فرهنگ عرفان
فرهنگ
حاضر تبیین پارهاى از اصطلاحات عرفانى است.
دانش
عرفان با آنكه عروس دانشهاست، ولى متأسفانه آثار مكتوب آن درگير آشفتگى و اعوجاج
است و با آنكه معانى بلند و حقايق طولانى و مضامين رسايى دارد، بهدور از كژى و كاستى
نيست؛ چرا كه عرفان زمينههاى گوناگونى دارد كه نمىتواند ناخالص باشد. عرفانى كه گاه
از موعظه، كلام و گاه از قلندرى مىرويد، چيزى بهتر از وضعيت موجود پيدا نمىكند. عرفانى
كه از كلام عاميانه بر مىآيد، هرگز نمىتواند تمامى گزارههاى آن منطقى و برهانى باشد.
عرفان كامل و سالم، آن است كه از منطق و فلسفهى الهى رشد يابد و مبادى آن حكمت، وحى
و سنت حضرات معصومين عليهمالسلام باشد. عارف آن نيست كه هرچه دلش بخواهد به عنوان
كشف و كرامات بگويد و آن را به ميل بافندگى مانند كند. عرفان سالم آن است كه تمامى
مبادى آن داراى حكمت، منطق و ميزان باشد.
تنها
عرفانى مىتواند راهگشا باشد كه بهدور از پيرايه است و در سراسر منشها و كنشهاى
نظرى و عملى از سخنهاى تهى از دليل و خرافات ساختگى، خالى باشد. عرفانى كه صحت و صواب
نظرى و عملى را دارا بوده و سخنى كمتر از دليل نداشته باشد يا با دليل، سخنى ارايه
دهد و يا خود، ارايهى حقيقتى كند، بدون آنكه مخالفتى با دليل و برهان درست داشته
باشد. چنين عرفانى داراى ارزش حقيقى است كه اين نيز براى متكلم عارف يا قلندر عارف
ميسر نمىباشد و تنها مؤمن منطقى و سالك حكيم و عارف ولايى است كه مىتواند با رهتوشهى
انديشه و وحى، خود را راهى اين راه سازد.
شيعه
بايد راه خود را باز يابد و عرفان خود را خويش ترسيم كند و بهدور از انظار ديگران
يا خوراك مايههاى اين و آن، عرفان ولايى خويش را ترسيم كند. عرفانى كه سراسر ولايت،
امامت، وحى، ديانت، شريعت، حكمت، منطق و درايت باشد و زيربناى فلسفى، مبادى منطقى و
خميرمايهى ولايى داشته باشد. عرفان موجود با آنكه بدايعى بس بلند و ارجمند دارد،
به دور از كاستى نيست، گذشته از آن كه زيربناى كلامى و مشى اهل سنت را دارد. عرفان
شيعه بايد انباشته از حكمت، ولايت، منطق و درايت باشد يا ببيند و نشان دهد و يا با
سند و دليل بگويد وگرنه خاموش ماندن بهتر از آوردن كلام نادرست است.
عرفان
نظرى و عملى ما با تمامى ارزشهاى آن، انباشته از پيرايه و نادرستىهاست به طورى كه
قابل ارايه نمىباشد و بايد به دقت مورد تصحيح قرار گيرد و متن نظرى و عملى آن مجزا
و مشخص از عرفان موجود گردد.
جاى
تأسف است كه شيعه با آن كه اساس عرفانى دارد، بر سر سفرهى عرفان ديگران مىنشيند و
از آن ارتزاق مىكند و نانخور ديگران شده است كه نانشان نه از تلخى به دور و نه از
مسموميت مصون مىباشد. لازم است عرفان شيعى به طور مجزا و مشخص و به صورت كامل و سالم
طراحى گردد و به دور از كاستىها و پيرايهها و بافندگىهاى بىاساس ارايه گردد تا
عرفانى بس بلند با مبادى توحيد ولايى و منش منطقى و حكمى و اساس عشقى و ولايى خود را
در صحنهى انديشه و عمل ظاهر سازد.
نگارنده
با هدف گفته شده اين فرهنگ مختصر را رقم زده است تا يادآورى باشد براى تدوين فرهنگى
مفصل كه واژگان و تبيين آن برآمده از مسفورات عرفانى نگارنده؛ مانند: بازانديشى شرح
فصوص الحكم، مصباح الانس و منازل السائرين كه مبانى عرفان ولايى شيعه را تبيين نموده
و نخستين فرهنگ شيعى در اين زمينه دانسته مىشود. اميد است آن فرهنگ در آينده تدوين،
و به علاقمندان تقديم گردد. انشاء اللّه.
برای
نمونه در زیر به برخی از اصلاحات اشاره ای می شود:
حرف
الف
آب:
مظهر تمامى روشنايىها.
آتش:
چهرهى شور و شر تمامى طوفانهاى نفسانى.
آدم:
حقيقت آدم دم است و دم نفس رحمان و چهرهى قبض رب مىباشد.
آز:
كمبود قسرى نفس اماره.
آغوش:
وصول به لطف تازگىهاى هستى.
آيينه:
نماى تمامى كثرات وحدت.
ابتلا:
امتحان سالك براى رفع حجاب به رفع بقاى خويش.
ابد:
اسم بقاست.
ابد
الابد: آخريت بىآخر.
ابر:
حجابى است كه زمينهى رحمت حق را ايجاب كند.
|