همسران و مديران كارآمد
این
نوشتار به بررسى اصول مديريت دينى و دبيرى آموزشى و ارزشهاى تابع می
پردازد.
کتاب
حاضر شامل چهار درس گفتار با موضوعات زیر است:
درسگفتار
اول:
اصول مديريت دينى
درسگفتار
دوم:
خداگرايى، پسين باورى و اِلهيادى
درسگفتار
سوم:
معلمى؛ مسيريابى در دنياى سرگردان
درسگفتار
چهارم:
نظام هديهمحور، نظام شيوهپرور
اين
كتاب در ابتدا در بردارندهى دو درس گفتار است كه در جمع برخى از مديران نظامى به تاريخ
چهاردهم و پانزدهم ارديبهشت ماه سال 1385 با موضوع نحوهى مديريت در نظام دينى اسلام
طرح گرديده است و برخى از اصول مديريت در آن تبيين شده است.
در
اين درسگفتار گفته مىشود اگر شما نتوانيد زندگى خود را سامان دهيد، ممكن نيست بتوانيد
در محل كار خود مديرى موفق باشيد.
همچنين
مدير موفق كسى است كه زندگى شخصى خود را اصل بداند و كار را فرع آن قرار دهد؛ نه آن
كه كار براى وى اصالت داشته باشد و زندگى خانوادگى فرع آن باشد.
اما
دو درس گفتار پايانى يكى حاصل نشستى است كه در تاريخ 5/3/1387 با حضور جمعى از فرهنگيان
محترم برگزار شده و ديگرى سخنرانى در جمع برخى از بانوان مدير و مربى است. اين سخنرانى
در تاريخ 15/12/1388 ايراد شده است.
در
بخشی از این کتاب چنین می خوانیم:
اصل
اول در مواجهه با مشكلات بزرگ اين است كه نبايد از كنار مشكلات خردتر و كوچكتر گذشت.
همچنين
در حل مشكل نبايد خيالپردازى نمود كه آدمهاى خيالپرداز در كار خود موفق نمىشوند.
هماكنون
برخى از روانشناسان غربى براى درمان برخى از بيمارىها و براى رهايى روانپريشان خود
از مشكلاتى كه دارند خيالپردازى را به آنان تلقين مىكنند و مىگويند به خود تلقين
نماييد ما آرامش داريم و آرام هستيم و مىخواهند آنان را «خيال درمانى» كنند. تشويق
خيالى خود، اثر محدودى دارد و چنين نيست كه كسى بگويد من گرمم هست و آتش بگيرد.
در
مواجهه با مشكلات يك اصل اين است كه ما واقعيتها را بپذيريم. كسى كه هشتاد كيلو وزن
دارد، نمىتواند خيال كند وى شصت كيلو وزن دارد و تخيل و تلقين تنها مىتواند بر اشتهاى
وى به صورت محدود اثر گذارد و وزن او را تا حدود يك كيلو تغيير دهد، نه بيشتر. واقعيتها
را با خيالپردازى نمىتوان تغيير داد و شما بايد به اين اصل علمى توجه داشته باشيد
كه در زندگى بايد واقعيتها را آنگونه كه هستند بپذيريم و نگاه به نيمهى پر يا نيمهى
خالى ليوان، ما را نه خوشبين نمايد و نه بدبين، بلكه واقعبين نمايد.
يكى
از اين واقعيتها اين است كه ما در منطقهاى زندگى مىكنيم كه خالى از مشكلات نيست
و هر كسى با مشكلى گريبانگير است. پذيرش اين اصل سبب مىشود ما مقاومت پيدا كنيم.
ما در برابر مشكلات نبايد خود را محدود قرار دهيم بلكه بايد خود را مقاوم بسازيم و
همانند قنارى گرفتار در قفس نباشيم كه مشكلى را نمىشناسد و اگر او را رها نمايى دوباره
به قفس خود بر مىگردد و به دنياى محدودى كه دارد با همان آب و دانه عادت كرده است.
ما انسان هستيم نه قنارى و مشكلات داريم و مىتوانيم مشكلات خود را بشناسيم و راه مقاومسازى
خود را در برابر آن به دست آوريم. نحوهى مواجههى ما با مشكلات زندگى بايد عالمانه
باشد.
كسى
كه مشكلات دارد بايد افزون بر مقاومت در برابر آن مشكل و نباختن خود، در پى حل و ترميم
آن باشد وگرنه يك مشكل خرد و كوچك مىتواند يك زندگى بزرگ را تعطيل سازد. اگر شما در
زندگى شخصى خود و با همسر و فرزند خويش مشكل داشته باشيد، خلق و خوى تنگ و ترش شما
به زيردستانتان منتقل مىگردد و آنان بهراحتى متوجه مىشوند شما دعوايى خانوادگى داشتهايد.
البته اين امر وقتى حايز اهميت است كه شما در جمعى باشيد كه افراد آن تحصيل كرده باشند
و در زمينهى روانشناسى اهل مطالعه باشند. آنان بهراحتى مشكلات پنهانى خانوادگى شما
را از چهرهى شما و از نحوهى ورود و خروج شما از مباحث به دست مىآورند. اين يك اصل
است كه اگر شما نتوانيد زندگى خود را ترميم كنيد، ممكن نيست بتوانيد مديرى موفق باشيد.