درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


فلسفه موسیقی

قسمت دوم

موسیقی؛ دانش صوت سیستماتیک و موزون

تا بدین‌جا گفتیم موضوع دانش موسیقی، صوت است. دانش موسیقی تلاش دارد تا به صوت، نظم، موزونی و شکل خوشایند دهد. این تلاش در دو قالب نظری و عملی است. موسیقی نظری، شناخت موضوع، مبادی و مسائل علمی موسیقی است. موسیقی عملی، مهارت عملیاتی نمودن و کاربردی کردن داده‌های موسیقی نظری است. ممکن است کسی دانش موسیقی را به نیکی فرا گیرد، اما از به کاربردن آن ناتوان باشد. نوازنده‌ای که می‌خواهد آکاردئون یاد بگیرد یا نی بزند تا آلت موسیقی را به دست نگیرد و آن را ننوازد، نمی‌تواند چیزی یاد بگیرد و خواننده‌ای که می‌خواهد دستگاه چارگاه، سه‌گاه، شوشتری، حجاز یا ابوعطا را یاد بگیرد، باید چیزی بخواند، وگرنه چگونه آن را فرا بگیرد. هر دستگاهی برای خود قانونی خاص دارد که باید در مرحله‌ی عمل، بین آن تمایز گذاشت. موسیقی علم محض و دانشی ذهنی، مجرد و تئوری صرف نیست و زمینه‌های عملی قابل تحقق دارد. موسیقی هنر صوت انسان و پنجه‌های اوست و کسی موسیقار می‌شود که بتواند بخواند یا بنوازد. صدا و نوا که بر می‌آید، کاربرد دانسته‌های نظری موسیقی است. بدین‌گونه است که علم و عمل موسیقی با هم پیوند دارد. کسی نیز به یک بار تمرین، موسیقار نمی‌شود، بلکه باید بارها و بارها خواند و بالا و پایین رفت و ریز و درشت آمد تا بتوان دستگاهی را آموزش دید. کسی که موسیقی نمی‌داند یا توان کاربردی ساختن آن را ندارد، صوتی غیر طبیعی (وحشی و کوچه‌باغی) دارد. در برابر، آن که چنین مهارتی دارد، گویا دست صدا را در دست خود گرفته است و صدا جزیی از اوست که آن را به هر جا که بخواهد، می‌نشاند. ما برای فرا گرفتن آوازها چندین سال حتی در تابستان‌ها جز آب گرم و غیر خنک نمی‌آشامیدیم؛ چرا که آب سرد موجب می‌شود تارهای صوتی تحریک گردد و نتوان آن‌ها را به هنگام  خواندن، اهلی نمود و در اختیار داشت.

مناسبات نوایی و مکانی

همان‌طور که حال و هوای شخص در آن‌چه می‌شنود بسیار مؤثر است، صوت نیز تأثیرگذار است و صوتی ممکن است انسان را به جایی ببرد که مناسبت نداشته یا او را از جایی بدون مناسبت دور کند. این بدان‌معناست که مناسبت برای نواست، نه هوا. نوا در غنا و موسیقی کارآمد و تعلیمی است و هم بر شنونده و هم بر صدا و هم بر نوا و هم بر هوا وارد می‌شود و با ورود این امور، پدیده‌ای شاد یا غم‌انگیز را در آدمی به وجود می‌آورد. با توجه به موجودی شخص، بحث تناسب در موسیقی پیش می‌آید که هر صدا و نوایی را باید در جایگاه مناسب خود هزینه نمود و به وقت غم، غمناک و به وقت شادی، در دستگاهی شاد خواند. حتی روز و شب نیز در خواندن مؤثر است، همان‌طور که سرما و گرما نیز در خواندن نقش دارد. در تناسب، باید هم رعایت زمان و مکان شود و هم رعایت نوع دستگاه، تا مناسبت به طور کامل صورت گیرد؛ اگرچه برخی چنان توانایی دارند که می‌توانند در شادی‌ها نیز غمناک بخوانند بدون این که مشکلی را پیش آورند؛ ولی متأسفانه از این معجزه (صوت) کم‌تر کسی استفاده می‌کند و مسلمانان از آن دور مانده‌اند.

معنابخشی و نوای صوت

گفتیم موسیقی صوت را موضوع خود دارد و بر آن است تا به صوت، موزونی و نظم خاص دهد. موسیقی، هم دانش شکل‌بخشیدن متناسب به صوت است و هم انتقال دهنده‌ی معناست و این شکل، دارای نفْس و معنا نیز می‌باشد. شکل‌بخشیدن به صوت، ماده، محتوا و روح (نفس) نیز دارد. موسیقی تنها یک تموج و آواز غنایی صرف نیست و صوت و ریتمْ فقط تجسمی موجی و تنها یک پرچم و علامت و موجی از هوا که برمی‌خیزد نیست، بلکه افزوده بر هوا و جسم، حقیقت، نفس، محتوا و معنا نیز دارد و ماده‌ی آن نیز می‌تواند انسان را برانگیزد و آدمی را به راه اندازد. موسیقی اگر فقط تناسب دادن به شکل صوت، فارغ از معنا باشد، تنها به انسان حال می‌بخشد و در او ایجاد خروش و انگیزش می‌کند. حالت طرب و خوشایندی حاصل از شنیدن موسیقی و آواز غنایی، هم از موسیقی است و از موسیقی به انسان وارد می‌شود و هم طرب در خود شخص است که با شنیدن آواز به راه می‌افتد.

برخی موسیقی را امری شکلی و هیأتی فاقد ماده می‌دانند. آنان چنین دلیل می‌آورند که موسیقی اگر افزون بر شکل‌بخشی موزون به صوت، دارای ماده، معنا و حقیقت باشد، باید موسیقی یک قوم و آیینی برای قوم و آیین دیگر، اثر  یکسانی بگذارد؛ همان‌طور که گل سرخ یا آب دارای معنا و نفس است و در همه‌ی شرقیان و غربیان تأثیر یکسان دارد. اما موسیقی شرقی آن واکنشی را که در شرقیان دارد، در غربیان برنمی‌انگیزد یا هم آدمی و هم حیوان از آن لذت نمی‌برد. حیوانات از آب لذت می‌برند؛ خواه آن حیوان در استرالیا زندگی کند یا در کویر لوت ایران یا در دل کوه‌های آلپ یا در میان برف‌ها و سرزمین‌های یخی قطب شمال؛ چرا که آبْ ماده، معنا و نفس دارد. حال، اگر موسیقی نیز نفس و حقیقت داشت و مانند آب و گُل بود، باید همه را به لذت وا می‌داشت. دلیلی که ذکر آن گذشت، قابل نقض است؛ چرا که صرف داشتن نفس و حقیقت، سبب خوشایندی همه را فراهم نمی‌آورد. میان نفس نداشتن و خوشایند نبودن، ملازمه‌ای نیست. این گونه نیست که همه از گل‌ها، با آن که نفس دارند، لذت ببرند. خیلی از گل‌هاست که برخی رغبت چندانی به آن ندارند. شلغم یا گل آفتاب‌گردان نفس و حقیقت دارد؛ ولی برای بسیاری خوشایند نیست. مسلمانان از گوشت خوک تنفر دارند؛ ولی همین گوشت، در جای دیگر برای برخی لذت بسیار دارد. در بعضی از کشورها، قصاب‌ها، قورباغه، خرچنگ و مانند آن را به فروش می‌رسانند؛ ولی بسیاری از مردم دنیا، از آن متنفر هستند. امروزه سگ در فرانسه، دارای ارزش و احترام بسیار است، تا جایی که ارج و قرب آن از ارج گاو در هندوستان، بیش‌تر شده است، ولی نه سگ و نه گاو، برای همه چنین اهمیتی را ندارد، به عکس، بعضی از آن تنفر دارند. موسیقی نیز با آن که می‌تواند حقیقت داشته باشد، اما چنین نیست که برخورد همگان با آن یکسان باشد. موسیقی تنها دارای شکل نیست و افزوده بر شکل، دارای محتوا و معنا نیز هست و معنایی خاص را انتقال می‌دهد. مراد از این که موسیقی نفس دارد به این معنا نیست که نفسی همانند نفس انسانی یا روح ملکی دارد؛ بلکه هر جسمی، نفس مناسب با خود را دارد. همان‌طور که هر نفس، جسم هماهنگ با خود را می‌طلبد.

شکل موسیقی تجسم آن و روح آن نوای آن است و این گونه نیست که همه‌ی آن خوشایند انسان باشد. همان‌طور که هم شیرینی و هم ترشی دو ماده‌ی حقیقی است، ولی با این حال، شخصی شیرینی را می‌پسندد و دیگری ترشی را و دوست داشتن و نداشتن هیچ یک، دلیل بر حقیقی نبودن آن نیست، بلکه مزاج انسان‌هاست که نسبت به آن‌ها مختلف است.

در مورد صوت و صدا که می‌تواند بیان‌گر احساس باشد باید چند امر را مورد توجه قرار داد تا اشکال یاد شده موضوع نیابد. امر نخست این است که واقعیت هر چیزی را باید باور داشت و شکست، پیروزی، فقر، غنا، خیر و شر، امری خیالی نیست و احساس‌های آدمی نیز واقعیت دارد.

دو دیگر این که موضوع صدا، غنا و موسیقی، نفس و احساس است. از طرفی، واقعیت بر اساس عقلانیت و احساس بر اساس نفسانیت است و هر یک از این دو، در راستای دیگری قرار دارد. می‌توان گفت همان‌طور که به هنگام سخن گفتن، ترنم صوت و صدا بدون بزاق دهان حرکت نمی‌کند و این چشمه که هم‌چون چشمه‌ای از چشمه‌های کوثر است، موجب نرمی، رطوبت و لطافت دهان می‌گردد، به همین صورت، واقعیت‌ها نیز که خشک است، با ترنم، احساس، صوت و صدا ملایم می‌گردد.

با توجه به این نکته، اگر احساس از این عالم برداشته شود و کسی فقط بخواهد با چاقوی علم و ذره‌بین فلسفی و انحصار به واقعیت‌ها زندگی کند، خشکی و دگم‌اندیشی و به تبع آن، استکبار بر او چیره می‌شود، همان‌طور که اگر احساس غالب شده و پر از ترنم غنا و موسیقی و رقص گردد، انعطاف و نرمی چنان فراگیر می‌شود که به انکار واقعیت‌ها می‌انجامد و گمراهی می‌آورد. احساس، عقل، وجدان، ظن و گمان و زمین و آسمان و چرخ و چین آن، همه با هم کار می‌کند و همه با هم است که معنا می‌یابد و حتی همه با هم به عبادت و پرستش مشغول هستند. عبادتی که خداوند توفیق آن را به مؤمنان داده است، به کفار نیز ارزانی داشته و هیچ فرقه، دسته و گروهی نیست که نوعی عبادت نداشته باشد، اگرچه به دلیل مسیر نادرست، مورد قبول واقع نشود. عبادتْ ترنم واقعیت‌ها و سختی‌ها و قرب به حق، جلا و احساس دل است. نه تنها صوت و صدا، بلکه هیچ چیزی در عالم، بدون حقیقت نیست و کسانی که می‌گویند موسیقی و صدا همانند پویانمایی می‌ماند، سخنی خطا دارند. موسیقی حیات دارد و حیات فعلی آن، همان مرتبه‌ی احساس است.

صوت؛ کلمه‌ی صامت

گفتیم موسیقی هم به صورت شکل می‌دهد و هم این شکل، معنایی را منتقل می‌سازد. بر این پایه، موسیقی از سنخ لفظ مستعمل و کلمه است. صوت و صدا یک قالب و هیأت و یک ماده و محتوا دارد. محتوای این قالب، معانی است که در صوت و صدا ریخته می‌شود. با توجه به این که موسیقی و صوت موزون از اقسام کلمه است، کلمه را باید بر دو قسم دانست: صامت و ناطق. صوت و صدای کلمات، نوای دل است. به این دلیل، صوت و صدا قالب و صورت آن کلمات است. کلمه به وسیله‌ی صوت و صدا تجسم می‌یابد. آواز همانند سخن‌گویی است. در سخن نیز صدا هست و محتوا و ماده‌ی آن، معانی کلمات است.

گفته می‌شود لفظ یا مستعمل، مفید و معنادار است و یا مهمل و بدون معنا؛ در حالی که لفظ نمی‌تواند مهمل باشد، مگر این که شخص اراده‌ی لغو نماید که  در آن صورت نیز معنای لغوی آن را معنادار می‌سازد؛ چرا که لغو، خود یک معناست و لفظی که برای آن وضع می‌شود کلمه است؛ اگرچه می‌تواند قراردادی نداشته باشد. بر این پایه است که تقسیم لفظ به مهمل و مستعمل، تقسیمی مردود است. می‌گویند «دیز» لفظی مهمل است. باید دانست که این لفظ، معنایی که وضع قراردادی داشته باشد ندارد وگرنه همان نیز بدون معنا نیست و در آموزش، معنای اهمال را با خود منتقل می‌سازد. در امور طبیعی صدای مهمل وجود ندارد و حتی صدایی که به هنگام سرفه از حنجره بیرون می‌آید، مستعمل است. همان‌طور که لفظ مهمل، وجود خارجی ندارد، صوت و صدای مهمل و بی‌معنا نیز وجود ندارد.

آن‌چه گذشت حکایت دلالت وضعی بود. در دلالت‌های غیر وضعی یعنی طبعی و عقلی نیز امر مهملی وجود ندارد؛ بلکه آن‌چه هست، صامت و ناطق است. حتی کلام کسانی که هذیان می‌گویند یا در بی‌هوشی و جنون به سر می‌برند، صوت آنان معنادار است؛ از این رو در اتاق عمل، وقتی که بیمار می‌خواهد به هوش بیاید، به لحاظ شرعی جایز نیست کسی در آن جا باشد؛ زیرا ممکن است آن فرد، بخشی از امور پنهانی خویش را آشکار سازد که همه‌ی آن درست است و از صریح‌ترین کلماتی است که به کار می‌برد. در واقع، باحقیقت‌تر از هذیان وجود ندارد؛ چرا که هذیان‌گو بدون هیچ دغل‌بازی و نیرنگی، محتوا و درون خویش را بیرون می‌ریزد؛ از همین روست که می‌گوییم خلاف شرع است که کسی به سخنان آنان گوش فرا دهد؛ چون از مصادیق استراق سمع و از گناهان کبیره به شمار می‌رود. مشاعر فردی که بی‌هوش است، این توان را ندارد که سخنان خود را کنترل کند، او مانند کسی است که در خواب سخن می‌گوید، چون نفس وی نسبت به بدن، نوعی انصراف پیدا کرده است و تنها تعلقی نفسانی به آن دارد؛ از این رو، اقتداری در حفظ موجودیت خود ندارد و هنوز حاکم بر مملکت بدن نشده است؛ ولی هر گاه دولت وی مستقر گردید و نفس بر بدن، حاکم شد، آن‌گاه هم‌چون محافظی دلیر، از تمام موجودی و هستی خود دفاع می‌کند.

صوت و صدا نمی‌تواند بدون معنا باشد؛ همانند ماده و صورت فلسفی، جنس و فصل منطقی و نیز هیأت و ماده‌ی اشتقاق که یکی بدون دیگری وجود نمی‌یابد. امر مهمل در امور وضعی و قراردادی است و حتی صوت لهوی بدون معنا نیست. صوت و کلام هر دو معنادار است و نمی‌توان این دو را از هم جدا نمود؛ هرچند صوت و کلام می‌تواند صامت باشد. چهچهه زدن یک خواننده، آواز قناری، نوای بلبل، جیک جیک گنجشک و حتی صدای زنبور، همه معنا دارد و اگر کسی آن را فهم نمی‌کند، بی‌معنایی آن را نمی‌رساند.

صوت از اوج و مد تشکیل می‌شود. در صوت، گاه کلمه‌ای ریخته نمی‌شود؛ مانند چهچهه یا هاهایی که در آواز و سرودها می‌آید. صوت اگر ترجیع، تبدیل و تغییر داشته باشد، «کلمه‌ی صامت» نام دارد.

هاها یا چهچهه، معنایی را به ترجیع می‌آورد؛ اما کلمه‌ی آن صامت است و حالتی گویا ندارد. اگر کسی کلام صامت را بشناسد، می‌داند شخصی که در حال تقلیل یا ترجیع است یا بلبل و قناری که چهچهه می‌زند، چه می‌گوید. صوت مانند اعداد گویای ریاضی می‌ماند. نقطه یا صفر صامت است، اما عدد می‌باشد؛ اگرچه در عدد به شماره نمی‌آید. اعداد 1، 2، 3 و بالاتر ناطق است. باید توجه داشت که ندانستن زبان و ترجمه در صامت بودن صوت و کلمه دخالتی ندارد و این معنا نسبت به علم گفته‌خوان منفعل نیست؛ اما ترجیع یا های های در آواز، کلام صامت است و معنا درون آن نهفته شده است و اگر  کسی بتواند به درون آن راه یابد، از راه باطن یا سبک می‌تواند معنای آن را دریابد. چنان‌که به معنای قرآن کریم بدون دانستن ترجمه‌ی واژگان آن می‌توان راه یافت؛ البته به شرط آن که وی صوت شناسی را بداند. صوت‌شناسی می‌گوید می‌توان «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را گوش فرا داد و صوت به صوت آن را شناخت و از چینش آن به باطن آن راه یافت و راه یافتن به باطن، در ابتدا تنها با انس گرفتن با قرآن کریم و قرائت آن امکان‌پذیر است. برای پدیداری انس با زبان قرآن کریم باید هرچه بیش‌تر متن قرآن کریم را قرائت کرد: «فَاقْرَءُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»  تا با صوت و صدای آن آشنا شد؛ وگرنه برای بسیاری فهم معنای آن ناممکن است. «قرء» به معنای بلند خواندن است؛ به‌گونه‌ای که صدا به گوش رسد و مهم این است که صوت و صدا به گوش رسد تا معنای آن انتقال یابد، وگرنه صرف مطالعه و نگاه کردن به آن چنین اثری ندارد.

«آه»، «اوه»، «ايه» كه از اسماى الهى است، صوت صامت است. اذكار غير ملفوظ هم‏چون «آه» بسيار سبك است و براى بسيارى قابل استفاده است، به عكس اسماى ملفوظ كه سنگين است و اندكى، توان انس با آن را دارند. به صورت عمومى و غالب، گفتن تسبيحات اربعه در غير نماز و يا تسبيحات حضرت زهرا  عليهاالسلام، دقايقى زمان مى‏برد؛ ولى يك سالك مى‏تواند در يك لحظه، بيش از صد مورد از اين ذكر را بگويد و اين به سبب آن است كه او تسبيحات را به صورت صامت و غير ملفوظ مى‏گويد.

ارتباط صوتی

گفته شد هدف اصلی از صوت، صدا، حروف و کلمات رساندن معناست و خداوند به انسان قدرت سخن گفتن و ادای کلمات را به عبث نداده است. برای استفاده از کلمات و کلام، دلالت وضعی لازم است؛ البته دلالت منحصر به حروف و کلمات نیست، بلکه می‌تواند طبعی یا عقلی نیز باشد؛ اما دلالت وضعی از نظام، انسجام و ضبط بهتری برخوردار است. به طور مثال، از سرفه پی به سرماخوردگی و بیماری برده می‌شود، بدون این که سخنی در میان باشد. یا لرزش کسی بر سرد شدن او دلالت دارد؛ ولی ممکن است لرزش به خاطر سرما نباشد؛ بلکه امری هم‌چون ترس، موجب این لرزش شده باشد، از این رو می‌گوییم مضبوط نیست. به عکس دلالت وضعی که اگر شخص چیزی بگوید، همه متوجه می‌شوند. البته، مراد کسانی هستند که بر زبان ترجمان دارند و از معانی واژه‌ها بیگانه نیستند. صوت و تکلم برای بشر مورد نیاز است چون می‌خواهد آن‌چه را که در دل نهفته دارد، بیان کند یا با دیگران ارتباط پیدا کند. همان‌طور که خداوند چشم و گوش داده که ببینیم و بشنویم و حنجره و صوت و صدا داده است تا هم به نرمی سخن گوییم و هم آواز سر دهیم. چرا که چنین نیست که کلام تنها برای لهو، لعب و بازی باشد؛ اگرچه می‌تواند آن را نیز داشته باشد. البته، غیبت، تهمت و مانند آن را نیز دارد؛ همان‌گونه که چشم نیز می‌تواند معصیت کند؛ ولی این امر دلیل نمی‌شود که از دیدنی‌های زیبا بی‌بهره باشد و آن را لغو بداند. حال، آن که آواز می‌خواند صوت و صدا، کش و قوس و عروض و قافیه‌ی صدای او همه به ضرورت و از روی فطرت می‌باشد و این دانش موسیقی است که می‌تواند آدمی را با ظرایف و حقایق آن آشنا سازد.

همان گونه که ابتدا بشر نمی‌دانست آتش چیست، ولی با پیشرفت اندیشه، اکنون هوا را نیز می‌سوزاند! صوت، صدا، دستگاه‌ها و آلات موسیقی نیز همین روند را داشته و از نهاد بشر سرچشمه گرفته و روز به روز، گام‌هایی به پیش برداشته است. صوت و صدا بخشی از نوای دل و اِعراب آن است؛ همان‌طور که شعر چنین است. یکی از استعدادها و تخصص‌های آدمی، سرودن شعر است. با رشد فکری بشر، شعرهای بسیاری سروده شده است که ادب‌شناسان و اهل دل را واله و حیران می‌کند! اِعراب را نیز از آن جهت «اِعراب» می‌گویند که حرکت را ظاهر می‌سازد. صوت و صدا نیز ضمیر را هویدا می‌نماید: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اظهار درون گاه با سخن و گاه با فریاد است. کلام می‌تواند ملفوظ و ناطق باشد یا صامت. میان کلام و صوت وحدت است و صوت بدون کلام وجود ندارد. البته، کلام در معنایی که گذشت، هم به الفاظی که مهمل خوانده می‌شود و هم به صوت معنا می‌بخشد. در بعضی از مکان‌ها و زمان‌ها باید فریاد کشید، آواز خواند و میان آواز و برخی امور رابطه‌ای نزدیک وجود دارد. نمونه‌ی آن ترس است. کسی که می‌ترسد، مانند کسی که در جای تاریکی است، یا در کوچه‌ای خلوت می‌رود، شروع به آوازه‌خوانی می‌کند. کسی که در خواب رؤیا می‌بیند، آن‌گاه که کار بر او مشکل شود، ناخواسته در خواب سخن می‌گوید یا فریاد می‌زند، که اگر چنین نشود، اختلال عصبی پیدا می‌کند و شاید بیمار و در نهایت، دیوانه گردد.

خداوند متعال، گاهِ به اوج رسیدنِ ترس، سخن گفتن و فریاد در دادن را به عنوان شیر اطمینان قرار داده است و هر کسی ناخودآگاه با ترس زیاد، شروع به خواندن می‌کند. اگر خداوند این حنجره را عنایت نکرده بود، بسیاری از ترس‌ها به سکته می‌انجامید. مثل کسی که تب می‌کند و اگر درجه‌ی تب او بسیار بالاتر از حد استاندارد رود، به تشنج دچار می‌شود، تب به حرارت زیر دیگ می‌ماند که اگر درجه‌ی آن بالا رود، باعث سرازیر شدن آب داخل دیگ  می‌شود. حال، برای این که تشنج صورت نگیرد، باید درجه‌ی حرارت بدن را با پاشویه و مانند آن پایین آورد تا حرارت به مغز نرسد و ایجاد تشنج نکند. البته، پاشوره موجب از بین رفتن تب نمی‌شود؛ بلکه تب را کم می‌کند و آن را از مغز به پایین انتقال می‌دهد.

موسیقی؛ دانش نوای باطن

دانش موسیقی دانش اِعراب دل است. موسیقی دانش «کلام نفسی» است. کلام نفسی سخن دل هر پدیده و سخن دل هستی و حق تعالی است. سخنی که هستی و پدیده‌هایش، آن را درون خود نگاه می‌دارد و آن را خارجی و آفتابی نمی‌سازد و گوش‌های تیزی لازم است تا بتوان آن را تعقیب نمود. وقتی کسی به کاسه می‌زند، ممکن است فهم کاسه به این صدا نرسد؛ ولی دل آن کاسه، این صدا را فهم می‌کند. صدای کاسه، کلام نفسی و نوای دل اوست. البته، صدایی که از کاسه و کوزه یا قدح بیرون می‌آید، غیر از کلام نفسی آن است. فریاد زدن زیر گنبد و پیچش صدای آن، صدای همان شخص است و صدای خود گنبد و کلام نفسی آن، چیزِ دیگری است. صدای داخل کوزه غیر از صدای خود کوزه است. این صداها همه خارجی است، ولی صدای خود کوزه، از خود اوست. کاسه‌ها خود نوای دل خود را می‌شناسند. نه تنها کاسه، بلکه هر پدیده‌ای از نوای دل خود باخبر است. نوایی که با نوای دل دیگری تفاوت دارد و نوای دل هر کدام غیر از نوای دیگری است. یکی دلی نازک و دیگری دلی سخت دارد. صدای دل با صوت و آواز است که شکل خارجی می‌یابد. صدایی که می‌توان دل را با آن معاینه کرد و دانست صاحب آن چه پدیده‌ای است و چند بند چیده و ناچیده در دل دارد؛ همان‌گونه که رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون و این دانش موسیقی با پیچیدگی‌هایی که دارد ـ و با موجودی فعلی خود ـ می‌تواند به فهم این امور نائل آید. وجود این عجایب، شاهد بر کلام بودن صوت است. این نکته که کلام صرف کلامی لفظی نیست، بلکه صوت نیز کلام است، اما کلام صامت، در موضوع‌شناسی صوت و دانش موسیقی بسیار اهمیت دارد و این دانش را پیشرفت‌هایی حیرت‌انگیز می‌دهد؛ البته اگر این دانش، هم‌چون گذشته‌ی خود، به دست حکیمان، مدیریت و مهندسی شود.

کسی که موضوع موسیقی را با دقت‌هایی که دارد، نمی‌شناسد، به کسی می‌ماند که تنها میز ناهارخوری را به شکل مستطیل دیده و با توجه به شکل، همان را میز می‌داند، ولی وقتی به رستورانی وارد می‌شود و میزهای آن‌جا را به شکل دایره می‌بیند، می‌گوید این چیزها میز نیست و باید آن را جمع کرد! دانش موسیقی موضوعی بسیار پیچیده و حایز اهمیت را با خود دارد. ما از اهمیت این دانش، بعد از این با عنوان «اهمیت شناخت دستگاه و ردیف‌های موسیقایی»  سخن خواهیم گفت. کسی که موضوع این دانش فوق مدرن را نشناسد، آداب آن را نیز رعایت نخواهد کرد.

طبیعت؛ معلم دستگاه‌ها و آلات موسیقی

همان‌طور که ارسطو با دقت نظر در روابط گفتاری و نوشتاری مردم، به کشف گزاره‌های منطقی نایل آمد، دستگاه‌ها، مقامات، گوشه‌ها نیز از طبیعت و لهجه‌ها به دست آمده و بعدها مدرن و پیچیده گردیده است. ساخت آلات موسیقی نیز با الهام از طبیعت بوده است. ساخت نخستین آلات موسیقی به جناب فیثاغورث حکیم نسبت داده می‌شود. وی با دقت نظری که داشته است، از صدای پتک و سندان، «تار» می‌سازد و از صدای خوردن باد به سنگ‌پشت پوسیده، در اندیشه‌ی ساخت «بربط» فرو می‌رود. به هر روی، دستگاه‌ها و آلات موسیقی با دقت نظر حکیمان در طبیعت ساخته شده است. برای نمونه، دقت در چگونگی دستگاه صوتی انسانی، موجب ساخت برخی آلات موسیقی، به‌ویژه سازها شده است. اگر در برگ پیازچه‌ای دمیده شود، صدای خوش موسیقی از آن برمی‌خیزد و هم‌چون نی و فلوت به نوا می‌آید و آهنگ مهربانی سر می‌دهد.

طبیعت و اجسام، در پیدایش دستگاه‌ها و علم موسیقی نقش اساسی دارد. بشر توانسته است با فراست خود، فراوانی از آن را کشف نماید. در هر قوم و ملتی با زبان‌های گوناگون دسته‌هایی از آهنگ‌ها شناخته شده است. در فارسی، این یافته‌ها «مقام» یا «دستگاه» نام گرفته که چارچوب کلیِ آن آواز و شکل و هیأتِ صوت است.

صوت و نیز شکلِ آن، دارای طبیعت، سیستم، عروض، قافیه و ریتم است. صوت و صدا طبیعت انسان و دیگر پدیده‌هاست، بلکه مجردات و حق تعالی نیز دارای صوت و کلام هستند. دستگاه‌ها و ردیف‌های آوازی که در اقوام و ملل وجود دارد، از طبیعتْ کشف شده و نام‌هایی است که برای شکل آن طبیعت نهاده شده است. پس از کشفِ دستگاه‌ها، با گذر زمان و در طول تاریخ، عده‌ای گوشه‌های آن را با زحمت بسیار کشف کرده و سند زده و به تاریخ ملحق نموده‌اند.

شعر، موسیقی و رقص برآمده از احساسات، عواطف و حالات نفسانی آدمی مانند بیم، امید، غم، شادی، میل، نفرت و دیگر هویت‌ها و حالات درونی بوده است، از این رو همزاد بشر می‌باشد. طبیعی‌ترین وسیله‌ی آواز، شش‌ها و حلقوم طبیعی انسانی است که امام صادق  علیه‌السلام در توحید مفضل، از آن به «مزمار اعظم = نی باشکوه و شگرف» یاد می‌کند. شاخ حیوانات و روییدنی‌هایی که در دسترس آدمی بوده، او را به اختراع سازهای بادی؛ مانند: بوق و نی و ساخت انواع طبل‌ها و سازهای ضربی و زهی وا داشته است. هم‌اکنون کمانچه، و ویالون از انواع سازهای زهی دانسته می‌شود. کاوش‌های باستان‌شناسی تاریخ سازهای بادی و زهی را به چند هزار سال پیش از میلاد می‌رساند. آلات موسیقی با گذشت زمان بر دو نوع بزمی و رزمی تقسیم شد و شیپور، نی، بربط، تنبک، کوس، کرنای (کرنا)، سورنای (سرنا)، طبل، دهل، جام، جلجل، تبیره، خرمهره، دَمامه، خم، گاودم، ناقوس و سنج از انواع آن است.

از این حقیقت به دست می‌آید که این اوباش و اراذل نبوده‌اند که آلات موسیقی را ایجاده کرده‌اند، بلکه این آلات به الهام طبیعت و با دقت نظر حکیمان پدید آمده است؛ اگرچه امروزه، دنیای استکبار و اراذل هستند که بیش‌ترین سوء استفاده را از دانش پیچیده‌ی موسیقی می‌برند و کم‌ترین توجه را، دنیای اسلام و تئوریسین‌های ساده و صوری آن به این دانش دارند؛ در حالی که موسیقی می‌تواند در خدمت اجتماع، اخلاق، سیاست و فرهنگ درآید. البته، موسیقی در عرصه‌ی نظامی، همواره جایگاه ویژه‌ی خود را حفظ کرده است؛ چنان‌چه می‌گویند شاه عباس هندوستان را با کمک نوای موسیقی و آواز غنایی، فتح کرد.

 

قسمت سوم

قسمت چهارم

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است