شناسنامه کتاب:سرشناسه: نکونام، محمد رضا، 1327/عنوان و پدید آور:چار چوب نوین فقه شیعه/مولف:محمد رضا نکونام/
مشخصات نشر: قم ، ظهور شفق،1385./ مشخصات ظاهری: 72ص./ شابک:978_964_2807_28_4/
یادداشت: فیپا/ موضوع: فقه جعفری_ قرن 14/ موضوع : فقه /
رده بندی کنگره:2 چ 8 ن BP 183/5// رده بندی دیویی:297/342 / شماره کتاب شناسی ملی:27505_85م
|
پیش گفتار
مقالهى حاضر در پى ارايهى
نظرگاهى جديد در تقسيم ابواب مختلف فقه مىباشد. اين نوشتار در ابتدا ديدگاههاى
رايج فقيهان و شيوههاى متداول در تقسيم بخشهاى مختلف فقه را ذكر مىنمايد و آن
را به بوتهى نقد و بررسى مىگزارد و مهمترين كاستىهاى فقهپژوهى حاضر و چارچوب
آن را خاطرنشان مىنمايد و درپايان، چارچوب نوين و فهرست جديد فقه شيعه را ترسيم
مىكند.
توضيح اين كه: فقه در
واژهشناسى به «فهم» و در اصطلاح به دانش دريافت حكم فرعى دين با
(صفحه
ی 7)
*********
دليل
تفصيلى آن، معنا شده است.
فقه، معناى گستردهى ديگرى
نيز دارد و آن دانش واپسينشناسى و چيرگى بر راز و رمزهاى آفرينش و بيمارىها و
آفتهاى روحى و روانى انسان است كه وى را به پديدههاى پايدار روحانى رهنمون
مىدهد.
نكتهاى كه در اينجا
مىتوان به عنوان خرده بر واژهشناسى فقه مطرح نمود اين است كه فقه را نمىتوان به
«فهم» معنا نمود؛ زيرا فقه، رسيدن به مراد گفتهپرداز است ولى فهم، دريافت معناى
گفته است؛ بر اين اساس، فقه با گذار از فهم معنا به دست مىآيد و نه با ايستايى بر
فهم و معناى اولى گفته و فقيه تنها كسى است كه معنا و مراد گفتهپرداز قدسى را از
ظهور و پديدارى دليل دينى به گونهاى نظاممند مىيابد؛ خواه دريافت مراد شريعت در
گزارههاى كلامى باشد يا دادههاى اخلاقى و فقهى دين و بنابراين، دانش فقيه،
دريافت بايدها و نبايد و هستها و
(صفحه ی 8)
*********
نيستها
را در بر مىگيرد. شاهد بر اين معنا، اين است كه فقيهان دورههاى اوليه، پيش از طرح
بحثهاى فرعى دين، از اصول بنيادين آن سخن به ميان مىآورند و چه بسا بيشتر از
آنچه به فروع دين بپردازند، به دادههاى كلامى پرداختهاند.
بر پايهى آنچه گفته شد،
فقه داراى سه ركن بنيادين است:
1ـ دريافت معنا و مراد
شريعت به شيوهى نظاممند آن.
2ـ دريافت و تشخيص مورد
جزيى و خارجى حكم.
3ـ دريافت ملاك واقعى و
غايت شريعت در تشريع حكم با پرهيز از هر گونه قياس، استحسان و پندارها و
مصلحتسنجىهاى بى اساس.
فقه همانند دانشهاى تجربى،
رياضى يا فلسفه نيست كه موضوع ويژهاى داشته باشد، بلكه هر پديدهاى كه به گونهاى
در معرض حكم
(صفحه ی 9)
*********
شرعى
باشد، موضوع آن قرار مىگيرد. به عبارت ديگر، مسألههاى علم فقه، همه اعتبارى است
و غير از لحاظ شدن در حكم شرعى، واقعيت ديگرى ندارد و گزارههاى اين مسايل،
حكمهاى تكليفى، وصفى يا انتزاعى مىباشد؛ چنانچه پيدايش و گسترده شدن اين علم
نيز به سبب آن بوده است كه با گذشت زمان و پديدار شدن مسايل نوپديد، آنها را به
خود گرفته و مورد بررسى قرار داده تا با افزوده شدن بخشى به بخش ديگر صورت دانش
كنونى را يافته است.
بين فقيهان شايع است كه فقه
را به چهار بخش عبادات، عقود، ايقاعات و احكام تقسيم مىنمايند.
در اين ترتيب همان گونه كه
در كلام شهيد اول خواهد آمد، فقه بر چهار بخش اساسى عبادات، عقود، ايقاعات و احكام
مىباشد و ملاك در عبادت، واپسينى بودن آن، در عقود بايستگى كاربرد واژگان از دو
طرف معامله و در
(صفحه ی 10)
*********
ايقاعات
از يك طرف آن است و معيار احكام نيز چيزى جز در سه بخش نخست نبودن نيست.
بر اين اساس، تفاوتى ميان
بخشهاى چهارگانهى ذكر شده در موضوع و حكم در همهى كتابها و بابهاى فقهى جز
آنچه از آن ياد شد نمىباشد؛ در حالى كه اين شيوه تنها امرى صورى و غير هماهنگ با
واقع است؛ زيرا داشتن واژگان يا واپسينى بودن آن در ذات و ماهيت مسايل و احكام
دخالتى ندارد و از اين رو بر نظام فراگيرى كه همهى مسايل و احكام واقعى كاركرد
مكلفان را در برگيرد، استوار نمىباشد؛ در حالى كه بايد تناسب، تفاوت و تمايز
ماهوى در واقع و عرف معيار تقسيم قرار گيرد.
ترتيبى كه نگارنده براى
چينش ابواب فقه پيشنهاد مىدهد اين است كه ملاك تقسيم را بايد هماهنگى در ماهيت
عرفى و حيثيتهاى طبيعى قرار داد و حيثيتهاى اعتبارى همچون
(صفحه ی 11)
*********
فراگيرى
مسألهاى را نبايد به عنوان ملاك تقسيم در نظر داشت.
توضيح اين كه «وظيفهى
فردى» كه در ترتيب شايع عنوان مىشود؛ هرچند به لحاظ فردى بودن از شؤون عمومى
تكليفى به شمار مىآيد، نمىتوان آن را در چينش ابواب فقه معيار خاص و مستقلى
دانست؛ چرا كه چهرهى فردى تنها لحاظى اعتبارى است و ويژگى واقعيت و هويت عرفى و
اجتماعى و قانونى نيست و از وحدت ماهوى برخوردار نمىباشد؛ زيرا قانون و عرف با
فرد صورت تحقق نمىپذيرد؛ هرچند فرد، موضوع يا متعلق آن قرار مىگيرد و در واقع،
لحاظ عمومى در شؤون آدمى مىباشد؛ چنان كه اعتبار ياد شده در نوشتههاى اخلاقى و
مسايل اين علم جارى مىباشد.
حال، اگر در تقسيم پيشنهادى
ارتباط ميان مسايل بيش از يك جهت باشد، پس از تركيب و تجزيهى لازم ميان آنها
تنها يك جهت مبناى
(صفحه ی 12)
*********
چينش
آن قرار مىگيرد؛ براى نمونه، باب حج داراى سه جهت مىباشد از جهت قصد قربت امرى
عبادى و از جهت گردهمايى مسلمانان، امرى اجتماعى و به اعتبار مراسم برائت از
مشركات و صفآرايى مسلمانان در برابر بيگانگان، امرى سياسى مىباشد يا مانند نماز
جمعه و جماعت كه هر دو جهت عبادى و اجتماعى را داراست كه در هر سه مورد ياد شده
جهت اجتماعى آن ـ كه در اين سه عبادت ويژه مىباشد ـ ملاك چينش آن قرار مىگيرد.
بر اساس ملاك ياد شده
كتابهاى نكاح، طلاق لعان و ايلا هر يك به صورت مستقل مىآيد، ولى بر اساس
فردگرايى فقه، براى نمونه احكام تخلى، طهارت، نمازهاى يوميه، و صيد و ذياحه در يك
باب و با يك عنوان لازم است ذكر شود؛ در حالى كه هر يك از اين كتابها از جهت
ماهيت و تناسب عرفى با يكديگر متفاوت است.
(صفحه ی 13)
*********
از طرف ديگر، بر اساس طرح
پيشنهادى حاضر، بحثهاى سياسى، اقتصادى، روحى، اخلاقى و حتى مسايل جنايى كه براى
شؤون جامعهى اسلامى بسيار پراهميت است و در حقوق عمومى و مدنى بيشتر مكتبهاى
اجتماعى و سياسى از آن سخن به ميان مىرود و جايگاه ويژهى خود را در فقه اسلامى
نيافته است، روح و جان فقهى خود را باز مىيابد و در برابر مباحث زايد و گاه ركيك
و ناپسند از آن دور ريخته مىشود. همچنين، احكام ثابت و متغير دين از هم تفكيك
مىشود و بيان مىگردد كه حكم ثابت دين در فرض نبود تقيه همان نظر همگانى است؛ در
حالى كه در احكام متغير گونهگونى فتواها از جمود ذهنى در تشخيص موضوع و ملاك خبر
مىدهد و مسايلى مانند سن بلوغ، حد ترخص، چگونگى پوشش، غنا و مباحث اقتصادى و
بانكدارى اسلامى را مىتوان از اين گونه مسايل دانست.
(صفحه ی 14)
*********
همچنين بحث اجتهاد و شؤون
فقيه مانند فتوا دادن، قضاوت، ولايت، تشكيل و ادارهى حكومت، اقامهى حدود و مانند
آن در باب شؤون فقاهت و سياستهاى كلان اسلامى آمده است.
نگارنده، طرح اوليهى اين
چينش را در پى تقديم مىدارد و اميد دارد چارچوب نوين ارايه شده را با تحقق همهى
هدفهاى ذكر شده به پايان رساند.
وآخر
دعوان أن الحمد للّه ربّ العالمين.
(صفحه ی 15)
*********