آزادى در بند
كتاب
حاضر آزادى و ريشهها و شاخههاى آن را به بحث مىگذارد و از آسيبها و آفتهاى
آن، كه ممكن است از ناحيهى كارگزاران حكومتى بر آزادى وارد شود مىگويد.
«بند»های
این نوشتار که به هشتاد مورد می رسد از این قبیل است:
استكبارگريزى،
محبت پدرانهى حضرت امام قدسسره، آمار دين گريزى، نيازمحورى يا هوسمدارى آزادىها،
آزادىخواهى هوسمحور ، تركيب دين با آزادى لاييكى، كنارهگيرى دينمداران با حاكميت
آزادى هوسمحور، نقش حوزههاى علمى در جوامع آزاد هوسمدار، شعار آزادى، محور موفقيت
رئيس جمهور وقت، حقيقت دين و بند مغالطهى تحويلىنگرى، آزادگى و حريت در دنيا؛ طرح
اجتماعى دين، حمايت مردمى، دينخواهى و رفاهطلبى، شايستهسالارى و رفيق بازى، حكومت
بر قلبها، دو گونه دين و شريعت محبتمدار، بهترين شعار انقلاب: ايران براى همهى ايرانيان،
احترام به سنتهاى ايرانى و راه پالايش آن، اتاق فكر انقلاب اسلامى، رمز پيروزى؛ گردهمايى
ملى ايرانيان، ويز شدن به مراكز قدرت؛ نردبان ترقى، كرامت؛ راه پيشگيرى از گناه، محبت؛
دام دلهاى جامعه، آرامش و امنيت روانى، بىاعتمادى، ويژگى خاك ولايتزا، حركتهاى
ريشهاى، فقيران و جوانان؛ پشتوانههاى تحول، سكوت آزادى، دلى آرام و غرق معشوق، پرهيز
از ابزارانگارى مردم مستضعف، گريز به دامان غربيان يا همگرايى براى همكارى، ارتباط
نزديك مردم با ولى فقيه، آزادى و نظرتنگى، امر و نهى ضعيفان و آزادى مستكبران، آزادى
انديشه و تقليد مانرشى، پرهيز از حمله به مردم و سختگيرى بىمورد بر آنان و ... .
سخن
از آزادى است. دنياى آزادى كه به بند نگارش كشيده مىشود. هر يك از بندها و سلولهاى
كتاب حاضر نوعى آزادى و ريشهها و شاخههاى آن را به بحث مىگذارد و از آسيبها و آفتهاى
آن، كه ممكن است از ناحيهى كارگزاران حكومتى بر آزادى وارد شود مىگويد. رابطهى آزادى
و استكبار گريزى و لزوم محبت پدرانهى رهبرى با مردم در حكومت ولايى و ايجاد حس برادرى
در ميان مردم براى حفظ آزادى، و نيز رابطهى دين و آزادى و اينكه سختگيرىهاى غير
شرعى كه دليل حجيتى ندارد سبب بالا رفتن آمار دين گريزى مىشود و اينكه شعار آزادى،
محور موفقيت نامزدهاى انتخاباتى است و تبيين نيازمحورى آزادىها و هوسمدارى آزادىها
و كنارهگيرى دينمداران با حاكميت آزادى هوس محور و نقش حوزههاى علمى در جوامع آزاد
هوسمدار و پيوند آزادگى و حريت در دنيا كه شعار امام حسين عليهالسلام در مقابله با
سلطهگران يزيدى بود و اينكه اين شعار طرح اجتماعى دين براى حفظ آزادى، آرامش و امنيت
روانى و حفظ كرامت و حرمت انسانها به شمار مىرود و لزوم حفظ شعار ايران براى همهى
ايرانيان و اينكه رمز پيروزى ايران گردهمايى ملى ايرانيان است و نيز احترام به سنتهاى
ايرانى و راه پالايش آن و شيوهى صحيح عدالت گسترى و نيز لزوم اقتدار و همراه ساختن
آن با آزادى مردم و سختگيرى بى مورد نداشتن بر مردم در امور اقتضايى از جمله بحثهايى
است كه در اين نوشتار مورد تأمل فلسفى، سياسى، جامعهشناسى و روانشناسى قرار گرفته
است.
در
بخشی از این کتاب چنین می خوانیم:
با
پيروزى انقلاب اسلامى و برافراشتگى پرچم اسلام در ايران به رهبرى حضرت امام خمينى رحمهالله
، ايشان ناچار بودند از برخى عالمان براى كارگزارى و حاكم شرع بودن شهرها و استانها
استفاده كند. آنان در اوايل انقلاب، به اقتضاى آن زمان، حاكم بىچون و چراى جامعه شدند،
ولى كمتر كسى بود كه روانشناسى جامعهى ايران را بداند. احكام چنين افرادى به عنوان
قوانين بر مردم بدون تشخيص نوع و افكار آنان جريان مىيافت و سيل نسخههاى آنان بود
كه به جامعه ترزيق مىشد. پىآمد چنين جريانى بيزارى جامعه از نسخههاى آنان بود. در
تجويز قرص براى بيمار، امرى اساسى، لازم و بسيار مهم است و آن سازگار بودن بدن بيمار
با داروست كه اگر در مورد آن سستى و كوتاهى رخ دهد باعث زيان به بدن مىشود. براى نمونه،
اگر براى يك سرماخوردگى جزيى چند آمپول چرك خشككن پنى سيلين يك ميليون و دويست هزار
تجويز شود باعث مىشود آب بدن بيمار كاسته شده و در آستانهى مرگ قرار گيرد.
چنين
افرادى كه در دورهى نخست، حاكم بر جان و مال مردم گرديدند، مردم ايران را نمىشناختند
و به همين خاطر با توجه به تناسب آنها، دارو را با ملايمت به خورد مردم ندادند؛ بر
اين اساس، دينگريزى، انزجارها و حب و بغضهاى فراوانى را به وجود آوردند. البته، حضرت
امام خمينى رحمهالله در آن دوره به سبب شدت فعاليت دشمنان خارجى براى سرنگونى و كودتا
بر عليه انقلاب، فرصت رسيدگى به عملكرد چنين افرادى را نيافتند.
همچنين
درست است كه همين مردم دردكشيده همواره در طول جنگ تحميلى پشتيبان دين و انقلاب بودند
و براى اسلام كشته دادند و حمايت خود را از اسلام اعلام كردند و نشان دادند كه دوستدار
انقلاب هستند؛ اما توان مردم در پذيرش سختىها اندازهاى دارد. درست است كه انقلاب
اسلامى آخرت انسانها را تأمين مىكند؛ ولى مردم نيز هم دنياى خود را مىخواهند و هم
آخرت را، خواه با نگاه به بالا دست خود باشد و خواه بدون اين نگاه. وقتى مردم رتبهى
زندگى سران كشورى را برتر و بالاتر از ساير مردم مىبينند ناراحت مىشوند. اين مردم
هم دين را مىخواهند و هم تفريح را. آنان خواهان دين با تفريح هستند؛ ولى طاقت ديندارى
با گرسنگى را ندارند و دينى كه فقر و گرسنگى بياورد را نمىپذيرند.
مردم
ايران آداب و رسومى دارند كه در گذر چندين هزار سال در تاريخ آنها شكل گرفته و جزو
زندگى آنان شده است. عيد نوروز، چهارشنبه سورى، عزادارى براى امام حسين عليهالسلام
و روز سيزده فروردين و بعضى مراسم سنتى محلى و جشن عروسى و ماه رمضان و... از جملهى
آداب و رسوم اين مردم است كه آن را به خاطر هيچ چيز كنار نمىگذارند. اگر انقلاب هم
به آنها بگويد اين سنن را كنار بگذاريد، نمىگذارند؛ خواه عزادارى امام حسين عليهالسلام
باشد و خواه چهارشنبه سورى. مراسمهاى ديگر هم به همين صورت است؛ پس نبايد با اين مردم
و آداب و رسوم آنان برخورد نمود و درگير شد؛ چون مردم و مراسم آنان بعد از گذشت هزاران
سال دگرگونى مىيابد؛ بنابراين دولتها اگر بخواهند ماندگار شوند بايد در پيكرهى مراسم
مردم نفوذ نمايند.
بايد
مردم را از جهت قدرت و توان سنجيد و به همان اندازه از آنان پيروى خواست و نه بيشتر.
اگر مردم مشكلى دارند، بايد آنان را با سنجش توانمندىها يارى نمود و چنانچه مشكلى
ندارند، آنان را رها نمود و اشكالهاى بىپايه و اساس به آنها نگرفت.
در
برخى از مدارس علمى گفته مىشود واقف اين مدرسه نماز شب را با وقف بر طلاب واجب نموده
است. در چنين مدرسهاى فساد بسيارى پديد مىآيد؛ زيرا پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
هم نماز شب را براى مردم واجب ننموده؛ پس اين واقف از شريعت پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
فراتر رفته است! به يقين در اين مدرسه انسانهاى متعادلى رشد نمىكنند. اگر در كشورى
تراشيدن ريش پىگرد قانونى داشته باشد و گروههاى تحقيق و تفحص به خانهها رفته و از
درون خانهها به پرسش و بررسىهاى نابهجا از مردم بپردازند، نتيجهى آن چيزى جز دين
گريزى و بيزارى مردم نمىباشد. مردم هر استان و ايرانيان ـ بهطور عام ـ براى خود شيوهها
و آيينهايى دارند كه بايد رعايت شود و قبل از رعايت، بايد اين آيينها شناسايى شود.
بايد بدانيم مردم ايران هم خدا را مىخواهند و هم خرما را؛ هم دين مىخواهند و هم تفريح
و هر دو گروه؛ يعنى هم دين مداران و هم عافيت طلبان در ايران وجود دارند و در كنار
يكديگر با دوستى و برادرى زندگى مىكنند اما هر يك آيين خويش را پاس مىدارند.
سران
كشورى بايد بدانند مردم ايران از هر دو گروه ياد شده هستند و هر دو گروه ياد شده نيز
در مصدر قدرت قرار گرفتهاند. اگر هر گروه از ديگر ايرانيان جدا شوند، به همهى گروهها
ضربه وارد مىشود. مسؤولى كه جداگانه و بدون مشورت با ديگر گروهها عمل مىكند؛ خواه
از حزب راست باشد يا از جناح چپ، در حقيقت به كشور خود زيان مىرساند و اگر با ضربه
زدن به گروه ديگرى گروه خود را حمايت كند هم به گروه خود زيان رسانده است و هم به گروههاى
ديگر. متأسفانه برخى از سردمدارانى كه خود جزيى از اين گروهها شدهاند، اين نكتهى
مهم را نمىدانند.
دين
اسلام با سنتهاى مردمى سازش دارد. پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله نيز حاضر نبود
با آداب ريشهدار مردم درگير شود و تنها بر ترك آداب و رسومى امر مىشد كه به دستور
حضرت حق بر ترك آن وحى نازل مىگرديد، آن هم به تدريج. وقتى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله
خواهان آن نبود كه با سنتها مخالفت كند، چگونه اين انقلاب مىتواند با سنتها مخالفت
كند. اين سنتها با اصل دين تضاد ندارد. اصل دين فقرزدايى و مداراست كه بايد در مردم
رعايت شود و مردم نمىتوانند دينى كه بالاتر از آن را از آنان مىخواهد بپذيرند. دينى
كه به اين صورت تعريف شده، دينى اجتماعى است و نه دين فقهى. دين اجتماعى اسلام با هيچ
سنتى دوگانگى ندارد.
همانگونه
كه بايد احساس كودكى كه آتش را دوست دارد و به بازى با آتش نياز دارد و مىخواهد اين
پديده را با چشم ببيند و آن را با پوست دست خود لمس كند درك نمود و مانع آتش روشن كردن
او در خانه نشد، بلكه بايد در حياط منزل يا زمينى كوچك براى او آتش روشن كرد و او را
به صورت محدود و كنترل شده با آتش آشنا نمود و به او گفت فقط در اين محدوده حق روشن
كردن آتش را دارد و آتش اين ويژگىها را دارد و بايد به اين صورت آن را مهار كرد، در
اين صورت مانع شيطنت و پنهانكارى كودك شده و از آتشسوزىهايى كه از شيطنت كودكان
به وجود مىآيد جلوگيرى مىشود و از طرفى كودك، با پديدهاى كه در جهان وجود دارد آشنا
شده و توان استفاده از آن را تا حد معمول فرا مىگيرد.
اما
اگر برعكس، مانع كودك شوند و با ضرب و جرح، كبريت را از او گرفتند، كودك جزو افراد
پنهانكار مىشود و روزى كه كسى در منزل نيست و او نيز دسترسى به كبريت دارد، آن را
برداشته و در گوشهاى پنهان مىشود؛ گوشهاى كه شايد پشت رختخواب باشد و بعد كبريت
را روشن مىكند و چون چگونگى مهار آتش را نمىداند، سرانجام پيشامدى ناگوار روى مىدهد
و در نهايت، مشكل اختلاف پدر و مادر هم به آن فاجعه افزوده مىشود.
در
جامعه نيز به همين صورت است. براى نمونه، اگر مردم دوست دارند در يك روز از سال آتشبازى
كنند، تمام بچهها نيز به آن علاقه دارند و همهى ملت نيز خواهان انجام اين آداب و
رسوم هستند مگر پيرانى چند كه روحيهى ويژهاى دارند و چنين سنتهايى را خوش ندارند،
نمىتوان مانع برگزارى آن شد؛ اما مىتوان از اين سنت ديرينه استفادههاى علمى زيادى
نمود؛ زيرا از همين طريق مىتوان شيوهى مهار آتش را به كودكان آموخت. نبايد براى مهار
آتش اين پديده را از ذهن انسانها دور كرد؛ بلكه بايد آنان را از نزديك با آتش آشنا
نمود نه مثل بسيارى از مُسكّنها كه براى درمان درد نيست، بلكه براى فراموشى درد است؛
زيرا اين شيوهى درمان نه تنها سودمند نيست بلكه زيانى جبرانناپذير در بر دارد. بنابراين
بايد درد را ديد و درمان نمود. بسيارى از مسايلى كه مىشود آن را شكافت و علمى نمود؛
مثل عفونت و جراحت دملى كه در بدن هست و مىشود آن را سوزاند و عفونت را خارج نمود
و بدن را سلامتى بخشيد؛ نه اينكه گوشت را با چاقو پارهپاره كرد و دمل را بدتر ساخت
و باعث درهم آميختگى گوشت و خون و عفونت گرديد. همين شيوه را در بسيارى از سنتها بايد
عملى كرد.
اگر
كسى قصد اصلاح گروه يا چيزى را دارد و يا قصد خرابى آن را در سر مىپروراند بايد از
درون آن گروه وارد عمل شد. بهترين روش براى اصلاح يا تخريب هر چيزى همين است. از همين
روست كه منافق مىتواند بيشترين ضربه را به گروه مخالف وارد سازد. اگر كسى قصد اصلاح
و سالم سازى دارد، بايد به درون گروه رخنه كند؛ براى نمونه، اگر كسى مىخواهد فرزندان
و كودكانى را تربيت كند بايد با لحن و اخلاق كودكانه با آنها برخورد داشته باشد و
خود را با فرزندان خويش همتراز و هماندازه كند تا كودك بتواند آن بزرگسال را از
خود بداند و فرمانبردار و مطيع او شود. با اين روش هم بازى مىكند و هم شيطنت را از
كودك دور مىسازد؛ ولى اگر از اين روش استفاده نشود، كار قلدرانه و استكبارى مىشود؛
همانطور كه بيشتر پدران خانه به همين صورت با كودكان رفتار مىكنند.
مسايل
اجتماعى به اين صورت است كه سامان مىگيرد. اگر انسان از گروهى انتقاد دارد، نبايد
آن را بازگو نمايد؛ مگر اينكه
خود
را طرفدار آن گروه بداند و آن گروه نيز اين شخص را حامى و ياور خود به حساب آورد. بعد
از حمايتهاى مختلف است كه مىتوان به آن گروه اشكال و ايراد گرفت، آن هم به صورت كنايه
و غير مستقيم.
در
استنباط حكم دين و دادن فتوا بايد به اين اصل اجتماعى توجه داشت. متأسفانه گاه در برخى
فتاوا مشاهده مىشود برخى از فقيهان بدون هيچ دليل شرعى امورى مانند سيزدهبدر و چهارشنبه
سورى را حرام مىدانند يا مىگويند مستحب است در عروسى به جاى كف زدن صلوات فرستاد
و سوت، كف زدن و موسيقى و آواز در عروسى را به صورت مطلق حرام مىشمرند.
در
اوايل انقلاب، بعضى از دولتمردان مذهبى با سنتهاى مردم درگير مىشدند. برخى از آنان
عيد نوروز را بد مىدانستند و مانع جشن و شادى مردم در چهارشنبهسورى مىگشتند. اين
كار آنها باعث مافيايى شدن چنين جشنهايى مىشد. بعد از آن ترقههايى به بازار آمد
كه غير استاندارد بود و باعث خسارت مىشد. دولتمردان كمكم متوجه شدند نمىشود با
مردم مقابله كرد و آنان را در اين كار آزاد گذاشتند و كارى با مردم نداشتند. امروزه
راديوها و شبكههاى تلويزيونى همان سنتها را تبليغ مىكنند. اين سنت در ابتدا «به
شرط لا» بود، بعد «لا به شرط» شد و در پايان «به شرط شىء» گرديد. اين آزادى و نه اين
سنت باعث رونق انقلاب است و انقلاب با آن مشكلى ندارد. آنچه در چهارشنبه سورى مهم
است اين است كه دولت بتواند زمينههاى آسيب آن را از ميان بردارد و اين مراسم را با
فرهنگ سازى و بستر سازى مناسب براى مردم امن نمايد و امكانات و مكانى خاص براى آنان
فراهم سازد نه اينكه برخى را چون زنبورهاى بدون لانه به درون شهر فرستد تا موجب آزار
همگان فراهم آيد. برخى مىخواهند آتش بازى كنند و خوش باشند و اين كار به خودى خود
اشكالى ندارد، بلكه بايد مراقب بود در كنار اين مراسم گناهى صورت نگيرد و موجبات آزار
كسى فراهم نشود وگرنه پرهيز بزرگى از اين كارها موجب حرمت آن كار نمىشود. اگر مردم
بدانند عيبى در مراسمى كه دارند نيست چندان بر انجام آن تحريك نمىشوند. متأسفانه جامعه
به گونهاى شده است كه گويا بهويژه جوانان منتظرند حرامى را از زبان بزرگان و منعى
را بر زبان كارگزاران دولتى بشنوند تا مخالف آن عمل كنند.
همانگونه
كه در پيش اشاره شد راه اصلاح سنتها منع آن از بيرون نيست و اگر بخواهيم از بيرون
گروه، آن هم با زد و بند، زندان و كتك سنتى را ريشه كن كنيم، نتيجهاى جز مخفى شدن
سنت نمىدهد كه آن هم ضرر دارد و از بين نمىرود و روزى با تمام فسادهايى كه از زيرزمينى
شدن به دست آورده است، ظاهر مىشود و مستكبر را مىكوبد. سنتها را تنها از درون سنتهاست
كه مىشود اصلاح كرد و تنها همين روش است كه در اصلاح سنتها مفيد مىافتد.