخل چاه دارای آوا و آهنگی است اما مهم این است که آن دستگاه کشف بشود. گنجشکی که جیک جیک آواز می‌خواند و کلاغی که قار قار می‌کند همه دارای آهنگی است. فلاسفه بخشی از صداها، صوت‌ها، دستگاه‌ها و نت‌های موسیقی را کشف کردند؛ ولی بیش‌تر فقیهان، با انحراف حاکمیت سیاسی و به دلایلی که داشتند، فتوا به حرمت آن دادند و این حکم، مسیر کشف موسیقی را نیز بست. صداهای موزون و ملکوتیِ بسیاری در این عالم وجود دارد که هنوز کشف نشده است. با به دست آوردن آن صداها می‌توان انسان را مسحور ساخت. نباید از صوت، بیگانه شد، بلکه باید نسبت به آن توجه بسیار داشت که صوت آثار فراوانی بر روح، روان و جسم آدمی دارد. باید همتی شود تا بیش‌ترین دستگاه‌های موجود در طبیعت استخراج گردد و به نام مسلمین ثبت شود. هر دستگاهی که کشف شده ـ از جمله سه‌گاه، چارگاه، ماهور، افشاری، ابوعطا، حجاز و دیگر بخش‌های آن ـ به همین صورت و به زحمات ده‌ها نفر به دست آمده است، ولی دستگاه خلافت با بی‌راهه کشاندن دانش موسیقی مسیر کشف و توسعه‌ی آن را حتی در زمان حاکمیت فرهنگ شیعی نیز به بن‌بست رسانده است.

صوت‌های طبیعی نمونه‌های بی‌شماری دارد که هر کدام در دستگاه خاص موسیقایی اجرا می‌گردد. پدیده‌ای در عالم نیست که دارای صوت و صدای مخصوص به خود نباشد. اگر منزلی برای چند روز خالی بماند، حیوانات مختلفی از لانه بیرون می‌آیند و صدای آنان در فضای منزل طنین می‌اندازد. آنان تا انسانی را می‌بینند، یا حرمت صدای انسان را پاس می‌دارند و یا نفس انسان برای آنان هم‌چون سمّ است و یا حکم ضرورت دفع موذی پیش از آزار را می‌دانند و تا انسانی در خانه است، دم فرو می‌بندند و لب نمی‌گشایند؛ ولی به گاه آرامش خانه، قناری‌های زیرزمینی یا مورچگان، نوایی مست‌کننده سر می‌دهند که همگان را حیران می‌سازند و شاید بتوان گفت فرشتگان آسمان را نیز به استماع می‌کشانند. جیرجیرک چنان زیبا می‌خواند که غنا را باید از او آموخت. پشه شش دانگ صدای خود را به صورت زنبوری و بدون تقطیع و ایقاع و با سرمستی بیرون می‌دهد و شنونده را مات و مبهوت می‌سازد.

مورچگان نت و دستگاهی مخصوص به خود دارند؛ همان‌طور که گیاهان صدا دارند. اگر چوب خشکی خم شود، صدای شکسته شدن آن شنیده می‌شود، به همین صورت، چنان‌چه گیاه و چوب نرمی خم شود صدا می‌دهد؛ ولی صدایی که به‌راحتی شنیده نمی‌شود. این صدا در قامتْ راست کردن و رشد گیاهان نیز وجود دارد. صدای حیوانات در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است: «وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ»  هر آن‌چه در زمین و آسمان است برای خداوند سجده می‌کند. هم‌چنین می‌فرماید: «یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ»؛ آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را تسبیح می‌گوید.

همان‌طور که عالم مثل ندارد و جزو جزو آن نیز مثل ندارد، صوت که جزیی از عالم است نیز بر همین طریق است و از این قانون جدا نیست. نمی‌توان دو موجود را یافت که صوتی مانند هم داشته باشد و ممکن نیست کسی بتواند صوت دیگری را تقلید کند و هر تقلیدی صوری است. نوای هر موجودی به خود او اختصاص دارد و صدای هر کسی متناسب با قد، قامت، فکر، زمان و مکان او می‌باشد؛ پس همه‌ی پدیده‌های هستی صوت و نوا دارد؛ ولی صوت هر یک با دیگری تفاوت دارد: «وَقَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوَارا»؛ آفرینش اجزای آدمی که صوت نیز بخشی از آن است، گوناگونی با دیگری را می‌رساند.

صوتِ منطق پدیده‌ها

دانش صوت‌شناسی، این توانایی را به صوت‌شناس می‌دهد که فرد «منطق الطیر» یا زبان حیوانات، بلکه تمامی پدیده‌ها را درک کند. کسی می‌تواند به فهم زبان حیوانات نائل آید که نخست بداند آن حیوان به چه دستگاهی سخن می‌گوید یا می‌خواند. همان‌طور که گفتیم، صوت، سراسر عالم را فرا گرفته است. اگر دستگاه صوت هر یک از پدیده‌ها کشف شود، می‌توان همانند حضرت سلیمان  علیه‌السلام زبان پدیده‌ها را دانست. این کار با آن که شدنی است، بسیار دشوار می‌باشد و مشقت خاص خود را دارد. کشف مراد دل پدیده‌ها از طریق صوتی که دارند، امری ممکن است و همت بالایی می‌تواند آن را به دست آورد و نظام‌مند سازد. همان‌گونه که اگر انسان در حالت اضطرار افتد، مجبور می‌شود تک مضراب‌هایی از خود بیاورد. برای نمونه، زبان زرگری یا سوسکی چنین است. زندانیان در زمان طاغوت زمان ما، چنین زبانی داشتند. آنان دیوار را «سیوار» می‌گفتند تا مأموران ساواک متوجه نشوند که آن‌ها چه می‌گویند. این امر در زندان‌های عراق نیز اتفاق افتاده بود. آنان گاه صدای اسرای ایرانی را ضبط می‌کردند تا از مطالب سِرّی آنان آگاه شوند؛ اما زبان قراردادی آنان، مانع از فهم عراقی‌ها می‌شد! البته این زبان قراردادی است، ولی زبان دل پدیده‌ها و صوتی که دارند، طبیعی و دارای نظام است.

صوت‌خواری

صوت و صدا حقیقتی انکارناپذیر است و استفاده‌ی غذایی برای روح و روان دارد و مانند بوییدنی‌ها و دیدنی‌ها می‌تواند غذای حس شامه و بینایی و روح و نفس آدمی واقع شود؛ ولی مهندسی این نوع تغذیه، نیاز به شناخت دستگاه‌ها و نیز پی‌آمدهای آن بر روح و روان آدمی دارد. افسوس که این در، سال‌هاست بسته شده و فقط درِ معده‌هاست که باز گذاشته شده است:

آدمی فربه شود از راه گوش

گاو و خر فربه شود از حلق و نوش

آن که دیگر حس‌های او باز است و از راه‌های مختلف چشم، گوش و حس شامه غذا می‌خورد، چندان اشتهایی به غذا ندارد. وقتی می‌شنویم حضرت امیرمؤمنان  علیه‌السلام با تکه‌ای نان خشک سیر می‌شدند برای آن حضرت ناله سر می‌دهیم، در صورتی که باید برای خود مویه در دهیم؛ زیرا آن حضرت چنان از راه دیدن و شنیدن و بوییدن فضاهای معنوی و ملکوتی انرژی گرفته‌اند که اشتهایی برای آن حضرت در جهت انبان معده باقی نمی‌مانده است. اگر انسان‌ها از زندگی اولیای الهی الگو نگیرند، خواسته ناخواسته خود را از حیوانات پست‌تر گردانیده‌اند؛ چون تنها از خوردن دهانی لذت می‌برند. اگر سفره‌ها از ماده پر شود، تشخیص آن از استطبل چندان راحت نیست. بعضی آشپزها هنگام پخت غذا می‌گویند از غذا سیر شده‌اند و اشتها ندارند. سخن آنان درست است؛ زیرا آنان با حس بویایی و بینایی احساس سیری می‌نمایند و میلی به غذا ندارند. کسانی که مشاعر و حواس پنج‌گانه‌ی آنان کار نمی‌کند به معده‌ی خود فشار می‌آورند و آن را انباشته از غذاهای رنگارنگ می‌سازند؛ اما با باز شدن مشاعر و حواس، صوت‌های نفسانی و وحیانی شنیده می‌شود و اگر اکنون چنین نیست؛ چون نفس و معده تبدیل به انبار ضایعات گردیده است. آن قدر شخص معده را پر از نان می‌کند که معده فضای خالی و کششی ندارد که غذا را هضم کند. کسانی که عادت به خوردن نان و برنج بسیار کرده‌اند، باید مراقب عواقب وخیم و خطرناک آن باشند.

زندگی سالم و همراه با تندرستی چنین نیست و باید به تدریج، استفاده از حس بویایی و بینایی را جایگزین آن نمود. معده‌ی پُر، خواب‌های آشفته می‌آورد و خواب را از ارزش می‌اندازد و انسان را هم‌چون جنازه‌ای می‌سازد. توصیه به نخوابیدن بعد از صرف غذا به همین خاطر است. خواب دارای امواج است و خوابی که با فشار مضاعف کار معدوی و هجوم خون به معده همراه بوده کارایی ندارد.

متأسفانه، امروزه مشاعر معنوی انسان‌ها بسته شده و تنها معده و مشاعر صوری آنان باز است. انسان‌ها گرسنگی خود را تنها با ماده و جسم برطرف می‌کنند. در زمان حضرت حجت، امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، خوراک‌ها بر سه قسم می‌شود و مصرف خوراک مادی کاهش می‌یابد. خوراک یا مادی مِعدَوی است و یا مادی شامه‌ای که با بویایی حاصل می‌شود و از آن نیز لذت می‌برند. غذای شامه‌ای مانند سِرُمی است که به بدن بیمار ترزیق می‌شود و یا مادی بینایی است. پیامبر اکرم  صلی‌الله‌علیه‌وآله یا امامان معصوم  علیهم‌السلام از عطر استفاده می‌کردند تا به معده‌ی خود فشار نیاورند و بخشی از انرژی لازم خود را از راه بویایی به دست آورند. امروزه کم‌تر اثری از آن عطرهای خوش‌بو یافت می‌شود و بیش‌تر، مواد نفتی و ادکلن‌های بی‌خاصیت است که به کار می‌رود.

نوع سوم، غذاهای شنیداری (استماعی و سماعی) است. کسانی هستند که از راه شنیدن مناجات‌ها، خود را سیر می‌کنند. توانایی حضرت امیرمؤمنان  علیه‌السلام و قدرت برکندن درِ خیبر از این نوع خوراکی انرژی می‌گیرد؛ همان‌گونه که حضرت می‌فرماید: «در خیبر را با قوت جسمانی بر نکندم، بلکه این کار را به وسیله‌ی قوت رحمانی انجام دادم». قوت رحمانی از طریق استشمام، استماع و ادراک حقایق معنوی حاصل می‌شود.

گفتیم غنا و موسیقی غذاست، اما باید توجه داشت که غنا و موسیقی نامتناسب (حرام) حکم غذای مسموم برای بدن را دارد و بسیار خطرناک است، بلکه مواظبت از آن باید دو چندان باشد؛ چرا که غنا و موسیقی از غذاهای اصلی است که از راه مشاعر و حواس به انسان می‌رسد و به طور طبیعی، تأثیر بیش‌تری بر انسان دارد و نسبت به غذاهای معمولی، نفع و ضرری دو چندان یا بیش‌تر دارد. دخالت شریعت در این مسأله نیز از همین روست. شریعت نمی‌گوید غنا و موسیقی غذا نیست یا همه‌ی آن مسموم است؛ بلکه بر غذا بودن آن تأکید دارد و خاطرنشان می‌سازد که از فرآورده‌ی سمی آن استفاده نشود و تنها از غذاهای حلال و طیب آن بهره برده شود. شریعت در غنا و موسیقی همان مشی و روشی را دارد که در امور تغذیه‌ی مسلمانان دارد و بین غذای سالم و فاسد، تفاوت قائل می‌شود و اولی را حلال و دومی را حرام می‌داند. البته این نکته نیز شایان ذکر است که اگر غذای حلال و طیبی بیش از اندازه مصرف شود برای بدن ضرر دارد، به همان میزان و بلکه بیش از آن، استفاده‌ی افراطی از غنا و موسیقی و سماع، به نفس ضرر وارد می‌آورد. این سخن در جانب تفریط و استفاده‌ی اندک و خارج از میزان استاندارد از آن نیز جریان دارد و موجب ضرر به نفس و بدن می‌گردد.

از عوامل تشتت فکر و حواس‌پرتی، شنیدن و دیدن زیاد است. بسیار اتفاق می‌افتد که کسی وسایل خود را مدام گم می‌کند، در تعداد رکعت‌های نماز اشتباه می‌نماید. از مهم‌ترین عوامل این امر می‌توان استماع و رؤیت بیش از اندازه را نام برد. استفاده‌ی بیش از اندازه از چشم و گوش با رفت و آمدهای بسیار و شنیدن رادیو و مشاهده‌ی تلویزیون، آن را مانند خودرو و اتومبیلی می‌سازد که آب و روغن آن مخلوط شده یا هم‌چون راننده‌ی خسته‌ای می‌ماند که دید چندان مناسبی در جاده ندارد.

باید توجه داشت بیکاری چشم و گوش نیز موجب زیان فراوان به شخص می‌شود. از این رو کسانی که در زندان‌های تاریک و بی‌صدا به سر می‌برند یا در زیرزمین زندگی می‌کنند، حدقه‌های چشم آنان جمع شده، چشم آنان ریز و ضعیف می‌گردد و اعصاب آنان شکننده می‌شود.

واردات و صادرات حواس باید به اندازه باشد و هر کدام که از حالت تعادل خارج شود، موجب زیان کشور نفس می‌گردد. در گذشته، موارد کوری فراوان بود، چرا که افزوده بر نبود بهداشت مناسب، از چشم کار چندانی کشیده نمی‌شد و امروزه شمار افرادی که از عینک استفاده می‌کنند، زیاد است؛ چرا که چشم با پرکاری خسته می‌شود. نور الکتریسیته که به چشم می‌خورد، هم‌چون سنگ‌ریزه‌هایی می‌ماند که به چشم و اعصاب آسیب وارد می‌سازد. استفاده از هوای آزاد و روشنایی طبیعی از همین رو مورد توصیه است تا از بمباران نورهای مصنوعی جلوگیری شود. اسلام، غنا و موسیقی را از امور غیر عقلانی نمی‌داند و یا چنین نیست که آن را مورد توجه و اهمیت قرار ندهد. اسلام به همه چیز و به‌ویژه انواع غذای آدمی و مهندسی تغذیه، اهمیت می‌دهد تا تنها غذاهای سالم، مورد استفاده قرار گیرد و از غذای مسموم پرهیز شود.

آثار غذایی موسیقی

پیش‌تر گفتیم که موسیقی و غنا هم غذا و هم داروست. حال می‌گوییم انرژی حاصل از موسیقی مددکار و تشویق‌گر انسان بر انجام کارهاست، همان‌طور که می‌توان از صبر و نماز کمک گرفت، از مَد و ترجیع نیز می‌شود کمک گرفت. البته، غنا و موسیقی می‌تواند جنبه‌ی تخریبی نیز داشته باشد و به مانند کاردی است که هم در راه خیر و هم در راه شر امکان استفاده را دارد.

موسیقی تخیلی می‌تواند نفس را فربه سازد و او را به حرکت وا دارد و موسیقی عقلی در مراتب نورانی و مقامات ربانی و الهی، آدمی را پرواز می‌دهد و گاه او را به عرش می‌برد. و اگر از آن به معجزه یا کرامت یاد می‌شود برای آن نیست که تنها دهان منکران یا مدعیان با خاک پر شود، بلکه برای آن است که رهروان را به قدر توان و قدرت خویش به صاحب معجزه یا کرامت نزدیک کند و به او نیز چنین توانایی داده شود. صوت، صدا و ترجیع، از توانمندی‌های مهم انسان است که می‌توان به وسیله‌ی آن، به عوالم دیگر پر کشید. موسیقی در مرتبه‌ی احساسِ نفس می‌نشیند. از همین روست که استفاده‌ی افراطی از موسیقی و غنا، آدمی را تخیلی و ضعیف النفس می‌سازد. از آن سو نیز اگر کسی آن را به کلی ترک کند، ذهنی خشک و در پی آن، عمری کوتاه خواهد داشت.

موسیقی در بخشیدن احساس به آدمی همانند رکعات نماز در فواصل مختلف شبانه‌روز است. خداوند هفده رکعت نماز را بین روز و شب تقسیم کرده و مؤمن باید آن را صبح، ظهر و شب و در فواصلی معین به‌جا آورد، نه در یک وقت. یکی از حکمت‌های نمازِ شبانه‌روزی را می‌توان جلا و صفایی دانست که به مرتبه‌ی احساس نفس آدمی می‌دهد و برای آن، نرمشی به شمار رود. کسی که پیوسته در کار و کوشش بوده، احساس وی از شلوغی‌های روزانه منقبض شده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحا طَوِیلاً»  و نماز، عضلات احساس را از انقباض بیرون می‌آورد. نمازهای پنج‌گانه با احساس‌بخشی و توان‌زایی که دارد، اثر خشک‌کنندگی کارهای روزانه را از نفس برطرف، و به آن انعطاف می‌دهد. کسانی که از نماز، خالی و از امور نشاط‌زا و فرح‌بخش، به کلی دور می‌شوند، خشکی می‌گیرند و کم‌تر کسی می‌تواند آنان را برای انجام خواهشی نرم سازد. عبادت، ترنمی احساسی، روانی و قلبی است تا دل انسان در بین تراکم حرکت‌ها و واقعیت‌های زندگی، خُرد نشود و در اوج سختی‌ها، امید بنده به دادرسی باشد که کارها را سهل و آسان می‌نماید. انسان بی‌احساس نمی‌تواند زندگی نرم و آرامی داشته باشد و در خشکی، به سر خواهد برد و چنین کسی از توان تعامل سازنده و مهربانانه با دیگران دور می‌گردد. کسی که هفتاد سال از عمر وی گذشته و از صوت، صدا، شعر، قافیه و عروض و به طور کلی ـ روان‌افزاها ـ بهره‌ای نبرده است، وضعیت روانی درستی ندارد و دلی هم‌چون کویر دارد. البته، نه به گرمی کویر؛ بلکه به خشکی و سختی کویر تفتیده است، که نتیجه‌ی آن، خشونت، درگیری و پرخاشگری با اطرافیان است. از سوی دیگر، کسی که می‌خواهد نماز بخواند یا مطالعه کند یا دست به هر کار دیگری زند، آن را با شنیدن آهنگی انجام می‌دهد، بیمار روانی و مریض است و مانند باتلاقی، سراسر گِل است و به کسی می‌ماند که عادت کرده است بدون عصا راه نرود و  پا و کمر او به همین خاطر، ضعیف شده است.

ضرورت شناخت دستگاه‌های موسیقی

فقیه دینی برای ارایه‌ی حکم شرعی باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا بتواند حکم شرعی آن را به دست آورد؛ ولی حکیم افزوده بر شناخت آن، باید بتواند آن را اجرا کند. فیلسوفی که در ارایه‌ی موسیقی مشکل دارد، فلسفه‌ی کاملی در راستای حکمت عملی ندارد. خواننده باید هم دستگاه‌ها را بشناسد و هم آن را به‌خوبی ارائه دهد و هم شور و صفای خود را جلوه بخشد و حال و هوای خود را آزاد سازد. آوازه‌خوان با این که به لحاظ فکری به فقیه و فیلسوف نمی‌رسد؛ اما به لحاظ کاری، وظیفه‌ای سنگین‌تر دارد. او باید آن‌چه را که از دانش موسیقی می‌داند، مجسم نماید و اگر نتواند چنین کاری کند، به کسی می‌ماند که ادبیات خوانده است، اما از آوردن درست اِعراب ناتوان می‌باشد. بنابر این برای فقیه، شناخت دستگاه‌ها و شناخت صوت و صدا کفایت می‌کند؛ زیرا تنها می‌خواهد حکم کند. اما فیلسوف که می‌خواهد در ماده‌ی وجودی خویش تخصص یابد و ملاکات آن را مورد شناسایی قرار دهد، باید قدرت ارائه داشته باشد. آوازه‌خوان می‌تواند در پی زنده کردن خود نباشد، بلکه بر آن باشد تا شادی و حزنِ زندگی را به دیگران سرایت دهد و دیگران را به شور و شادی اندازد.

مراحل کشف ردیف‌ها

گفتیم طبیعت منبع کشف دستگاه‌های موسیقی است. برای کشف دستگاه، باید سه امر را لحاظ کرد: نخست این که آدمی با حافظه‌ی خود، صوت‌های طبیعت را به‌خاطر بسپارد و آن را تحلیل و آنالیز نماید و چنان در این کار خبره شود که به محض شنیدن صدا و آهنگ، ذهن وی آن را دریابد و بداند که آن صدا برای نمونه در دستگاه ماهور ایجاد شده یا شوشتری.

دو دیگر این که بتواند این صدا را در مقام اجرا به‌خوبی و به سرعت و بدون تأمل در دستگاه مورد نظر جریان دهد، و سه دیگر این که افزوده بر حفظ و اجرای دقیق، این کار برای او ملکه شود و کسی که چنین است متخصص در آوا شناسی و صوت شناسی می‌گردد.

حالات گوناگون و احکام متفاوت

هر دستگاهی طربی خاص دارد. اگر صدا با دستگاه عجین شود، محال است که طرب نداشته باشد. چنان‌چه صدایی طرب نداشته باشد یا دستگاه را مخلوط کرده یا زمان و مکان و خصوصیات را به هم آمیخته است. در صورتی که شرایط دستگاهی رعایت شود، طرب و ترنم را ایجاد می‌کند؛ همان‌گونه که نمی‌شود رطوبت را از آب جدا کرد. صوت، صدا، طرب یا حزن هر کدام دارای لوازم و عوارضی است. هر صوت و صدایی در هر شرایطی دارای طرب نیست؛ اگرچه طرب در هر صدایی با رعایت لوازم و عوارض آن وجود دارد، از این رو نمی‌توان به طور مطلق گفت که صدایی بر همه حلال و یا بر همه حرام است؛ زیرا ممکن است صدایی برای شخصی جایز بوده و همان صدا برای دیگری حرام باشد. خصوصیات و شرایط گوناگون افراد در حکم غنا و موسیقی دخالت آشکار دارد.

انگیزه‌ها در افراد، متفاوت است. همان‌طور که صدا نیز دارای انگیزه است و با توجه به نفوس مختلف، دارای انگیزه‌های متفاوت می‌شود؛ از این رو صدا در جایی انگیزه دارد و در جایی ندارد. در جایی طرب‌انگیز است و در جایی طرب ندارد.

صوت و صدا؛ امری مادی

صوت و صدای شناخته شده و رایج که موسیقاران از آن بهره می‌برند، امری مادی است. صوت و صدا جسمانی است. امواج، تقریعات، تألیفات و ایقاعات از اجزای صوت و صداست و در غنا و موسیقی امری فرامادی وجود ندارد. صوت و صدا با امواج و ایقاع و تألیف مقارن است؛ ولی از کلمات مفارق است و کلمه و لفظ در آن نقشی ندارد و بر مخارج حروف اعتمادی ندارد. صوت و صدا گاه با حالاتی مانند نشاط و حزن و تخریب و تلبیس همراه می‌شود و صدا خیال برانگیز می‌گردد. صوت امری مادی است، از این رو تقارن موجی از آن قابل حذف نیست. البته، ندای آسمانی و وحی و صوت معنوی در این‌جا مورد بحث ما نیست.

قِران‌های چهارگانه‌ی صوت

صوت و صدا می‌تواند سه همراه (قِران) ذاتی داشته باشد. این سه همراه عبارت است از: قران موجی، کلماتی و حالی. قران چهارمی نیز وجود دارد که عرضی است. گرما، سرما، زمان، مکان، تندی، کندی، سختی، سستی، خوبی، بدی، اشیا و رنگ‌ها قران‌های عرضی هستند. صدا در شرایط مختلف، حالات متفاوتی به خود می‌گیرد. صدا در باغ با صدا در حمام، و صدا در خانه با صدا در کوچه، تفاوت دارد. این امور، خود صدا نیست، ولی از عوامل تأثیرگذار بر هر خواننده و شنونده است که این تأثیر را به همراه صوت و صدا به شنونده منتقل می‌کند. این مسأله در بحث طرب‌انگیز بودن غنا و موسیقی، خود را می‌نمایاند.

هر چهار قِران یاد شده؛ یعنی قران موجی و نیز کلمه‌ای و هم‌چنین تقارن حالی و عرضی در آلات موسیقی نیز وجود دارد. برای نمونه، در تار یا تنبک، قِران موجی، سبب حرکت می‌شود. همان‌گونه که صوت از حنجره ایجاد  می‌شود، صدا نیز از شیپور بیرون می‌آید؛ چرا که دمیدن معتمد بر مخرج فم نیست. ویالون یا مزمارنوازی، هریک، فنی است و هر کدام زبانی دارد و با قرار دادن امواج در آن، به صدا می‌آید. در این‌جا می‌توان این بحث را به گونه‌ی دیگر نیز دنبال نمود. از آن‌جا که دلالت کلمات وضعی است می‌شود گفت: چه با کمک زبان صوتی بیرون آید و چه با دستگاه، هر دو صوت و صدا کلمه است و این دهان و ابزار است که تفاوت می‌کند و نه کلمات؛ چرا که کلمه گاه از دهان نی بیرون می‌آید و گاه از دهان شخص. هر دو دلالت نیز وضعی است. بله دلالت کلمه لفظی است و آهنگ وضعی، دلالت غیر لفظی دارد؛ اما معنا در هر دو یکی است.

صوت نی و صوت نای هر دو مقارن امواج، کلمات و معانی است؛ با این تفاوت که دلالت نی وضعی غیر لفظی و دلالت نای وضعی لفظی است. تقارن حالی نیز در ابزار موجود است. از یک نی تا نی دیگر، ده‌ها نی فاصله است و هر یک با توجه به شرایط، حال و هوای خود را دارد. تقارن چهارم، شرایط زمانی و مکانی و دیگر خصوصیات موقعیتی است که موجب تفاوت در آلت می‌شود. به طور مثال، تار در جایی یک حالت دارد و در مکانی دیگر حالت دیگری دارد. همین تار اگر با انگشت زده شود به نوعی است و اگر با انگشتری زده شود نوعی دیگر است.

حالت‌های مختلف شنونده

همان‌طور که خواننده و ابزار موسیقی با توجه به قران‌های متفاوت حالات مختلفی می‌یابد، شنونده نیز همین گونه است و خصوصیات نفسانی، انگیزه‌ها، سنین مختلف عمر و بیماری یا سلامتی وی در شنیدن او تأثیر دارد و هر کدام حکمی جدا می‌پذیرد. ممکن است شنیدن دستگاهی برای یکی اشکال داشته باشد و برای دیگری بدون اشکال باشد، یا دستگاهی برای یکی در خلوت مناسب باشد اما استفاده از آن در جلوت ممنوع باشد.

گاهی غایت نفس از شنیدن موسیقی یا غنا تخیل است و وقتی روح می‌آورد و اوج دارد و زمانی ملکوت را تداعی می‌کند؛ ولی در هر صورت، موضوع آن نفس است. البته صوت و صدا بر نفس وارد می‌شود اما گاه صدایی در آن می‌ماند و گاه خروجی دارد. صوت و صدایی که به نفس وارد می‌شود یا به تخریب نفس می‌پردازد و یا آن را تشویق بر نیکویی‌ها می‌نماید.

موضوع غنا و موسیقی را باید با همه‌ی ویژگی‌هایی که دارد شناخت و بدون شناخت موضوع، تنها از حکم آن سخن نگفت. غنا هم می‌تواند وصف صوت باشد و هم وصف موسیقی؛ زیرا غنا یعنی صدای موزون و چکاوکی هماهنگ و موسیقی غنایی یعنی چکاوک موزون، چنگ، نت و ریزش تموّجات. صوت و موسیقی یا آواز خوش بر اساس تألیفات و ایقاعات آفریده می‌شود. همان‌گونه که گذشت تألیف؛ چینش نت‌ها و ایقاع؛ گره زدن به تألیفات است. گاه نت به نت گره می‌خورد که «تقریع» خوانده می‌شود و زمانی نت داده می‌شود و نت گرفته می‌شود که «تقلیع» نام دارد. قَلقَله و چهچه از همین نمونه است که صوت دست به دست می‌گردد تا صدا ظاهر گردد.

در صوت علاوه بر تألیف، تقریع، تقلیع یا کوبیدن، زدن، جدا کردن، کندن و بریدن و پرت کردن نیز وجود دارد، همان‌طور که گاه ریزش و گاه تغلیظ و درشت کردن صدا نیز در آن یافت می‌شود. طرب برای صدای موزون است. نوع صوت هم موزون است، و هم طرب‌آور؛ زیرا گاه صدا، صدای طبیعی است و گاه خارجی. صدای طبیعی نیز بر دو قسم است: وحشی و غیر وحشی. صدای طبیعی غیر وحشی برای غیر انسان است؛ مانند صدای سنگ، آب، قناری، سوسک، گنجشک، پشه و مورچه و....  پشه که هم‌چون فانتوم می‌ماند، با چه قدرتی نیش نازک خود را مانند متّه از روی لباس به درون بدن وارد می‌سازد، آیا با درآمد این کار را می‌کند یا با ریز، و آیا از صوت کمک می‌گیرد یا از صدا!

 شناخت صوت و صدا، دستگاه‌ها و هم‌چنین آلات موسیقی، ریتم، لحن، آواز، حال، تخریب، تخیل و تهییج همه و همه باید با هم معنا شود تا هر کدام حکم ویژه‌ی خود را بیابد.

سعه‌ی وجودی و گستره‌ی صوتی

صوت و صدا ترکیبی از مَد، ترجیع، لحن، تناسب، اوج، حضیض و کلمات است و این امور علت ظهور و بروز صوت و صداست. این امور آمیزه‌ای از وحدت و کثرت است. وحدت آن همان صوت و صدا و کثرت آن همان ترجیع، حضیض، اوج، تناسب و دیگر خصوصیاتی است که در آن است. جهت فاعلی صوت و صدا عشق و هنر است. عشق، علت فاعلی و هنر، چهره‌ی ابزاری و علت مادی آن است. به صوت، صدا و آواز «کلام بی‌کلام» و «خلق اثر» می‌گویند.

صدای بلبل با گنجشک با این که در شکل و قیافه با هم اختلاف چندانی ندارند، ترجیع متفاوتی دارد. حال، اگر کسی با صوت و صدای آنان آشنا شود، هم‌کلامی و سخن گفتن آنان را نیز متوجه می‌شود و «منطق الطیر» را فرا می‌گیرد. پیش از این گفتیم مراد از منطق الطیر، تنها دریافت صدای پرندگان نیست؛ بلکه شامل همه‌ی حیوانات می‌شود. هم‌چنین دیگر مظاهر طبیعی مانند باد، هوا، حرارت و حتی نور، صدایی مخصوص دارد. برخورد اجسام با یک‌دیگر نیز صوت و صدایی خاص ایجاد می‌کند. صدای برخورد سنگ به شیشه با صدای برخورد سنگ به آهن تفاوت دارد. انسان که دارای مقام جمعی  است و از شعور و اراده‌ی سرشار برخوردار است، می‌تواند صوت و صدای طبیعی و علمی خود را داشته باشد و صوت را اکتسابی و علمی نماید و نیز بر همه‌ی انواع گوناگون صوت و صدا و آواز آگاهی یابد.

تأثیر گوناگون مقامات

اثبات هر یک از آثار موسیقی که بسیاری از آن از امور مجرد است، به‌راحتی امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان به‌آسانی ملاک مشخصی را برای آن به دست آورد؛ چرا که این آثار، حالت تجردی دارد و ثابت کردن هر کدام، زمان بسیار و کتابی مستقل می‌طلبد؛ برخلاف امور مادی که چون با حواس قابل تجربه است، اثبات‌پذیرتر می‌باشد. اثبات این که موسیقی آرامش‌بخش است و یا سستی اراده و بی‌غیرتی می‌آورد، مستلزم مطالعه و پژوهش‌های بسیاری است و آزمایشگاه، تجربه و عمل را لازم دارد تا اثبات و نفی هر یک، مستدل صورت پذیرد. چنین اموری اثبات‌پذیر است و نباید آن را فرا دلیل دانست. بدیهی است که میان امر اثبات‌ناپذیر با ناتوانی ما از اثباتِ امری، تفاوت است. آن‌چه در روایات در باب غنا و موسیقی آمده همه قابل فهم و اثبات‌پذیر است؛ هرچند ممکن است بشر امروزی از دستیابی به آن ناتوان باشد، اما بشر پیشرو در آینده به آن دست خواهد یافت. ما در این‌جا از آثار کلی مقامات و ردیف‌ها سخن می‌گوییم.

تأثیر مقامات با هم متفاوت است؛ برای نمونه، اصفهان تأثیر لطیف و فرحِ ظریف دارد. حجاز و حسینی شوق‌آور است. شوشتری و دشتی، غم‌انگیز و حزن‌آور است؛ اگرچه برخی از گوشه‌های شاد در این دو دستگاه یافت می‌شود. زابل و چارگاه شجاعت و سلحشوری می‌آورد. همین‌طور هر یک از مقامات، ویژگی خود را دارد.

بعضی افراد به آواز و برخی دیگر به ترانه، علاقه‌ی بیش‌تری دارند. زن‌ها ترانه را بهتر می‌خوانند و مردها به آواز رو می‌آورند. صداهای بم بیش‌تر به ترانه و بالاخوانان به آواز توانا هستند. طبع افراد به دستگاه‌ها حساسیت مختلفی دارد. برای نمونه، افراد ظریف به مانند سه‌گاه و اصفهان و اشخاص خشن به مانند چارگاه، زابل و بیات، بیش‌تر دل می‌دهند.

ممکن است کسی در پیاده کردن دستگاهی، از همه‌ی پاره‌های آن بهره نبرد و برخی را ترک کند یا پاره‌ای را از یک دستگاه در دستگاه دیگر استفاده کند که انجام این تفنّن به ذوق، طبع، مقتضای زمان و مکان و موقعیت افراد بستگی دارد. موسیقی و شعر در نغمه هم‌خانه است و تغییر، انتقال، اوج و حضیض ترنّم‌ها در آخر به حرکت و سکون بستگی دارد و خواننده می‌تواند با تألیف و ترکیب صدای خود، اعجاز نماید و در افراد سِحر و جادویی بیافریند.

قسمت چهارم

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است