درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی>پرسش و پاسخ



۱۱

پرسش: علت عقب ماندگی مسلمین و پیشرفت های کشورهای غربی بی اهمیت به دین چیست؟

پاسخ: دین اگر دین الهی باشد و به طور صحیح و به‌خوبی مورد شناسایی مردمی قرار گیرد، هرگز سبب انحطاط مردم نمی‌گردد. در این زمینه تا امروز کسی نتوانسته است دلیل گویایی ارایه دهد که دین الهی به‌خصوص اسلام عامل رکود و انحطاط باشد؛ مگر آن‌که دین به‌طور کامل مورد شناسایی قرار نگیرد یا به آن اهمیت داده نشود که می‌تواند آن مردم را با بدآموزی‌های فراوان و بیماری‌های گوناگون روبه‌رو کند. پیشرفت آن‌ها معلول اندکی عوامل اجتماعی و فرهنگی است و شرایط جغرافیایی و برداشت‌های عمومی از زندگی، آن‌ها را در بسیاری جهت‌ها پیش‌گام کرده است. عقب‌ماندگی جوامع اسلامی یا غیر اسلامی معلول عوامل مختلف دیگری است که می‌توان در رأس همهٔ آن‌ها جهل، نادانی و پیرایه‌های سنتی و مذهبی را قرار داد. کشورهای پیشرفته؛ هرچند در جهتی موفقند ـ که این پیشرفت‌ها عوامل خاصی داشته ـ ولی از جهت اهمیت ندادن به دین اسلام و منش انبیای الهی، گرفتار نابسامانی‌های فراوانی گردیدند که امروز خود را در میان آن‌ها گرفتار می‌بینند و می‌دانند که پیشرفت‌های آن‌ها نمی‌تواند این‌گونه نقص‌ها را برطرف کند. پس پیشرفت آنان در جهت‌هایی خاص دارای عوامل مثبت است و نابسامانی‌های اخلاقی و عاطفی آن‌ها معلول نقص‌های دیگری می‌باشد و این‌ها به طور کامل از یک‌دیگر قابل تفکیک است و نباید با هم خلط گردد، همان‌طور که نباید عقب‌ماندگی کشورهای جهان سوم را معلول دین حق دانست و باید گفت این کشورها نه عوامل مثبت کشورهای پیشرفته را دارند و نه آن‌که توانسته‌اند گرایش درست و معقولی به دین حق داشته باشند. رکود عوامل فرهنگی و وجود مفاسد عمومی چنان در عمق جان این کشورها ریشه دوانده که زمینهٔ استفادهٔ درست از دیانت برای این‌گونه مردم باقی نمانده و استفاده از دین منحصر به امور صوری و شعایر ظاهری شده است. نه دین آن‌طور که باید در این‌گونه کشورها شناخته شده و نه عمل به‌گونهٔ صحیح مورد توجه قرار گرفته است. پس پیشرفت کشورهای صنعتی، معلول جهت‌های مثبت آن‌هاست، ولی در جهت انسانی و اخلاقی نتوانستند خودیابی داشته باشند. آن‌ها در یک جهت کمبود دارند و ما در دو جهت و به طور روشن و گویا معلوم می‌شود که طبیعی است ما از کشورهای غربی عقب‌مانده‌تر باشیم و آن‌ها از ما پیشرفته‌تر باشند.


۱۲

پرسش: چرا سورهٔ فجر را سورهٔ ویژهٔ امام حسین علیه السلام دانسته اند؟

پاسخ: نفس دارای اطمینان و مطمئنه ویژهٔ اولیای خداست. آنان نه از دشمن می‌ترسند و نه از مرگ می‌هراسند و نه از قلت و کثرت حساب می‌برند و تنها حق را می‌بینند و حق را، و در عشق او مستغرق می‌باشند. آن هم عشق پاکی که آلوده به هیچ طمعی نیست و یقین محض به حق دارند و شک و شرطی برای معشوق ندارند که آن کس که شک و شرط دارد عاشق نیست. قرآن کریم خطاب به آنان می‌فرماید: «یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلَی رَبِّک رَاضِیةً مَرْضِیةً، فَادْخُلِی فِی عِبَادِی، وَادْخُلِی جَنَّتِی»؛ یعنی به بهشت من درآی. در تمامی آیات قرآن کریم، تنها همین آیه است که از بهشت خداوند سخن می‌گوید. در موارد دیگر از بهشتی سخن گفته می‌شود که نهرهای آب در زیر آن جاری است با حوریانی که در خیمه‌ها هستند اما در این‌جا گفته می‌شود به بهشت من در آی. در سورهٔ ویژهٔ امام حسین علیه‌السلام ، نخست با «وَالْفَجْرِ» وارد می‌شود و با «جَنَّتِی» پایان می‌پذیرد و واژه واژهٔ آن از امام حسین علیه‌السلام می‌گوید. آنان به سوی خدایی رفتند که می‌ماند و از چیزی گذشتند که فناشونده و زوال‌پذیر است.


۱۳

پرسش: چرا مؤمن باید نماز بخواند؟

پاسخ: خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید: «فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِکرِی». ما می‌گوییم نماز می‌خوانیم تا به بندگی برسیم اما این آیه، معکوس است و می‌فرماید مرا عبادت کنید. خدایی را که دیگر کسی با او نیست و تنها و یکی است. اما عبادت و بندگی ممکن است مورد غفلت واقع شود از این رو باید نماز را برای اقامهٔ ذکر خداوند گزارد. اقامهٔ نماز برای حفظ و بقای بندگی و پاسداشت آن از آسیب‌ها و آفت‌هاست. مقام بندگی یک علت محدثه و ایجادگر دارد اما مانایی آن به علت مبقیه و نگاه دارنده نیاز دارد تا چیزی که به دست آمده نگاه داشته شود وگرنه دوباره همانند گیمِرها که گیم آوِر می‌شوند باید از نو شروع نمود که در این صورت، زمان و عمری را بدون هیچ گونه بازدهی مفید از دست داده است. نگاهداشت آن‌چه به دست رسیده بسیار سخت است و نماز این وظیفه مهم را بر عهده دارد.


۱۴

پرسش: عبادت سالم چه نوع عبادتی است؟

پاسخ: عبادت برای آن‌که عبودیتی ربانی باشد باید از بدعت‌های نفسانی و نیز از خواسته‌های شیطانی به دور باشد. این دو امر باید در عبادت رعایت شود تا عبادت، عبادت باشد. نسخهٔ عبادت و دستور آن باید از جانب شارع مقدس باشد و از بدعت‌ها و ساخته‌های خلقی دور باشد. برای نمونه، نمی‌توان نماز نافله را به جماعت بخوانید و نیت نماز وحدت کنید. یا نمی‌توان دو رکعت نماز وحدت خواند؛ چرا که در شریعت، امری دربارهٔ آن وارد نشده است. البته مسلمانان می‌توانند به عنوان وحدت گرد هم جمع شوند و نماز نافله را به صورت فردی بخوانند یا نمازهای واجب را به جماعت بگزارند، اما چیزی به عنوان «نماز وحدت» نداریم. عبادت افزون بر آن باید با روح زندگی و حیات فردی و اجتماعی همدوش و همراه باشد، مانند: نماز جمعه، نماز جماعت، حج و روزه. خلوت‌های شیطانی و چله‌های آلوده به خمودگی و رکود، هویت کمالی فرد را از بین می‌برد و چیزی جز انحراف برای او بر جای نمی‌گذارد. تفریط فردگرایی خمودی و انزواست و افراط اجتماعی نماز را سرود، وحدت را وحشت، حج را رژه و سان و روزه را اعتصاب غذا می‌داند، در حالی که نماز، هرچند سرود است، سرود عشق است، نه سرود غوغا و وحدت وی وحدت خدایی است، نه تزویر و خیانت، و حج آن رژه و سان است در مقابل شرّ، زیاده‌روی، گناه و طغیان، نه حرکات هماهنگ. وصول به حق آدابی دارد و آداب آن همان است که در متن خالص قرآن کریم و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام آمده است که همان راه بندگی و عبودیت ربانی است.


۱۵

پرسش: ایمان چگونه به درجهٔ اطمینان می رسد؟

پاسخ: هنگامی ایمان جهت محتوایی به خود می‌گیرد که مؤمن به چهره‌ای از حقیقت در پس تمامی امور مادی معتقد باشد و اگر چنین اعتقادی رنگ تحقق بگیرد، به جایی می‌رسد که آن چهرهٔ پنهانی دیدنی می‌گردد و مؤمن به لحاظ بسطی که در خود می‌یابد کم و بیش آن را می‌نگرد. هرچند گفتن این بیان آسان است، حقیقت آن چندان آسان نیست که مؤمن بتواند از شکل بگذرد و ایمان به غیب و چهرهٔ باطن پیدا کند که مؤمن در این مرحله، هرگز اسیر ظاهر نیست و خود را مأنوس با باطن می‌یابد تا جایی که این انس کار او را به نگریستن می‌کشاند و از عقیده و اطمینان به دیدن می‌رساند. در مقام اطمینان که نه صورت و شکل است و نه دیدن، مؤمن به چنان گستردگی و بسطی می‌رسد که تمامی امور، اشیا، حوادث و مسایل را بر آن چهره استوار می‌سازد و تمامی برداشت‌های خود را بر آن پی‌ریزی می‌کند. برای وصول به چنین مرحله و مقامی بعد از تحصیل مقدمات، بهترین مرشد و هادی برای مؤمن قرآن کریم می‌باشد. قرائت قرآن کریم، تدبر در آن، دقت و تعمق در آیات الهی، مؤمن را به چنین حقیقتی می‌رساند و او را بر این چهره معتقد و مطمئن می‌گرداند.


۱۶

پرسش: مراد از نجاست کافر چیست؟

پاسخ: نجاست کافر همان «خباثت نفس» است که از بریدگی و از قبض او سرچشمه می‌گیرد و امری اعتباری نیست. ملاک و اساس نجاست کافر ظلم و قبض است که نمی‌تواند به سبب تنگی وجود خود، هر چیزی را در جای متناسب آن قرار دهد؛ هرچند هرظلمی کفر نمی‌باشد. این بیان به لحاظ حکمی چنین است وگرنه به لحاظ نسبی و واقعی، ظلم و کفر با هم گام بر می‌دارد و قابل تفکیک نیست. کفر و کافر هم‌چون ظلمت و تاریکی و نظیر قبض، تو در تو و لایه به لایه است و میان مصادیق آن‌ها تفاوت زیاد و آشکاری وجود دارد.کفر ریشهٔ تاریخی دارد و فهم آن قابل اهمیت است و در جهت شناخت ایمان قابل توجه و دقت است. فاصلهٔ میان کفر و ایمان به «توجه» و «التفاتی» فاصله بیش نیست و می‌شود که فردی بسیار به کفر و ایمان کشیده شده باشد و خود را به ظاهر یک گونه قلمداد کند و یا آن‌که خود را یک طور ببیند، در حالی که یک‌طور نداشته و او دارای اطوار بوده است.می‌شود فردی کافر باشد؛ در حالی که خود را مؤمن می‌داند، یا آن‌که مؤمن باشد؛ در حالی که خود را کافر می‌پندارد. گروهی ایمان می‌آورند، ولی پلیدی کفر را از خود دور نمی‌سازند و بسیاری کافر هستند، اما صفای ایمان در آن‌ها دیده می‌شود. این همان پیچیدگی نفی و اثبات و باطن پیچیدهٔ انسان است و فراوان می‌شود که این پیچیدگی سبب نبود هماهنگی حال، باطن و زبان افراد می‌گردد و به شرک، کفر و ایمان می‌رسد که شرک خود بدتر از بسیاری از کفرهاست.


۱۷

پرسش: دست دادن و روبوسی چه تاثیری بر فرد و روابط اجتماعی دارد؟

پاسخ: معانقه و به آغوش گرفتن فرد مؤمن صفایی بیش از مصافحه و دست دادن دارد. معانقه برخورد عنق‌هاست و کسی را می‌گویند بد عنق است که با دیگران هماهنگ و هم‌آوا نیست. خداوند اراده کرده است بندگان خود را این‌گونه به صفا و پاکی برساند و نباید خود را از این دریای مهر و کرم خداوندی که بهانه‌ای برای نیل به خیرات است محروم ساخت. امتنان خداوند این‌گونه است و ثواب دست دادن و معانقه از پاداش‌های امتنانی است. بد عنق و محروم کسی است که با دیگران مصافحه ندارد و دستش را به طرف کسی دراز نمی‌کند. قرار گرفتن دست در دست مؤمنی دیگر صفا ایجاد می‌نماید و شکوفهٔ محبت به بار می‌نشاند. دست از نظر روان‌شناسی با قلب رابطه‌ای مستقیم دارد و آن‌چه از دست بر می‌آید از قلب رسیده است. اتصال دو دست در واقع پیوند قلب‌ها و یکی شدن آن است. امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: چون مؤمنی با مؤمنی دیگر دست دهد، در حالی دست خود را از هم جدا می‌کنند که گناهی برای هیچ یک از آنان نیست. این روایت بیان گوارایی در رابطه با ویژگی مؤمنان است و آن این‌که مؤمن چنین ویژگی را دارد که وقتی به او احترام گذاشته شود و در رابطهٔ اجتماعی با او به نیکی رفتار شود و با او دست داده شود، گناه آنان فرو می‌ریزد و رحمت خداوند آنان را در خود غرقه می‌سازد. مصافحه با مؤمن چنین اثر وضعی دارد و متأسفانه به این مسأله کم‌تر اهمیت داده می‌شود. مؤمنی که به مؤمنی دیگر دست دهد، چون آهنگ جدا ساختن دست خود را نماید گناهی برای وی باقی نمی‌ماند. این اثر وضعی برای نافله و عبادتی نیست. مسلمانی که وارد مسجد، مجلس، هیأت یا محیط کار خود می‌شود باید از گناهان خود پاک شود و این مهم با دست دادن به برادر دینی ممکن می‌گردد. دست دادن به برادر دینی حب و صفا می‌آورد و سبب محبت مؤمنان به یک‌دیگر می‌شود. وقتی دو نفر مؤمن به هم دست می‌دهند چون با هم اجتماع کرده‌اند دست خداوند با آنان خواهد بود.


۱۸

پرسش: علت ظهور عرفان های نوپدید و متشتت چیست؟

پاسخ: دانش عرفان با آن‌که عروس دانش‌هاست، ولی متأسفانه آثار مکتوب آن درگیر آشفتگی و اعوجاج است و با آن‌که معانی بلند و حقایق طولانی و مضامین رسایی دارد، به‌دور از کژی و کاستی نیست؛ چرا که عرفان زمینه‌های گوناگونی دارد که نمی‌تواند ناخالص باشد. عرفانی که گاه از موعظه، کلام و گاه از قلندری می‌روید، چیزی بهتر از وضعیت موجود پیدا نمی‌کند. عرفانی که از کلام عامیانه بر می‌آید، هرگز نمی‌تواند تمامی گزاره‌های آن منطقی و برهانی باشد. عرفان کامل و سالم، آن است که از منطق و فلسفهٔ الهی رشد یابد و مبادی آن حکمت، وحی و سنت حضرات معصومین علیهم‌السلام باشد. عارف آن نیست که هرچه دلش بخواهد به عنوان کشف و کرامات بگوید و آن را به میل بافندگی مانند کند. عرفان سالم آن است که تمامی مبادی آن دارای حکمت، منطق و میزان باشد. تنها عرفانی می‌تواند راه‌گشا باشد که به‌دور از پیرایه است و در سراسر منش‌ها و کنش‌های نظری و عملی از سخن‌های تهی از دلیل و خرافات ساختگی، خالی باشد. عرفانی که صحت و صواب نظری و عملی را دارا بوده و سخنی کم‌تر از دلیل نداشته باشد یا با دلیل، سخنی ارایه دهد و یا خود، ارایهٔ حقیقتی کند، بدون آن‌که مخالفتی با دلیل و برهان درست داشته باشد. چنین عرفانی دارای ارزش حقیقی است که این نیز برای متکلم عارف یا قلندر عارف میسر نمی‌باشد و تنها مؤمن منطقی و سالک حکیم و عارف ولایی است که می‌تواند با ره‌توشهٔ اندیشه و وحی، خود را راهی این راه سازد. شیعه باید راه خود را باز یابد و عرفان خود را خویش ترسیم کند و به‌دور از انظار دیگران یا خوراک مایه‌های این و آن، عرفان ولایی خویش را ترسیم کند. عرفانی که سراسر ولایت، امامت، وحی، دیانت، شریعت، حکمت، منطق و درایت باشد و زیربنای فلسفی، مبادی منطقی و خمیرمایهٔ ولایی داشته باشد. عرفان موجود با آن‌که بدایعی بس بلند و ارجمند دارد، به دور از کاستی نیست، گذشته از آن که زیربنای کلامی و مشی اهل سنت را دارد. عرفان شیعه باید انباشته از حکمت، ولایت، منطق و درایت باشد یا ببیند و نشان دهد و یا با سند و دلیل بگوید وگرنه خاموش ماندن بهتر از آوردن کلام نادرست است.


۱۹

پرسش: کمال عقل آدمی در چیست؟

پاسخ: کمال عقل آدمی در سه چیز منحصر است و اگر کسی چیزی از آن را نداشته باشد، به همان میزان از خرد وی کاسته است. دین‌آگاهی و شناخت دقیق از دین و دانستن اصول، معارف، فروع و احکام آن نخستین بخش از خردورزی است. انسان دین‌آگاه است که رکنی از کمال را دارد. هم‌چنین عاقل کسی است که بتواند زندگی خود را به‌خوبی اداره و مدیریت نماید. انسان دین‌شناس اگر در زندگی مدیر لایقی نیز باشد مشکلات فراوانی را پیش رو خواهد داشت، از این رو باید کمال سومی هم داشته باشد و آن بردباری در مشکلات است. مؤمن نباید در پیشامد مشکلات خود را ببازد و ناراحت و اندوهگین شود و از خود ضعف و ترس نشان دهد. در روایت آمده است زره حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام پشت نداشته است؛ چرا که آن حضرت هیچ گاه به دشمن پشت نمی‌کرده و همیشه رو به‌روی او می‌ایستاده و به خود مطمئن بوده‌اند. در دنیا نمی‌شود مشکلات و حوادثی ناخودآگاه پیش نیاید و در چنین مشکلاتی باید صبور بود. مشکلات سختی که قابل پیش‌بینی و محاسبه و دوراندیشی نیست و باید نسبت به آن صبر داشت. عاقل و کسی که عقل کاملی دارد و همهٔ کمال در او جمع است فردی است دین‌باور و دین‌آگاه که دنیای خوبی دارد و با مدیریت صحیح، زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را سامان می‌دهد و زمانی که مشکلی پیش می‌آید می‌ایستد و با دین‌آگاهی و مدیریتی که دارد مشکلات را حل می‌کند.


۲٠

پرسش: بهترین راه پاک سازی گناهان چیست؟

پاسخ: روش پاک کردن کارهای بد، فراموشی آن نیست؛ چرا که همه چیز در روز قیامت گشوده می گردد و گفته می شود: «اقْرَءْ کتَابَک». بهترین روش برای جبران گناه جاسازی مطلبی تازه، نو و بهتر در جای پیشین است. برای نمونه، اگر کسی کودکی را زده و او را آزار رسانده است باید بهترین کاری که او را خوشحال می کند برای کودک انجام دهد تا جایی که خوش حالی او از گریه و ناراحتی که داشته است بیش تر شود و آن ناراحتی به طور کامل از ذهن او پاک گردد تا روز قیامت گریبان فرد ظالم را نگیرد. اگر به کسی ظلمی کرده است باید به همان اندازه یا بیش تر دست مظلومی را گرفت. اگر آن مظلوم خود یافت شود بهتر است از همو دستگیری گردد و اگر او یافت نگردد باید مثل او را یاری نمود. با این تضادها و جبران ها می توان گناهی را پاک یا کم رنگ کرد. اگر کسی گناهی کرده و کسی متوجه آن نشده است، نباید غفلت داشت که پا، دست، شکم و دیگر اعضا و حتی منطقه و مکانی که گناه در آن انجام گرفته به گناه آلوده شده است و این اعضا و مکان ها در قیامت شهادت می دهند. بر این اساس، اگر کسی به دنبال پاکی است باید سعی نماید آن اعضا و مکان ها را با کار خیر از آلودگی پاک کند به این که خیری به آن زمین، زمان و مکان برساند و بهترین خیر در حق آنان دعای به آنان و اتصال دادن آنان به حرکت الهی است. به طور مثال، انسان در آن مکان، نهالی بنشاند و نماز یا عبادتی دیگر در آن زمین به جا آورد و اگر در آن جا چنین چیزی ممکن نشد، در جای دیگری که ظلمی همانند ظلم وی روا شده عبادتی نماید تا آن مظلومان نفسی تازه کنند.


صفحات:صفحه قبلصفحه بعد

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2013 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است