استخارهى مختصر آيهها و سورههاى قرآن كريم
نگارنده
در مجموعهى پنج جلدى كتاب «دانش استخاره با قرآن كريم» اصول، قواعد، اصطلاحات و رموز
استخاره با قرآن كريم و نيز تطبيق آن بر تمامى آيات را آورده است و در اين كتاب بر
آن است تا استخارهى سورهها را بيان نمايد. اين كتاب در پنج فصل با عناوین:
فصل
يكم: بايستههاى استخاره با قرآن كريم، فصل
دوم: نمايهى استخارهى آيات قرآن كريم، فصل
سوم: نمايهى استخارهى سورههاى قرآن كريم، فصل چهارم: نمايهى استخارهى خوب سورههاى قرآن كريم، فصل پنجم: نمايهى استخارهى بد سورههاى قرآن كريم ،
سامان
يافته است که براى تحقق اين منظور، استخارهى خوب و بد هر سوره را استخراج نموده و
سپس با مقايسهى آن، استخارهى هر سوره را به دست آورده است.
قرآن
كريم اقيانوسى ژرف است كه دانشهاى بسيارى را درون خود نهفته دارد كه متأسفانه بشر
با همهى پيشرفتى كه در علوم و فنون داشته تا به امروز چندان بر آن دست نيافته است
و حتى مؤمنان و اهل قرآن كريم نيز دستاورد چندانى در اين زمينه نداشتهاند. بايد توجه
داشت حضرات معصومين عليهمالسلام با آن كه گنجوران دانش الهى و خزانهدار وحى ربانى
مىباشند و با آن كه انسانهايى فرازمانى بوده و نسبت به قرآن كريم در مقام «من خوطب
به» هستند، در زمان محدود خود از ناحيهى دشمنان با مشكلات و مصايب فراوانى رو بهرو
شدند و فرصت بيان چنين دانشهايى را نيافتند و تنها برخى از آن را به ايما و اشاره
بيان داشتهاند تا شاگردان راستين مكتب آنان پىگير آن باشند.
يكى
از دانشهاى قرآن كريم كه در اصل دانشى موهبتى است اما با آموزش و تعليم نيز تا حدى
دست يافتنى و اكتسابى است «استخاره با قرآن كريم» مىباشد. استخاره به قرآن كريم به
دو صورت ممكن است: يكى استخاره با آيات قرآن كريم و ديگرى استخاره با سورهها. آنچه
در ميان مردم و عالمان دينى رايج است استخاره با آيات قرآن كريم است اما كمتر كسى
را مىتوان سراغ گرفت كه با سورههاى قرآن كريم استخاره نمايد. استخاره با سورهها
خود را بيشتر در محدودهى تفأل نشان مىدهد. دانش تفأل شعبهاى از دانشهاى قرآنى
است كه قدرت پيشبينى كارها و دورنگرى در آن با توجه به آيات و سورههاى قرآن كريم
را به دست مىدهد.
ما
در بيان مبادى استخاره و در جلد نخست اين مجموعه بيان كرديم كه علم استخاره به دست
آوردن آگاهى كلى و نه جزيى و موردى نسبت به آيندهى نزديك مىباشد اما ترسيم علل، اسباب،
خصوصيتها و آثار امور را بهطور مشخص و دقيق در تيررس اذهان آدمى قرار نمىدهد مگر
در بعضى موارد آن هم نسبت به صاحبان استخاره و اولياى الهى كه در اين زمينه وامدار
باطن خويش و صفاى نفس خود هستند. اين دانش تفأل است كه مىتواند جزيىنگر باشد و به
صورت موردى از آيندههاى دور و نزديك نسبت به هر امرى به صورت خرد و كلان خبر دهد و
زمينهى شناخت آن و تصرف در راستاى متفاوت علل، اسباب و خصوصيتها و آثار آن را فراهم
آورد كه چنين علمى تنها در تيررس خصّيصان از راهيافتگان به بارگاه عظيم و رفيع قرآن
كريم مىباشد. بايد از اين دانش در فرصتى مناسب و در جاى خود سخن گفت كه متأسفانه هنوز
مجال و فرصت آن پيش نيامده است.
دانش
استخاره همانند دانش تعبير خواب و علم اسماى الهى از علوم موهوبى و مرتبط با غيب عالم
است كه ايمان به آن ايمان به غيب و باطن جهان دانسته مىشود. اين دانش توسط حضرات انبياى
الهى و حضرات ائمهى معصومين عليهمالسلام آموزش داده مىشده و گاه شاگرد مدرسهى آن،
حضرات معصومين عليهمالسلام نيز بودهاند. بديهى است دانشى كه شاگرد آن معصوم باشد
از دانشهاى بسيار سنگين و از اسرار ولايت است. اين دانش از امور عنايى است و نه درايى
و فرايند استخاره به عنايت حضرت حق شكل مىپذيرد و نه به درايت عقل. البته عقل با درايت
خويش، حجيت، حقانيت و ارزش صدق آن را درمىيابد. ايمان به استخاره به معناى ايمان به
عنايت و توجه حق تعالى است. كسى كه به عنايت حضرت حق چشم دارد، باطن را به مراتب بيش
از ظاهر، بلكه در سير علّى و معلولى مرتبط با آن و بالاتر از اين، چيرهى بر آن مىداند،
از اين رو هيچ گاه يأس و نااميدى به وى راه نمىيابد و با اين اسباب باطنى كه همواره
در كار و فعاليت مىباشند، تعطيلى و بن بست براى نظام مادى قايل نمىگردد و پوچى در
عالم نمىبيند و تهى انگارى را به خود راه نمىدهد؛ زيرا آنان را كه در باطن وى در
حال فعاليت هستند مىبيند و صداى هر يك از آنان را مىشنود. استخاره به معناى طلب خير
ازخداوند است و در طلب خير عنايت نقش دارد و نه گزينش و اختيار كه كاركرد خرد آدمى
است. فرق ميان استخاره و اختيار نيز در همين نكته نهفته است. كسى كه كارى را با نيروى
خرد خويش اختيار مىكند قدرت گزينش دارد و گزينش از كاركردهاى عقل است اما استخاره
طلب خير است و متعلق آن فعل خداوند و عنايت او و توجه به باطن شمرده مىشود و نه درايت
و دريافت عقل.
اين
علم مانند هر علم ديگرى چنانچه حقيقى باشد، از دانشهاى ايجادى و انشايى به شمار مىرود.
علم حقيقى هيچ گاه از اخبار و مدد گرفتن از حافظه به دست نمىآيد. استخاره با آن كه
براى نوع افراد مفهوم روشنى دارد، مصداق آن بهدرستى تبيين نگرديده است. دانش استخاره
همانند ديگر دانشهاى اعطايى است كه استخارهگيرنده بايد ملكهاى قدسى را داشته باشد
يا آن را در خود پديد آورد تا بتواند به استنباط مفاهيم و محتواى آن بپردازد؛ همانطور
كه فقيه نيز بايد افزوده بر دانشهاى ظاهرى و احاطه بر ادبيات، منطق، حديث، رجال، درايه،
اصول و فقه كه همه از مبادى استنباط به شمار مىرود، درون خود ملكهاى قدسى به معناى
نوعى توانمندى معنوى در رابطه با استخراج حكم از شريعت پديد آورد كه از آن به نيروى
رد فروع بر اصول ياد مىشود. دانش فقه، اين ملكهى قدسى را قاعدهمند مىكند تا فقيه
با تكيه بر آن، قدرت رد فروع بر اصول را داشته باشد. فقيهى كه بدون اين ملكه به اجتهاد
مىپردازد در واقع فقيه نيست و فقه وى از شريعت بهدور است و به خشكى و يبوست دچار
مىگردد؛ بهگونهاى كه چنين فقهى بههيچ وجه نمىتواند قضاياى حماسى حضرت اباعبداللّه
الحسين عليهالسلام را توجيه نمايد و براى آن ملاك استنباط بيابد و چنين فقهى است كه
محيط حوزههاى علمى را نيز به خشكى و سردى مىكشاند و انگيزهى تحصيل را از طلاب جوان
باز مىستاند. علوم حقيقى و معنوى به حوزهها حيات، زندگى، نشاط و بالندگى مىبخشد
و به اعتبار عنايت به غيب و باطن حتى مىتواند راهگشاى نظام اسلامى در مشكلات باشد؛
چرا كه اقتدار حاصل از امور معنوى و دينى به مراتب برتر از قدرتهاى مادى و اقتدار
برخاسته از علوم تجربى است.
عالمان
حقيقى بدون تكيه بر حافظه و معلومات، از خود به انشاى دانش و ايجاد آن رو مىآورند.
آنان همواره در مسير توليد دانش هستند و هيچ گاه از توليدات ديگران بهره نمىبرند و
در پى آن نيستند كه معلومات اندوخته سازند. علوم معنوى انشايى است و هرگاه شكل مدرسى
به خود بگيرد اخبارى و گزارشى مىگردد. بشر امروز بيشتر در پى معلومات و محفوظات است
و در حوزهى علوم انسانى توليد علم بهكندى پيش مىرود و چه بسا كه جز امورى تخيلى
كه حقيقتى در خارج ندارد چيزى ارايه نمىدهد. بيشتر عالمان بر معلومات و محفوظات خود
تكيه دارند و كمتر مىشود كه كسى صاحبنظر گردد و با اجتهاد و رأى خود سخن گويد.
در
علوم معنوى افزوده بر آنچه در دانشهاى ظاهر نياز است، بايد به نفس پاك و روح شاد
مراجعه كرد و نه به نوشتههاى ديگران. عالمان حقيقى براى تعبير خواب يا استخاره به
كتابى جز كتاب نفس خويش مراجعه ندارند و با بازخوانى آن است كه از خود يا ديگران دستگيرى
دارند. صاحبان علوم و انديشههاى بلند كه از آنان به «اولوا الالباب» تعبير مىشود
از محفوظات خود اندك استفاده مىكنند و هرچه را كه مىگويند به انشاى نفس آنان و با
ايجادى جديد است، از اين رو تكرار در گفتههاى آنان نيست و حتى اگر مطلبى را بنويسند
كه در نوشتههاى ديگران آمده است، چون آن را به صورت انشايى بيان مىدارند، در نحوهى
تقرير و نگارش داراى تازگى و نوآورى است و تكرارى در آن ديده نمىشود.
استخاره
دانشى است با سيستم انشايى كه استخراج و استنباط ويژهى خود را دارد و چنين نيست كه
بتوان با حفظ قواعد و رموز دانش استخاره، به دقيقترين استخارهها دست يافت، بلكه دقيقترين
استخاره از آنِ كسى است كه كتاب نفس وى گستردهتر، جزيىتر و دقيقتر باشد و وى بتواند
با مراجعه به آن، از الهامات بهره ببرد. از اين رو به جويندگان دانش استخاره توصيه
مىشود به جاى تكيهى صرف بر حفظ قواعد و اصول استخاره، به پالايش و پيرايش نفس خويش
بپردازند و بر انس با قرآن كريم و قرب با اين كتاب آسمانى سرمايه گذارى نمايند و اين
گونه است كه به منطق استخاره و فقه استنباط و قدرت استخراج آن دست مىيابند. بديهى
است دانشى كه داراى چنين كششى باشد، قواعد و اصولى بسيار پيدا مىكند كه محدود به آنچه
در اين كتاب آمده است نمىگردد و افراد ديگرى بايد بيايند و با تمسك به مطالب ربوبى
و ايجاد و انشاى قواعد اين علم، به تكميل آن بپردازند و چنين نيست كه اين اصول و قواعد
با تكيهى صرف بر محفوظات به دست آيد. پيشرفت علمى بشر امروز نيز مرهون افراد اندكى
است كه بر حافظه و معلومات خود تكيه نداشتهاند. كسى داراى دانش استخاره است كه همانند
مجتهدى صادق و توانا، ملكهاى قدسى را درون خود پرورانده باشد كه به مدد آن قدرت انشا
و ايجاد حكم و توان استنباط موقعيت و ابداع را داشته باشد و تكيهى صرف بر يادگيرى
اصول و قواعد استخاره، خواهان را قدرت گرفتن استخاره نمىدهد. مدرسى ساختن چنين دانشى
حكم يكى از مبادى را دارد كه براى غير صاحبان استخاره به اندازهى مبادى و مقدمات تأثير
دارد و نه بيش از آن، و البته اين مقدمات چنان حايز اهميت است كه گاه با سعادت و شقاوت
آدمى درگير مىگردد؛ زيرا ناآگاه از چيستى استخاره كه در شناخت مصداق آن ناتوان است
با مطالعهى اين علم بر آن احاطه مىيابد و جايگاه خود در اين دانش را مىشناسد و ناآگاهانه
دست به قرآن كريم نمىبرد و مردمى را به چالش و بدبختى و خود را به شقاوت و حرمان دچار
نمىسازد. همچنين اصول و قواعد ياد شده نقش اعدادى در حصول ملكهاى قدسى را در نفس
دارد كه با حصول آن توان و نيروى استنباط استخاره از آيات قرآن كريم را در نفس پديد
مىآورد.
استخاره
از دانشهاى الهامى است كه تنها بخشى از آن را مىتوان قاعدهمند نمود و برخى ديگر
از آن نيازمند تجربهى درونى و انس با قرآن كريم است و با مدد از باطن و معنويت شكل
مىگيرد.
نكتهى
ديگرى كه در اين رابطه بايستهى ذكر است اين است كه بلاها و ابتلاءاتى كه در مسير زندگى
براى آدمى پيش مىآيد، در صورت برخورد صحيح با آن و رضايت به خواستهى الهى سبب مىشود
كه رنجهاى برزخى و كاستىهاى واپسينى وى كاهش يابد و پناه بردن به استخاره براى رهايى
از ابتلاءات دنيوى و دورى از سير طبيعى كردههاى ناسوتى، محنت برزخى را در پى دارد
و از اين نقطهنظر نيز شايسته نيست به مصلحتانديشى در پرتو استخاره پناه برد؛ مگر
آن كه تصميمگيرى در مورد كارى باشد كه نفع يا ضرر آن همگانى است يا به ديگران مىرسد.
اين نكته وقتى اهميت شايان خود را نشان مىدهد كه توجه شود سير حركت در عالم برزخ به
كندى صورت مىگيرد و عالم ناسوت به سبب جمعيتى كه دارد، در مسير رشد كمال سرعت بيشترى
دارد كه به هيچ وجه قابل مقايسه با سير برزخى نيست. كمترين ابتلايى در دنيا كه ممكن
است تنها چند روز ذهن و جسم خواهان را به خود مشغول دارد مىتواند چنان كمالى را در
اين مدت كوتاه براى وى بياورد كه كسب آن در برزخ به سالها محنت نياز دارد. سرعتى كه
در حركتهاى دنيوى وجود دارد سبب مىشود براى نمونه، كودكى كه تازه به دنيا مىآيد
و بىدرنگ مىميرد، در همان لحظهى اندك، بهرهى دنيوى وى را فراهم سازد و كام خود
را از دنيا بگيرد و به تعبير ديگر، سرعت سيرى كه در حركتهاى دنيوى وجود دارد نمىگذارد
كسى ناكام از دنيا رود. خواهان با استخارهاى كه مىگيرد با چنين سرعتى همراه مىشود
و با فزونى و برترى كه از قرآن كريم به دست مىآورد، مسير حركت طبيعى خويش را تغيير
مىدهد و با غلبه بر اين سرعت، كمالات برزخى خود را متفاوت مىسازد؛ به اين معنا كه
يا آن را رشد مىدهد و يا نوعى كاستى در آن پديد مىآورد كه چگونگى آن با نوع كردهى
وى ارتباط دارد.
اولياى
الهى زير شمشير غمش رقص كنان مىروند و خود را گرفتار دام مصلحتسنجىهاى عقلى كه عشق
ندارد نمىسازند. اين غافلان دنياطلب هستند كه با از دست دادن كمترين بهرهى دنيوى
غمباد مىگيرند و در غرقاب حسرت فرو مىروند. كمالات دنيوى و خيرات اخروى بدون افتادن
در كورهى ناملايمات حاصل نمىشود و عافيتطلبى دنيوى نتيجهاى جز خسران برزخى را در
پى ندارد. هيچ صاحب كمالى نيست كه بدون پا گذاشتن بر لبهى تيز تيغهايى كه اعماق وجود
آدمى و روح او را مىشكافند به جايى رسيده باشد.
افزوده
بر اين، چنين برداشت سودانگارانه از استخاره روا نيست. استخاره با قرآن كريم داراى
واقعنمايى است و از حقيقت خارجى خبر مىدهد. گاه ممكن است خير خواهان در اين باشد
كه وى آسيبهايى را متحمل شود و استخاره به سوى خير بودن كارى كه آسيبزاست رهنمون
مىدهد؛ زيرا به تعبير قرآن كريم: «وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ،
وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ، وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ
لاَ تَعْلَمُونَ» چنين نيست كه هر آنچه ما دوست داريم همان صلاح ما باشد، و هر چيزى
را كه ناپسند و ناخوش مىداريم، بد ما باشد. استخاره واقعنماست و خواهان را به امورى
واقعى هدايت مىكند و نه به خوشامدها و دورى از ناپسندارىهاى خواهان.
استخاره
دانشى پيشرفته است كه همانند منطق نيازمند تدوين، ساماندهى و نظامسازى است و متأسفانه،
با كممهرى عالمان رو به افول نهاده است. در روايات نيز آمده است كه حضرات معصومين
عليهمالسلام اين علم معنوى را آموزش مىداده يا خود آن را فرا مىگرفتهاند. البته،
فراگيرى آنان همچون تعليم امانت امامت است كه بايد در جاى خود و در مباحث ولايت از
آن سخن گفته شود. بديهى است دانشى كه امام معصوم آن را تعليمى مىسازد استخاره با تسبيح
يا رقعه نبوده، بلكه حقايقى بوده است كه به سبب غربت شيعه و قلت آنان و استبداد، استكبار،
ظلم و خفقان محيط به ديگران انتقال نيافته است. انشاء الله به بركت صفاى خون شهيدان
اين انقلاب كه با دم مسيحايى حضرت امام خمينى رحمهالله پىريزى گرديده است، رفته رفته
اين دانشها با رشد و حركت حوزههاى علمى و برونرفت آنان از ظاهر بينى صرف و جمود
براى مردم تبيين گردد. دانشهايى در قرآن كريم وجود دارد كه حتى نامى از آن نيز در
ميان كتابهاى موجود ديده نمىشود و انشاءاللّه خداوند توفيق دهد روزى فرا رسد كه
اين علوم از قرآن كريم استخراج گردد، هرچند ممكن است آن روز در آيندهاى بسيار دور
باشد.
|