حج؛ ابراهيمى يا سازمانى؟
این
کتاب به تشريح برخى از اسرار معنوى حج و كاستىهايى كه سازمان حج و زيارت در كارنامهى
خود دارد، می پردازد که حاصل مصاحبهى برخى از مسؤولان سازمان حج و زيارت است
كه در تاريخ 28/10/1385 انجام گرفته است.
این
نوشتار شامل موضوعات زیر است:
اسرار
حج و كاستىهاى سازمان مربوطه
معنا
و مفهوم حج
حج
زيارت
ضيافت
حج
اسرار
حج
كاستىهاى
سفر حج
مقام
جمعى حج
موقعيت
ويژهى مكه
سفيران
حج
سياستگذارى
براى حج
بحرانهاى
غير منتظره
پرسشهاى
بىپاسخ
در
اين مصاحبه هم از برخى اسرار معنوى حج گفتهايم و هم بعضى كاستىهايى كه به سازمان
متولى اين امر مهم اسلامى وارد است را خاطرنشان شدهايم تا تفاوت ميان حج ابراهيمى
كه حجى واقعى است با حج سازمانى و تشريفاتى نمايان گردد.
حج
محشر است نه جنجال. حج قيامت است نه غوغا. حج غيبت از خود است به شهود. حج شهود غيب
و ظهور تمامى قامت غيبها، سترها و پنهانىهاست. ابتداى آن احرام و پاىبندى به ترك
محرمات است و كفاره، و با تلبيه و حتى ترك از محرمات شروع مىشود. بايد از هر چيز خوب
بيگانه گرديد و بوى خوش، آيينه، زن و زندگى را كنار گذارد. خداوند در حج مىخواهد تمامى
راههاى دنيا را بر روى بندهى خود ببندد تا بلكه خود را بيابد؛ ولى سخن اينجاست كه
احرام بستن با لنگ و قطيفه بستن در حمام چه تفاوتى دارد؟ تفاوت اين دو كدام است؟ چرا
كشيدن دندان آنقدر عذاب دارد؛ ولى كشيدن تمامى دنيا و مظاهر آن دردى را به همراه ندارد؟
آيا اين كشيدن، كشيدن مفهومى است يا حقيقى؟ مُحرم از غير بيگانه مىشود، آيا ما نيز
اين بيگانگى را مىيابيم؟ گذشت از يك ريال و بيشتر از يك ريال توجه مىخواهد. آيا
اين گذشت توجه مىآورد و توجه لازم دارد؟ ميقات حقيقى با حمام چه تفاوتى دارد؟ «لبيك»
مىگوييم، «بلى» سر مىدهيم از چه به چه؟ آيا تنها واژه است يا معنا هم در كار است؟
معنا به اين آسانى نيست. اين «بلى» فقط واژه است؛ زيرا بارى به همراه ندارد و سنگين
نيست. يك لبيك از عمق جان، جان را مىكاهد؛ ولى اين همه لبيك، به جان آسيبى نمىرساند؛
چون به جان نمىرسد.
آيا
روشن است طواف چيست؟ گرد سنگ گرديدن چه معنايى دارد و چه تفاوتى با كفر و ايمان بتپرستان
و طواف آنان دارد؟ اين عمل چه نقشى را ايفا مىكند؟ به گرد سنگى چرخيدن، شكست انسان
و شكستن اوست. آيا اين عمل، ناچارى آدمى است! چه سخنها مىشود از اسرار حج گفت كه
در جايى گفته نشده است.
«حج»،
آرمان و آزمون بزرگ الهى و زمينهساز تحول معنوى و تحرك باطنى و وسيلهى سير و سلوك
حجگزاران به سوى خداوند متعال است. حج، افزوده بر آثار معنوى و جاذبههاى روحى، داراى
منافع اجتماعى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى نيز مىباشد.
اسلام
اين گردهمايى بزرگ مسلمانان را با داشتن ملّيتهاى گوناگون در مراسم حج واجب كرده است
تا آنان يكديگر را بشناسند و هر يك از ارتباط با ديگرى استفاده كنند و مشكلات جهان
اسلام را شناسايى كنند و در برطرف كردن آن بكوشند و با يكپارچگى خود زمينههاى رشد
و ترقى كشورهاى مسلمان را فراهم آورند و بر آگاهىهاى خود بيفزايند.
حج
از عبادتهاست و عبادت براى آنكه عبوديتى ربانى باشد بايد از بدعتهاى نفسانى و نيز
از خواستههاى شيطانى بهدور باشد. اين دو امر بايد در عبادت رعايت شود تا عبادت، عبادت
باشد. نسخهى عبادت و دستور آن بايد از جانب شارع مقدس باشد و از بدعتها و ساختههاى
خلقى يا سازمانى دور باشد. عبادت افزون بر آن بايد با روح زندگى و حيات فردى و اجتماعى
همدوش و همراه باشد، مانند همين حج. خلوتهاى شيطانى و چلههاى آلوده به خمودگى و
ركود، هويت كمالى فرد را از بين مىبرد و چيزى جز انحراف براى او بر جاى نمىگذارد.
تفريط، فردگرايى و خمودى و انزواست و افراط، نماز را سرود و وحدت را وحشت، حج را رژه
و سان و روزه را اعتصاب غذا مىداند، در حالى كه نماز، هرچند سرود است، سرود عشق است،
نه سرود غوغا و وحدت؛ وحدت خدايى است، نه تزوير و خيانت، و حج؛ رژه و سان است در مقابل
شرّ، زيادهروى، گناه و طغيان، نهتنها حركات هماهنگ. وصول به حق آدابى دارد و آداب
آن همان است كه در متن خالص قرآن كريم و روايات اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسلام
آمده است كه همان راه بندگى و عبوديت ربانى است.
ما
در حج، طواف را داريم كه حصول انقياد و دفع هرگونه زمينهى شرك و كفر است. در طواف،
كسى كه عاقل است به گرد سنگى كه عاقل نيست مىچرخد و اين به عبوديت و بندگى بسيار نياز
دارد و همين امر انقياد و شكستگى مىآورد. اما دورى از شرك و بتپرستى بيشتر مسلمانان
با پادزهر طواف بر گرد سنگهايى مادى و جسمانى است كه شكل مىگيرد وگرنه مشخص نبود
تودهى مسلمانان چه مقدار به توحيد روى مىآوردند و به بتها پشت مىنمودند.
متأسفانه
حج نيز از آفت افراط و تفريط و ساختههاى ذهنى آدمى مصون نمانده است. برخى در عبادت
راه افراط را مىپيمايند و هستهى وجودى خود را با عبادت فراوان ضايع مىكنند. برخى
از روحانيان كاروانها را ديدهام كه مىگويند ما سى بار يا بيشتر به حج رفتهايم.
گويا وسعت وجودى اين فرد بيش از آقا رسول اللّه صلىاللهعليهوآله است كه بيش از
آن حضرت به حج رفته است!
عبادت
براى روح آدمى بسان كود براى زراعت و كشت است. اگر كود شيميايى فراوانى به يك گياه
داده شود آن را بىدرنگ خشك مىكند و ريشهى آن را مىخشكاند. اگر به گياهى نيز كود
داده نشود، ضعيف و نابود مىشود. عبادت براى روح و روان آدمى چنين خاصيتى را دارد.
بايد پيش از آنكه عبادت كرد به عبادت و آثار آن معرفت داشت. عبادت براى روح همانند
دارو براى بدن مىماند و شناخت بيمارى پيش از تجويز داروست.
شخصى
مىگفت: فردى عصبى هستم، شده است كه خانمم را با كمربند زدهام و به او فحاشى كردهام؛
در عين حال بسيار عبادت مىكنم و حتى مىتوانم نماز شب بخوانم، زيارت عاشورا و دعاى
توسل و دعاى كميل و نيز نافلههايم ترك نمىشود. بسيارى از اذكار را نيز مىگويم؛ اما
نمىدانم چرا عصبى هستم و قدرت كنترل خود را ندارم. به او گفتم سخن مرا گوش نمىدهى،
وگرنه علت آن را مىگفتم. او اصرار كرد و گفت آمدهام تا مشكل خود را حل كنم. به او
گفتم: تمامى مستحباتى كه گفتى را ترك كن و فقط هفده ركعت نماز، آن را هم با سرعت بخوان.
اگر خواستى نمازهاى خود را به جماعت بگزارى، نماز جماعت را بخوان و مسجد را زود ترك
كن و پاى منبر كسى ننشين. اين عبادتها براى تو كه نفسى ضعيف دارى همچون كود زيادى
است و اثر عكس دارد و باعث پوسيدگى روح و روان تو شده است.
تفريط
و كوتاهى در عبادت نيز نتيجه، آثار و عوارض بدى بر نفس دارد. براى نمونه، برخى از اينكه
ذكرى ندارند دچار عصبانيت، تشويش و اضطراب مىشوند. افرادى كه عبادت ندارند هم عصبى
مىشوند و هم بيمارىهاى روانى بسيارى دچار مىگردند. آنان اگر دينمدارى و كمى اذكار
و ادعيه را وارد زندگى خود كنند چنين مشكلاتى ندارند. البته، آنان بايد ذكر و ادعيهى
مناسب خود را از عالمى دينى فرا بگيرند كه به آثار و عوارض اذكار و مراتب روح و نفس
و اينكه فرد در چه مرتبهاى از آن قرار دارد آگاه باشند، وگرنه اذكار حكم دارو را
دارد و تجويز آن بايد به دست فردى كاردان باشد.
افراط
و تفريط در هر امرى حتى عبادت، نكوهيده است. كسى كه زياد نماز مىخواند و فراوان به
حج مىرود، دچار تشنج مىشود و كارهاى روزمرهى زندگى او تعطيل مىشود، چنين نماز افراطى
مضر است مثل زعفران كه خوردن زياد آن انسان را حتى به مرز جنون و مرگ مىكشاند. همانگونه
كه بىنمازى آسيبهاى روانى بسيارى را در پى دارد.
افراط
و تفريط نمودى ديگر نيز دارد. برخى در عبادت قشرىگرا شدهاند و باطنگرايى را محكوم
و باطنگرايان را تكفير مىكنند و برخى چنان به باطن روى مىآورند كه از ظاهر و آموزههاى
شريعت دور مىافتند. اين متن خالص قرآن كريم و روايات چهارده معصوم عليهمالسلام است
كه بهدور از افراط و تفريط، ميان شريعت و طريقت جمع نمودهاند و حقيقت را نشان دادهاند.
آن حضرات عليهمالسلام نه تمام حقيقت را در رجوع به باطن ديدهاند و از استفاده از
حقايق ظاهرى دور افتادهاند و نه قشرىگرا و جمودگرا گرديدهاند تا تنها به ظاهر دين
بسنده كرده باشند و حقيقت تجردى روح آدمى و كمالات بلند آن را ناديده انگاشته باشند.
دين هم در ظاهر حقيقت دارد و هم در باطن. اگر انسان حقايق ظاهرى دين را رها كند، به
حقيقت باطنى دين نمىرسد؛ چرا كه مسير باطن دين از حقايق ظاهرى آن مىگذرد. متن قرآن
كريم و مجموع احاديث اهل بيت عليهمالسلام گواه بر اين مدعاست.
در
فقهپژوهى كنونى فقيهان تنها ظاهر دين را مورد كاوش قرار مىدهند و آموزههاى اخلاقى
و عرفانى دين كه در استنباط حكم فقهى مىتواند تأثيرگذار باشد را ناديده مىانگارند.
از روايات عرفانى و ادعيهاى كه محتواى بالايى دارد و از اسرار معنوى حج و ديگر عبادات،
در هيچ حوزهى درسى فقهى سخنى به ميان نمىآيد. اينگونه است كه نزاع ميان صوفيان يك
سويهنگر و فقيهان تك بعدىنگر ايجاد مىشود.
اين
در حالى است كه باطن حقيقى بدون دريافت ظاهر حقيقى قابل دستيابى نيست. صوفى بايد صافى
شود و ظاهر فقه را ناديده نگيرد و آن را از مجتهد عادل فرا گيرد و خود را از سالوس
دور دارد، مجتهد نيز بايد تنها بر ظاهر دين بسنده ننمايد و براى كمال خود از حقايق
عرفانى و باطنى كه در متن قرآن كريم و روايات حضرات چهارده معصوم عليهمالسلام وجود
دارد بهره برد تا مسير عبوديت خود را به حقيقت و كمال نزديك سازد و اعمال عبادى خود
را كيفيت بخشد و آن را از ريا و تظاهر سالم نگاه دارد. كسى كه به اسرار معنوى حج و
عبادات توجه ندارد، عبادت وى كمال نمىيابد و ژرفايى براى آن نمىبيند.