دانش استخاره
کتاب
حاضر در پنج جلد به آموزش روشمند اصول،قواعد، اصطلاحات و رموز استخاره به همراه تطبيق
برتمامى آيات قرآن كريم برای
اولین بار در عصر غیبت می پردازد.
اين
كتاب در سه بخش كلى تنظيم شده است. بخش نخست در هشت فصل به آموزش دانش استخاره مىپردازد
كه در جلد نخست آمده است و از سر فصل ها و موضوعات زیر برخوردار است:
فصل يكم: چيستى استخاره، فصل دوم: استخاره
از منظر عقل و جايگاه آن در زندگى، فصل سوم: نظرگاه قرآن كريم و ديدگاه فقيهان به استخاره،
فصل چهارم: استخاره از ديدگاه روايات، فصل پنجم: جايگاه قرآن كريم در استخاره، فصل
ششم: چگونگى استخاره با قرآن كريم، فصل هفتم: مهمترين اصول و قواعد استخاره با قرآن
كريم، فصل هشتم: گزيدهى اصطلاحات و رموز استخاره.
چيستى استخاره، معناشناسى استخاره، تفاوت
استخاره و قرعه با تفأل جواز استخاره به قرآن كريم، خردپذير بودن استخاره، جايگاه استخاره
در زندگى، نظرگاه قرآن كريم و رويكرد فقيهان به استخاره، ديدگاه شيخ مفيد، ديدگاه ابن
ادريس، استخارهى دل، ارشادى بودن نماز استخاره، غفلت از دل، وكالت در استخارهى دل،
نقد كلام ابن ادريس، نظرگاه سيد بن طاووس، وكالت در استخاره، مرحوم علامهى مجلسى،
ديدگاه علامهى طباطبايى جايگاه استخاره از ديدگاه روايات، شيوههاى فراگيرى دانش استخاره،
شگرفى چهرهى قرآن كريم در قيامت، صفاى باطن زمينهساز انس با قرآن كريم، فهم قرآن
كريم، روش استخاره با قرآن كريم و غير آن، خواندن دعا هنگام استخاره، توجه و استجماع،
اهميت طلب و دعا، استخاره و مقدمات پيچيده، استخارهى مصريه، نمونهاى از نماز استخاره،
تفاوت استخارهها، زمان استخاره، استخارهى قهرى، استخاره ميان چند امر، خطاى استخاره
گيرنده، مخالفت با استخاره، منطق استخاره با قرآن كريم، مهمترين اصطلاحات و رموز استخاره،
نمايهى ديگر اصطلاحات و رموز استخاره تطبيق قواعد، اصول، اصطلاحات و رموز استخاره
بر برخى از آيات قرآن كريم، سورهى حمد، استخارهى برخى از آيات قرآن كريم، چرايى و
چگونگى استخاره با سورههاى قرآن كريم، نمايهى استخارهى سورههاى قرآن كريم.
اما
بخش دوم كه در جلدهاى دوم، سوم و چهارم آمده است تطبيق قواعد و اصول استخاره را بر
تمامى آيات قرآن كريم ارايه مىدهد. جلد پنجم اين كتاب بخش سوم را در بر دارد كه عهدهدار
بيان استخارهى سورههاى قرآن كريم است كه در تفأل كاربرد فراوان دارد. ما در جلد پنجم
براى به دست آوردن استخارهى سورهها، استخارهى خوب و بد هر سوره را استخراج نموده
و سپس با مقايسهى آن، استخارهى هر سوره را به دست آوردهايم.
شايان
ذكر است از مجموع 6236 آيهى قرآن كريم، استخارهى 999 آيه خوب، استخارهى 666 آيه
بد، استخارهى 12 آيه وسط، استخارهى 78 آيه براى صاحب استخاره، استخارهى 538 آيه
عالى، استخارهى 1123 آيه بسيار خوب، و استخارهى 1478 آيه بسيار بد، استخارهى 76
آيهى آن بد نيست و استخارهى 1266 آيهى آن خوب نيست مىباشد كه بهطور كلى مىتوان
گفت: 70/44 درصد استخارهى آيات قرآن كريم (2749 آيه) خوب و 30/55 درصد آيات آن استخارهى
بد است. البته، آيات صاحب استخاره در اين آمار منظور نشده است.
در
بررسى آمارى ديگرى مىتوان گفت: از مجموع 114 سورهى قرآن كريم استخارهى 44 سوره
(59/38 درصد) كه داراى 2200 آيه است خوب و هفتاد سوره (41/62 درصد) كه داراى 4034 آيه
مىباشد استخارهى بدى دارد.
دانش
استخاره همانند دانش تعبير خواب و علم اسماى الهى از علوم موهوبى و مرتبط با غيب عالم
است كه ايمان به آن ايمان به غيب و باطن جهان دانسته مىشود. اين دانش توسط حضرات انبياى
الهى و حضرات ائمهى معصومين عليهمالسلام آموزش داده مىشده و گاه شاگرد مدرسهى آن،
حضرات معصومين عليهمالسلام نيز بودهاند. بديهى است دانشى كه شاگرد آن معصوم باشد
از دانشهاى بسيار سنگين و از اسرار ولايت است. اين دانش از امور عنايى است و نه درايى
و فرايند استخاره به عنايت حضرت حق شكل مىپذيرد و نه به درايت عقل. البته عقل با درايت
خويش، حجيت، حقانيت و ارزش صدق آن را درمىيابد. ايمان به استخاره به معناى ايمان به
عنايت و توجه حق تعالى است. كسى كه به عنايت حضرت حق چشم دارد، باطن را به مراتب بيش
از ظاهر، بلكه در سير علّى و معلولى مرتبط با آن و بالاتر از اين، چيرهى بر آن مىداند،
از اين رو هيچ گاه يأس و نااميدى به وى راه نمىيابد و با اين اسباب باطنى كه همواره
در كار و فعاليت مىباشند، تعطيلى و بن بست براى نظام مادى قايل نمىگردد و پوچى در
عالم نمىبيند و تهى انگارى را به خود راه نمىدهد؛ زيرا آنان را كه در باطن وى در
حال فعاليت هستند مىبيند و صداى هر يك از آنان را مىشنود. استخاره به معناى طلب خير
از خداوند است و در طلب خير عنايت نقش دارد و نه گزينش و اختيار كه كاركرد خرد آدمى
است. فرق ميان استخاره و اختيار نيز در همين نكته نهفته است. كسى كه كارى را با نيروى
خرد خويش اختيار مىكند قدرت گزينش دارد و گزينش از كاركردهاى عقل است اما استخاره
طلب خير است و متعلق آن فعل خداوند و عنايت او و توجه به باطن شمرده مىشود و نه درايت
و دريافت عقل.
اين
علم مانند هر علم ديگرى چنانچه حقيقى باشد، از دانشهاى ايجادى و انشايى به شمار مىرود.
علم حقيقى هيچ گاه از اخبار و مدد گرفتن از حافظه به دست نمىآيد. استخاره با آن كه
براى نوع افراد مفهوم روشنى دارد، مصداق آن بهدرستى تبيين نگرديده است. دانش استخاره
همانند ديگر دانشهاى اعطايى است كه استخارهگيرنده بايد ملكهاى قدسى را داشته باشد
يا آن را در خود پديد آورد تا بتواند به استنباط مفاهيم و محتواى آن بپردازد؛ همانطور
كه فقيه نيز بايد افزوده بر دانشهاى ظاهرى و احاطه بر ادبيات، منطق، حديث، رجال، درايه،
اصول و فقه كه همه از مبادى استنباط به شمار مىرود، درون خود ملكهاى قدسى به معناى
نوعى توانمندى معنوى در رابطه با استخراج حكم از شريعت پديد آورد كه از آن به نيروى
رد فروع بر اصول ياد مىشود. دانش فقه، اين ملكهى قدسى را قاعدهمند مىكند تا فقيه
با تكيه بر آن، قدرت رد فروع بر اصول را داشته باشد. فقيهى كه بدون اين ملكه به اجتهاد
مىپردازد در واقع فقيه نيست و فقه وى از شريعت بهدور است و به خشكى و يبوست دچار
مىگردد؛ بهگونهاى كه چنين فقهى بههيچ وجه نمىتواند قضاياى حماسى حضرت اباعبداللّه
الحسين عليهالسلام را توجيه نمايد و براى آن ملاك استنباط بيابد و چنين فقهى است كه
محيط حوزههاى علمى را نيز به خشكى و سردى مىكشاند و انگيزهى تحصيل را از طلاب جوان
باز مىستاند. علوم حقيقى و معنوى به حوزهها حيات، زندگى، نشاط و بالندگى مىبخشد
و به اعتبار عنايت به غيب و باطن حتى مىتواند راهگشاى نظام اسلامى در مشكلات باشد؛
چرا كه اقتدار حاصل از امور معنوى و دينى به مراتب برتر از قدرتهاى مادى و اقتدار
برخاسته از علوم تجربى است.
عالمان
حقيقى بدون تكيه بر حافظه و معلومات، از خود به انشاى دانش و ايجاد آن رو مىآورند.
آنان همواره در مسير توليد دانش هستند و هيچ گاه از توليدات ديگران بهره نمىبرند و
در پى آن نيستند كه معلومات اندوخته سازند. علوم معنوى انشايى است و هرگاه شكل مدرسى
به خود بگيرد اخبارى و گزارشى مىگردد. بشر امروز بيشتر در پى معلومات و محفوظات است
و در حوزهى علوم انسانى توليد علم بهكندى پيش مىرود و چه بسا كه جز امورى تخيلى
كه حقيقتى در خارج ندارد چيزى ارايه نمىدهد. بيشتر عالمان بر معلومات و محفوظات خود
تكيه دارند و كمتر مىشود كه كسى صاحبنظر گردد و با اجتهاد و رأى خود سخن گويد.
در
علوم معنوى افزوده بر آنچه در دانشهاى ظاهر نياز است، بايد به نفس پاك و روح شاد
مراجعه كرد و نه به نوشتههاى ديگران. عالمان حقيقى براى تعبير خواب يا استخاره به
كتابى جز كتاب نفس خويش مراجعه ندارند و با بازخوانى آن است كه از خود يا ديگران دستگيرى
دارند. صاحبان علوم و انديشههاى بلند كه از آنان به «اولوا الالباب» تعبير مىشود
از محفوظات خود اندك استفاده مىكنند و هرچه را كه مىگويند به انشاى نفس آنان و با
ايجادى جديد است، از اين رو تكرار در گفتههاى آنان نيست و حتى اگر مطلبى را بنويسند
كه در نوشتههاى ديگران آمده است، چون آن را به صورت انشايى بيان مىدارند، در نحوهى
تقرير و نگارش داراى تازگى و نوآورى است و تكرارى در آن ديده نمىشود.
استخاره
دانشى است با سيستم انشايى كه استخراج و استنباط ويژهى خود را دارد و چنين نيست كه
بتوان با حفظ قواعد و رموز دانش استخاره، به دقيقترين استخارهها دست يافت، بلكه دقيقترين
استخاره از آنِ كسى است كه كتاب نفس وى گستردهتر، جزيىتر و دقيقتر باشد و وى بتواند
با مراجعه به آن، از الهامات بهره ببرد. از اين رو به جويندگان دانش استخاره توصيه
مىشود به جاى تكيهى صرف بر حفظ قواعد و اصول استخاره، به پالايش و پيرايش نفس خويش
بپردازند و بر انس با قرآن كريم و قرب با اين كتاب آسمانى سرمايه گذارى نمايند و اينگونه
است كه به منطق استخاره و فقه استنباط و قدرت استخراج آن دست مىيابند. بديهى است دانشى
كه داراى چنين كششى باشد، قواعد و اصولى بسيار پيدا مىكند كه محدود به آنچه در اين
كتاب آمده است نمىگردد و افراد ديگرى بايد بيايند و با تمسك به مطالب ربوبى و ايجاد
و انشاى قواعد اين علم، به تكميل آن بپردازند و چنين نيست كه اين اصول و قواعد با تكيهى
صرف بر محفوظات به دست آيد. پيشرفت علمى بشر امروز نيز مرهون افراد اندكى است كه بر
حافظه و معلومات خود تكيه نداشتهاند. كسى داراى دانش استخاره است كه همانند مجتهدى
صادق و توانا، ملكهاى قدسى را درون خود پرورانده باشد كه به مدد آن قدرت انشا و ايجاد
حكم و توان استنباط موقعيت و ابداع را داشته باشد و تكيهى صرف بر يادگيرى اصول و قواعد
استخاره، خواهان را قدرت گرفتن استخاره نمىدهد. مدرسى ساختن چنين دانشى حكم يكى از
مبادى را دارد كه براى غير صاحبان استخاره به اندازهى مبادى و مقدمات تأثير دارد و
نه بيش از آن، و البته اين مقدمات چنان حايز اهميت است كه گاه با سعادت و شقاوت آدمى
درگير مىگردد؛ زيرا ناآگاه از چيستى استخاره كه در شناخت مصداق آن ناتوان است با مطالعهى
اين علم بر آن احاطه مىيابد و جايگاه خود در اين دانش را مىشناسد و ناآگاهانه دست
به قرآن كريم نمىبرد و مردمى را به چالش و بدبختى و خود را به شقاوت و حرمان دچار
نمىسازد. همچنين اصول و قواعد ياد شده نقش اعدادى در حصول ملكهاى قدسى را در نفس
دارد كه با حصول آن توان و نيروى استنباط استخاره از آيات قرآن كريم را در نفس پديد
مىآورد.
استخاره
از دانشهاى الهامى است كه تنها بخشى از آن را مىتوان قاعدهمند نمود و برخى ديگر
از آن نيازمند تجربهى درونى و انس با قرآن كريم است و با مدد از باطن و معنويت شكل
مىگيرد.
بايد
توجه داشت متأسفانه، قرآن كريم و انواع استفاده و بهرهبرى از آن مورد بىمهرى مسؤولان
قرار مىگيرد و اين كتاب آسمانى كه بايد جايگاه خود را در تصميمگيرىهاى كلان نشان
دهد، به دست افرادى مىافتد كه در مسايلى بسيار كوچك كه چندان جايى براى استخاره نيست
مورد استفاده قرار مىگيرد و در مثل اين برخورد با قرآن كريم مانند آن است كه دانشمندى
كمنظير را معلم شاگردان سال اول ابتدايى قرار دهيم كه هرچند مىتواند شاگردانى خوب
را پرورش دهد اما اين كار، اتلاف دانش و نيروى دانشمندى كمنظير و بىمهرى به وى است.
استخارهى
قرآن كريم در صورتى كه توسط اهل آن گرفته شود، در مسايل كلان است كه مىتواند اعجاز
خود را نشان دهد و نه در مسايلى بسيار جزيى و كماهميت افرادى بسيار ضعيف كه قدرت برگرفتن
كوچكترين تصميمى را براى خود ندارند و به سستى و پوچى اراده دچار شدهاند. افرادى
كه بيش از آن كه به آخرت و سعادت خود بيانديشند به منافع محدود و بسيار جزيى خود مىانديشند
و به اصالت سود و بهرهبرى اعتقاد دارند و چيزى جز عافيت و لذت را نمىطلبند. براى
چنين كسانى بايد استخاره را بسيار نازل كرد تا با قصد و نيت آنان هماهنگ گردد و تعبيرهايى
مانند اين كه: «كار مورد نظر خواهان را به هلاكت و نابودى مىكشاند و او را به شكست
دچار مىسازد» يا «مرگ و مير و قتل در آن است»، براى چنين نيتهاى حقيرى مناسب نيست
و بايد به اين نكته توجه داشت و استخاره را با توجه به كوچكى يا بزرگى نيت وى معنا
كرد و «نسبيت» به معناى گفته شده در دانش استخاره راه دارد.
با
تأسف بسيار بايد گفت خردى قصد و نيتهايى كه براى استخاره مىشود و بىخبرى كسانى كه
براى استخاره دست به قرآن كريم مىبرند و نيز كتابهاى زيادى كه در موضوع استخاره به
قرآن كريم به چاپ مىرسد اما هيچ گونه ارزش علمى ندارد و علمى و روشمند نمىباشد و
از اصول و قواعد استخاره با قرآن كريم بهدور است، به «لوث كردن» استخاره كه از علوم
باطن به شمار مىرود و به بى اعتبار كردن اين دانش مىانجامد و نه به شناخت و استفاده
از آن و اين امور هماينك دانش استخاره را در سطح يك «باور» به تعبيرى محترمانه، و
به تعبيرى صريح، به يك «خرافه» تنزل داده است؛ بهگونهاى كه يكى از نويسندگان روزنامهى
خراسان كه سالهاست دربارهى مباحث فلسفى و عقلانى با نگارنده مصاحبههايى دارد كه
برخى از آن در كتاب: «گفتوگوهاى اجتماعى» به چاپ رسيده است، از اين كه نگارنده، استخاره
را آموزش مىدهد و آن را به صورت مدرسى بيان مىدارد تعجب نموده و مىگفت شما كه سالهاست
بحثهاى عقلى و فلسفى را در حوزهى علميهى قم تدريس مىنماييد چگونه است كه از استخاره
نيز سخن مىگوييد. چنين رويكردى به استخاره سبب شده است اين دانش از قرآن كريم استخراج
نگردد و قرآن كريم نيز تنزل يابد و كتابى كه مىتواند در تمامى علوم و دانشها به عنوان
نخستين منبع كامل و درست مورد مراجعه قرار گيرد، از زندگى دانشمندان كنار گذاشته شود
و تنها به قرائتى از آن براى رسيدن به ثواب بسنده نمايند و بهرهى علمى لازم از آن
را نبرند. كتابى كه به تعبير قرآن كريم، همه چيز در آن است: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ
إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُبِينٍ». كتابى كه مىتوان با خلوت و انس گرفتن با آن به فنون
و رموز آن وصول الهامى و كرامت فهم داشت. متأسفانه، حوزههاى علمى ما هماينك بيشتر
به دانشهاى ظاهرى و به فقه و اصولى خشك اكتفا مىكند. بديهى است چنين عالمانى نمىتوانند
ادعاى وراثت دانشهاى پيامبران را داشته باشند. از طرفى كسى كه بدون داشتن علم استخاره
و آگاهى بر قواعد و رموز استخاره به قرآن كريم دست مىبرد و مردم را با ناآگاهى خود
گرفتار مىكند، همچون پزشكى است كه با تخلف از قوانين و آييننامههاى نظامپزشكى
به طبابت مىپردازد و مردم چنين افرادى را شايستهى تعزير و عقاب مىدانند؛ البته استحقاق
عذابهاى برزخى آن به جاى خود محفوظ است. اينگونه است كه عالم وارستهاى همچون مرحوم
حاج شيخ احمد خوانسارى با آن همه صفا و پاكى كه داشت هيچ گاه با قرآن كريم استخاره
نمىگرفت و مىفرمود آگاهى لازم از آن را ندارم. ايشان با تسبيح استخاره مىنمود. مرحوم
آقاى فكور نيز كه تنها داعيهدار استخاره در قم در زمان خود بود و حتى عالمان بزرگ
نيز از ايشان استخاره مىخواستند، پس از مدتى و در پى پيشامد اشتباهى كه در جريان يك
استخاره داشت، ديگر با قرآن كريم براى كسى استخاره ننمود؛ چرا كه فردى پيش ايشان استخاره
كرده بود خودكشى نمايد و استخارهى آن خوب آمده بود و به همين سبب خودكشى كرده بود.
نكتهى
ديگرى كه در اين رابطه بايستهى ذكر است اين است كه بلاها و ابتلاءاتى كه در مسير زندگى
براى آدمى پيش مىآيد، در صورت برخورد صحيح با آن و رضايت به خواستهى الهى سبب مىشود
كه رنجهاى برزخى و كاستىهاى واپسينى وى كاهش يابد و پناه بردن به استخاره براى رهايى
از ابتلاءات دنيوى و دورى از سير طبيعى كردههاى ناسوتى، محنت برزخى را در پى دارد
و از اين نقطهنظر نيز شايسته نيست به مصلحتانديشى در پرتو استخاره پناه برد؛ مگر
آن كه تصميمگيرى در مورد كارى باشد كه نفع يا ضرر آن همگانى است يا به ديگران مىرسد.
اين نكته وقتى اهميت شايان خود را نشان مىدهد كه توجه شود سير حركت در عالم برزخ به
كندى صورت مىگيرد و عالم ناسوت به سبب جمعيتى كه دارد، در مسير رشد كمال سرعت بيشترى
دارد كه به هيچ وجه قابل مقايسه با سير برزخى نيست. كمترين ابتلايى در دنيا كه ممكن
است تنها چند روز ذهن و جسم خواهان را به خود مشغول دارد مىتواند چنان كمالى را در
اين مدت كوتاه براى وى بياورد كه كسب آن در برزخ به سالها محنت نياز دارد. سرعتى كه
در حركتهاى دنيوى وجود دارد سبب مىشود براى نمونه، كودكى كه تازه به دنيا مىآيد
و بىدرنگ مىميرد، در همان لحظهى اندك، بهرهى دنيوى وى را فراهم سازد و كام خود
را از دنيا بگيرد و به تعبير ديگر، سرعت سيرى كه در حركتهاى دنيوى وجود دارد نمىگذارد
كسى ناكام از دنيا رود. خواهان با استخارهاى كه مىگيرد با چنين سرعتى همراه مىشود
و با فزونى و برترى كه از قرآن كريم به دست مىآورد، مسير حركت طبيعى خويش را تغيير
مىدهد و با غلبه بر اين سرعت، كمالات برزخى خود را متفاوت مىسازد؛ به اين معنا كه
يا آن را رشد مىدهد و يا نوعى كاستى در آن پديد مىآورد كه چگونگى آن با نوع كردهى
وى ارتباط دارد.
اولياى
الهى زير شمشير غمش رقص كنان مىروند و خود را گرفتار دام مصلحتسنجىهاى عقلى كه عشق
ندارد نمىسازند. اين غافلان دنياطلب هستند كه با از دست دادن كمترين بهرهى دنيوى
غمباد مىگيرند و در غرقاب حسرت فرو مىروند. كمالات دنيوى و خيرات اخروى بدون افتادن
در كورهى ناملايمات حاصل نمىشود و عافيتطلبى دنيوى نتيجهاى جز خسران برزخى را در
پى ندارد. هيچ صاحب كمالى نيست كه بدون پا گذاشتن بر لبهى تيز تيغهايى كه اعماق وجود
آدمى و روح او را مىشكافند به جايى رسيده باشد.
افزوده
بر اين، چنين برداشت سودانگارانه از استخاره روا نيست. استخاره با قرآن كريم داراى
واقعنمايى است و از حقيقت خارجى خبر مىدهد. گاه ممكن است خير خواهان در اين باشد
كه وى آسيبهايى را متحمل شود و استخاره به سوى خير بودن كارى كه آسيبزاست رهنمون
مىدهد؛ زيرا به تعبير قرآن كريم: «وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ،
وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ، وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ
لاَ تَعْلَمُونَ» چنين نيست كه هر آنچه ما دوست داريم همان صلاح ما باشد، و هر چيزى
را كه ناپسند و ناخوش مىداريم، بد ما باشد. استخاره واقعنماست و خواهان را به امورى
واقعى هدايت مىكند و نه به خوشامدها و دورى از ناپسندارىهاى خواهان.
استخاره
دانشى پيشرفته است كه همانند منطق نيازمند تدوين، ساماندهى و نظامسازى است و متأسفانه،
با كممهرى عالمان رو به افول نهاده است. در روايات نيز آمده است كه حضرات معصومين
عليهمالسلام اين علم معنوى را آموزش مىداده يا خود آن را فرا مىگرفتهاند. البته،
فراگيرى آنان همچون تعليم امانت امامت است كه بايد در جاى خود و در مباحث ولايت از
آن سخن گفته شود. بديهى است دانشى كه امام معصوم آن را تعليمى مىسازد استخاره با تسبيح
يا رقعه نبوده، بلكه حقايقى بوده است كه به سبب غربت شيعه و قلت آنان و استبداد، استكبار،
ظلم و خفقان محيط به ديگران انتقال نيافته است. انشاء الله به بركت صفاى خون شهيدان
اين انقلاب كه با دم مسيحايى حضرت امام خمينى رحمهالله پىريزى گرديده است، رفته رفته
اين دانشها با رشد و حركت حوزههاى علمى و برونرفت آنان از ظاهر بينى صرف و جمود
براى مردم تبيين گردد. دانشهايى در قرآن كريم وجود دارد كه حتى نامى از آن نيز در
ميان كتابهاى موجود ديده نمىشود و انشاءاللّه خداوند توفيق دهد روزى فرا رسد كه
اين علوم از قرآن كريم استخراج گردد، هرچند ممكن است آن روز در آيندهاى بسيار دور
باشد.
استخاره
طريق خير آدمى را مىنماياند اما اين كه چه حوادثى در روند انجام و در فرجام آن پيش
خواهد آمد را به صورت محدود بيان مىدارد و نه به صورت جزيى و تفصيلى. به تعبير ديگر،
«آيندهنگرى» استخاره محدود است، اما تفأل، افزوده بر اين كه مىتواند خير و شر بودن
چيزى را روشن كند، «آيندهنگرى جزيى و تفصيلى» دارد و اثر و نتيجهى آن را به صورت
گسترده و دقيق مىنماياند. به طور خلاصه، تفاوت استخاره با تفأل در اين است كه دايرهى
تفأل بسيار گسترده است و حتى از امورى كه به كردار ما ارتباطى ندارد مانند دريافت زمان
ظهور يا پيدايش قيامت و نيز هنگام مرگ و مير افراد و مكان دفن آنان و تولد فرزندان
و يا پيشبينى حوادث غير مترقبه مىتوان خبر گرفت. برخى از مغيباتى كه در روايات آمده
از قرآن كريم استنباط شده است. اما موضوع استخاره محدود به كردار آدمى و شخص استخارهكننده
است و بر اين اساس، تفأل جايگاهى بالاتر و والاتر از استخاره دارد. افرادى كه اهل باطن
هستند و صاحب استخاره مىباشند از تفأل استفادهى بسيارى مىنمايند.
با
تفأل مىتوان حوادث سالى كه در پيش است را به دست آورد. ظهور حضرت امام عصر (عجل اللّه
تعالى فرجه الشريف) در چه دورانى است، همچنين مرگ و مير قطعى افراد كه تخلفى در آن
نيست از اين طريق دانسته مىشود كه در اين صورت، فرد بىباك مىگردد اما كسى كه نمىتواند
هنگام مرگ خود را به قطع و يقين بداند، بايد در زندگى احتياط فراوانى داشته باشد.
تفأل
با غير قرآن كريم نيز ممكن است اما دامنهى آن بسيار محدود است و تفأل با قرآن كريم
بسيار بسيار گسترده و عظيم است. كسى كه مىخواهد به قرآن كريم تفأل بزند بايد در تاريكى
تنفس خود را تنظيم كند و با استجماع كامل و اهتمام تام قرآن را بگشايد و سپس از آينده
خبر دهد.
تفأل
چنان سنگين است كه ممكن است موى فرد را در بار نخست سفيد كند. قرآن كريم كتاب مغيبات
است و با آن مىشود خود و هر امر ديگرى را دريافت.
با
اين توضيح به دست مىآيد كه استخاره امرى متمايز از تفأل است و در بررسى روايات آن
نبايد ميان اين دو خلط نمود و متأسفانه، برخى از عالمان به اين خلط گرفتار آمدهاند
و در بحث استخاره، روايات و نيز حكاياتى را آوردهاند كه مربوط به تفأل است.
«تفأل»
كوششى است در جهت آگاهى از وقوع امرى در آينده و تلاش براى ديدن حوادث آينده و در واقع
«استخبار» است و چون مطابق واقع است و واقع نمايى دارد از ارزش صدق برخوردار است. تفأل
با قرآن كريم انجام مىشود. كتابى آسمانى كه هر رطب و يابسى در آن يافت مىشود، البته،
در سير معنوى، انسان مىتواند به جاهايى گام بگذارد كه از رطب و يابسها نيز خبرى نباشد
و امرى وراى آن را در يابد. اين امر در دروس خارج فلسفه و عرفان نگارنده توضيح داده
شده است.
تفأل
در علم اسما، علوم غريبه و يافت مغيبات و حقايق كاربرد دارد. نكتههايى كه در تفأل
از آن استفاده مىشود بسيار دقيق است و به راحتى به دست نمىآيد. نكتههايى كه مىتواند
قرآن كريم را به صورت بهترين و عالىترين كتاب سياست نشان دهد. در بازىهاى سياسى بايد
به شرايط زمانى و مكانى آگاه بود و از چيزى غفلت نورزيد و در تفأل نيز چنين است. اين
امر پيچيدگى بسيار دانش تفأل را مىرساند. در رواياتى از «تفأل به قرآن كريم» مذمت
شده؛ چرا كه تفأل دانشى پيچيده و بسيار سنگين است و هر كسى نمىتواند از عهدهى آن
برآيد. به سبب همين نكته است كه تفأل به قرآن كريم رواج چندانى ندارد، اما تفأّل از
ديوان حافظ كه نگارنده آن را براى اهلش امرى صائب و درست مىداند و براى آن نيز اصول
و قواعدى را قايل است بسيار رايج است.
به
ديوان حافظ نيز مىتوان استخاره نمود، اما استخاره به آن امرى ناشناخته است. ديوان
حافظ با همهى ارج و ارزشى كه دارد از لحاظ محتوا و معارفى كه عرضه مىدارد داراى اشكالات
بسيارى است كه ما آن را در كتاب «نقد صافى» كه نقد اشعار حافظ در قالب غزل است آوردهايم
و نواقص عرفان قلندرى و محبى حافظ را نماياندهايم. اميد است نگارنده در آينده كتابى
در چند و چون تفأل و نيز استخاره به ديوان حافظ بنگارد و به بسيارى از آنچه كه برخى
ناآگاهانه در اين زمينه مىگويند پايان بخشد.
شايان
ذكر است كه هر كسى را نرسد و نسزد كه از قرآن كريم يا ديوان حافظ در تفأل و استخاره
يا تعبير خواب استفاده كند. شايسته است انسان خود را بيازمايد تا بداند تا چه ميزان
مىتواند در اين امور از قرآن كريم استفاده برد و آيا باطن وى قدرت كشف چيزى را دارد
يا خير، و در صورت داشتن اين توانايى، مقدار آن را بسنجد و قدرت كاركرد آن را به دست
آورد.
اما
تفاوت «قرعه» با استخاره در اين است كه قرعه تنها براى رفع تحير و ترديد كارايى دارد
و به ضرورت چنين نيست كه كشف از واقع نمايد. قرعه روش ويژهاى ندارد و با چيزهايى مانند
سنگ و پول و شير و خط نيز مىشود رفع تحير كرد.
موضوع
قرعه وجود حيرت و مشكل است: «القرعة لكل أمر مشكل» و موضوع استخاره، آگاهى بر واقع
و دستيابى به خير و نيز ويزيت و ارايهى نظرى كارشناسانه است كه مشكلات را از خواهان
دفع مىكند و قدرت پيشگيرى دارد. قرعه هيچ گونه زمينهى معنوى، ربوبى و نيز آگاهى
بر حقايق و تصرف در خارج را ندارد. قرعه نياز به استجماع ندارد ولى استجماع ركن مهم
و پايهاى استخاره است. همچنين استخاره را بايد با مراجعه به نفس دريافت، در حالى
كه نفس در قرعه هيچ گونه حكمى ندارد و بايد آن را با ابزارى ويژه انجام داد.
همهى
عالم ظرف قرعه است و با هر چيزى مىشود قرعه انداخت، همانگونه كه مىشود از همهى
پديدهها و نمودهاى عالم هستى طلب خير كرد. مىشود سنگى در بيابان را سلام داد و از
آن پاسخ شنيد. مىگوييم: «القرعة لكلّ امر مشكل»، قرعه فقط طريقى براى نجات يا طلب
خير است و اين هدف با هر وسيله و ابزارى قابل تحقق است. همانگونه كه مىشود بر سر
مزار مؤمن، عالم يا امامزادهاى طلب خير كرد، مىتوان سنگى را از مسير كوچهاى برداشت
و به عنوان ظهور حق به آن سلام كرد و از آن طلب خير نمود و از اين رو استخاره اقسام
گوناگونى مىپذيرد كه قدما برخى از آن را در كتابهاى خود بيان كردهاند و همه نيز
بهنوعى درست است. بايد دانست آيهى شريفهى: «ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ، نُوحِيهِ
إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ، إِذْ يُلْقُونَ أَقْلاَمَهُمْ، أَيُّهُمْ يَكْفُلُ
مَرْيَمَ، وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ» صحت قرعه را مىرساند؛ چرا
كه پيامبرى همچون حضرت زكريا براى تعيين تكفل حضرت مريم قرعه مىاندازد. مراد از اقلام
در آيهى شريفه سهام و تيرهاى قرعه است. آيهى شريفه مىفرمايد: اين از اخبار غيب است
كه به تو وحى نموديم، و تو در نزد آنان حاضر نبودى آن زمان كه آنها براى نگهبانى و
كفالت مريم قرعه مىزدند و بر سر اين كار نزاع مىنمودند.
در
روايات است بر سه نفر قرعه زده شد: يكى حضرت مريم عليهاالسلام ، ديگرى حضرت يونس عليهالسلام
براى آن كه مشخص شود چه كسى به دريا افكنده شود و قرعه به نام حضرت يونس درآمد و بر
جناب عبداللّه پدر گرامى رسول اكرم صلىاللهعليهوآله براى نذر و قربانى كه حضرت
عبد المطلب عليهالسلام داشت. در تاريخ است زنى در يك طهر با سه شوهر نزديكى كرده بود
و از آنان فرزندى داشت كه هر يك بر آن نزاع داشتند و حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام با
قرعه، نزاع آنان را پايان دادند. البته صحت و سقم نقلهاى تاريخى نياز به تحقيق دارد
و ما در اين نوشتار مجالى براى طرح آن نداريم. بحث تفصيلى قرعه را بايد در كتابهاى
فقهى ديد.
|