درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی > کتابخانه

شناسنامه کتاب:سرشناسه: نکونام، محمد رضا، 1327 /عنوان و پدید آور:فلسفه ی نوین/مولف:محمد رضا نکونام/ مشخصات نشر: قم ، ظهور شفق،1386./مشخصات ظاهری: 88ص./شابک:978_964_2807_08_6/ یادداشت: فیپا/موضوع: فلسفه ی اسلامی _ قرن 14/رده بندی کنگره: 8 ف 8 ن BP 15/ /رده بندی دیویی:189/1/ شماره کتاب شناسی ملی:37194_85م

پيش‏گفتار

انديشه‏ى انسان در طول تاريخ بشر، تحولات گوناگونى را پيش رو داشته كه ساختار و شاخص آن، تشكيل فلسفه و برداشت و جهان بينى انسان از پديده‏هاى هستى است. پيچيده‏ترين اين انديشه‏ها را مى‏توان در فلسفه‏ى دنياى اسلام ديد كه فراوانى افراد و افكار متفاوت و مكتب‏ها و دوره‏هاى گوناگون آن چشم‏گير است. نوشتار حاضر به بررسى انديشه‏اى نوظهور از اين سلسه مى‏پردازد كه پس از مكتب نوصدراييان قم كه به احياى مكتب فلسفى ملاصدرا پرداختند، با تحليل و نقد اين مكتب، داده‏هاى متفاوتى را با تكيه بر عقل خردگرا و شهود خردپذير و نفى انديشه‏هاى خرد ستيز ارايه داده و در اين ميان، تنها درصدد ارايه‏ى مطالب بنيادين از تازه‏هاى اين مكتب است و در اين زمينه، اختصار و كوتاه

صفحه ی 7

*********

نويسى را ارج مى‏نهد. تفصيل اين مباحث را بايد در ديگر نوشته‏هاى فلسفى و عرفانى نگارنده ديد كه تعداد مجلدات آن به ده‏ها جلد مى‏رسد.

نگارنده براى تحليل و نقد آزاد مكتب‏هاى فلسفى گذشته، نخست مباحث مبنايى و اصل را از مباحث بنايى و فرعى با رده‏بندى درجه‏ى اهميت و نقش آن در ديگر مباحث مشخص نموده و بحث‏هاى غير فلسفى و مربوط به دانش‏هاى ديگر را از آن پيراسته است. آن‏گاه مباحث زنده، پويا و به روز آن را در اولويت قرار داده است. بر اين اساس، اگرچه متون فلسفى گذشته به چالش كشيده مى‏شود، نمى‏توان به كتاب‏هاى شاخص آن؛ بويژه اسفار و ديگر نوشته‏هاى حكمت متعاليه بى توجه بود. البته، بحث‏هايى كه نتيجه‏ى فلسفى ندارد، مشخص گرديده و گزاره‏هاى تقليدى آن؛ به‏ويژه قياس‏هاى صورى كه به تقليد از ابن سينا عمرى به دارازاى بيش از هزار سال دارد، از فلسفه خارج شده است.

مجموعه‏ى نقدهاى فلسفى حاضر، اگر پى‏گيرى شود، تحولى عظيم و شگرف در فلسفه به وجود مى‏آورد و بسيارى از ناهماهنگى‏هاى آن را هموار مى‏سازد.

صفحه ی 8

*********

البته، بايد اين نكته را خاطر نشان نمود كه فلسفه، منش عقلانى انسان است و نبايد به هيچ دينى نسبت داده شود؛ زيرا مباحث فلسفى، نتيجه‏ى دليل و برهان است و موضوعات دينى به وحى تكيه دارد؛ هرچند مبانى دينى غير از مسايل و قواعد دينى است و قواعد و مبانى دينى زمينه‏ى عقلى دارد و بر اين اساس، برخى از گزاره‏هاى فقهى، افزوده بر تكيه به نقل، پشتوانه‏ى عقلى نيز دارد.

تفاوت مباحث فلسفى با ديگر علوم در اين است كه فلسفه بار اثباتى دارد و براى نمونه مى‏گويد: شانس، بخت و اقبال بى‏پايه است و تمامى امور هستى، علل و ابزار خود را دارد، ولى اگر گفته شود شانس درست است، اثبات آن نيازمند دليل است. از اين رو، كار فيلسوف نفى يا اثبات است و مى‏گويد كه چه چيز هست و چه چيز نيست؛ در حالى كه دين بر وحى تكيه دارد و ميان اين دو امر تفاوت بنيادى وجود دارد. متأسفانه، بحث‏هاى فلسفى، كلامى و عرفانى با هم خلط گرديده و بحثى كه به علم كلام مربوط است، به فلسفه آمده يا از فلسفه به عرفان كشيده شده و اين امر، مشكلات بسيارى را پديد آورده

صفحه ی 9

*********

و سبب هرج و مرج بسيارى گرديده؛ زيرا منش بحث كلامى غير از بحث فلسفى است؛ همان‏طور كه منش فلسفى غير از شيوه‏ى عرفانى است، ولى با اين حال، مانند مباحث يك علم به طور مشترك مورد بحث قرار گرفته است.

بعد از تحقيق و بررسى مباحث نظرى، بايد اعتقاد سالم و كامل را برگرفت و روشن ساخت كه كدام يك از طرف انديشه درست و اصل است و كدام يك نادرست و يا فرعى است و نيز كدام يك فلسفى يا كلامى و عرفانى است تا در نهايت بتوان به هرج و مرج علوم در زمينه‏ى علوم عقلى پايان داد.

بايد مباحث، به طور ريشه‏اى انتخاب گردد و با دليل‏هاى محكم و منطقى بيان شود تا عقايدى كه ريشه ندارد و يا ريشه‏هاى فرعى دارد و يا دلايل محكمى ندارد معلوم گردد. اين كم‏ترين حقى است كه به گذشتگان خود داريم و بيش‏ترين خدمتى است كه مى‏توانيم به آيندگان خود داشته باشيم.

امورى چون ماهيت، كه به نظر ما در فلسفه موقعيت اثباتى ندارد و از مباحث مفهومى است بايد از فلسفه زدوده شود و مباحثى كه پويا،

صفحه ی 10

*********

زنده، روشن، بلند مرتبه و نوپديد است و در كتاب‏هاى فعلى ما خبرى از آن نيست، دنبال شود. نوشتن پى در پى مطالب تكرارى و يا بازگويى طوطى وار فلسفه فايده‏اى ندارد؛ بلكه بايد از اين باب كه وارث هستيم، مطالب فلسفى را باز انديشى و باز پيرايى كنيم تا جان تازه‏اى در كالبد كم رمق فلسفه‏ى اسلامى دميده شود.

بايد به عنوان وارث، اين ميراث را تصفيه نمود و به عنوان انسان متفكر و زنده، مباحث زنده و تازه را بيان كرد. بر اين اساس، لازم است پاره‏اى از مباحث كهنه كه به فلسفه ارتباطى ندارد يا كاربردى نيست، از آن خارج شود و مباحث نو و تازه‏اى در آن داخل گردد.

فلسفه‏اى كه امروزه در اختيار ماست تا حدى مباحث آن خانگى است. از ابتدا تا پايان فلسفه، مباحث محدودى چون ماهيت، وجود، جعل و... مطرح مى‏گردد كه اين مباحث براى دوره‏هاى پيشين مناسب بوده و به عنوان ميراث به دست ما رسيده است و ما كه وارثيم نبايد تنها از ميراث استفاده كنيم، بلكه وارث افزوده بر اين كه از ميراث استفاده مى‏كند؛ بايد خود نيز توليد را دنبال نمايد و اين امر، در تمام مباحث عقلى و نقلى لازم است.

صفحه ی 11

*********

حال جاى اين پرسش است كه اگر بخواهيم ميراث خود را تقرير نماييم، بايد از كجا شروع كنيم؟ با كمال احترامى كه لازم است به بزرگان و عالمان گذشته داشته باشيم و با همه‏ى مشكلاتى كه آنان داشتند، زحمات علمى آنان را ارج مى‏نهيم و آن‏چه كه در هزار سال پيش نوشته‏اند را پاس مى‏داريم، اما ضرورت دارد نوشته‏ها، سخنان و مشكلات آنان به فراخور حال، به تفصيل مورد نقد و باز انديشى قرار گيرد. اگرچه بزرگانى هم‏چون فارابى، ابن سينا، زكرياى رازى، ابوريحان بيرونى، بهمن‏يار، قطب الدين شيرازى، خيام، شيخ اشراق، جلال الدين دوانى، شيخ بهايى، ميرداماد و صدر المتألهين همان عظمتى را كه داشتند، همچنان دارند، لازم است كاستى‏هاى انديشه‏هاى آنان دور از نظر نماند و مورد نقد و بررسى قرار گيرد؛ چرا كه با گذشت زمان و گشوده شدن درب‏هاى مختلف علم و آگاهى، كاستى‏ها و مشكلات علوم گذشتگان خود را بخوبى نشان مى‏دهد.

جناب صدرا مثل شيخ اشراق نوآورى‏هاو تخريب‏هايى در فلسفه‏ى گذشته‏ى خويش ايجاد نمود و خود را نه مشايى دانست و نه اشراقى،

صفحه ی 12

*********

بلكه با اهل حق خواندن خود، مطالب مفيد كلام، عرفان و فلسفه‏ى مشا و اشراق را برگزيد و با ديدى گزينشى به فارابى و ابن سينا نگريست. از همين روست كه جناب صدرا را بايد براى فلسفه، شارحى بسيار قوى دانست ؛ اگرچه ايشان در بعضى از باب‏هاى فلسفه، تركيب و تحليل علمى قابل اهتمام دارند و تأليفات ايشان به طور جدى قابل مراجعه و دقت است.

در واقع، هر چه در كتاب‏هاى مشايى، اشراقى، كلامى و عرفانى هست در كتاب‏هاى جناب صدرا وجود دارد و هيچ حكيم و فيلسوفى از مراجعه به كتاب‏هاو افكار ايشان بى‏نياز نيست. جناب صدرا، چهره‏اى علمى و موفق بوده است؛ زيرا هم دوره‏ى تحصيل خود را بخوبى طى كرده و هم دوره‏ى رياضت خوبى داشته و هنگامى كه مشغول تأليف گرديده، جز تاليف كار ديگرى نداشته است. هم استاد خوب داشته و هم شاگردان خوبى! كتاب‏هاى ايشان دايرة المعارف علوم عقلى و الهى است و به نوعى، تمام تاريخ فلسفه‏ى گذشتگان است.

جناب صدرا، عمر خود را به فراگيرى كلام، فلسفه‏ى مشا، اشراق و عرفان گذرانده و اين‏گونه

صفحه ی 13

*********

نبوده كه خود را درگير و مشغول ديگر علوم و غرق در فقه يا اصول نمايد؛ بلكه وى موقعيت و استعداد خود را به نيكى دريافته است.

عمده مآخذ و منابعى كه ايشان عمرى به دنبال آن بوده و از آن استمداد مى‏جسته را مى‏توان چنين دانست: شرح مقاصد تفتازانى، شرح مواقف قاضى عضد ايجى، شرح تجريد علامه و حواشى دوانى بر تجريد، كتاب‏هاى فخر رازى هم‏چون مباحث مشرقيه كه عمده‏ى عبارت‏هاى آن در اسفار آمده است، اثولوجياى فلوطين كه ايشان به اشتباه آن را به ارسطو نسبت داده و كتاب‏هاى فارابى، ابن سينا، شيخ اشراق، محى‏الدين و ميرداماد.

خاطرنشان مى‏گردد سندهاى تاريخى؛ هم‏چون نقل گفته‏ى افلاطون يا ارسطو و ديگران براى ما اعتبار چندانى ندارد؛ زيرا معلوم نيست اين نسبت‏ها درست باشد.

ملاصدرا، كتاب‏هاى ابن سينا، شيخ اشراق، خواجه، غزالى، رسايل اخوان صفا، فتوحات مكيه، فصوص، كتاب‏هاى قونوى، شرح مقاصد، شرح مواقف و... را به قوت مطالعه كرده و اهل زحمت و تلاش بوده است.

صفحه ی 14

*********

ايشان دوران سه گانه‏ى تحصيل، خلوت و تحقيق را پشت سر گذارده و سپس به نوشتن انديشه‏ها و يافته‏هاى خود به صورت نظام‏مند رو آورده است. او در اصل فيلسوفى اشراقى است و از اين رو، رد پايى از انديشه‏هاى عرفانى را در آثار خود دارد.

از ويژگى‏هاى وى داشتن اساتيدى هم‏چون شيخ بها و ميرداماد در منقول و معقول و پرورش شاگردانى مانند ملا محسن فيض كاشانى و فياض لاهيجى است.

تأليفات ايشان فرهنگ فلسفه‏ى گزينش شده‏ى اسلامى است و به عبارت ديگر، مرحوم صدرا خلاصه و گزيده‏ى همه‏ى فلسفه‏ى اسلامى است و بعد از ايشان ديگر كسى كار چندانى در فلسفه نكرده است و منظومه‏ى مرحوم حاجى سبزوارى، گزيده‏ى اسفار است. وى با اين كه شاگرد مستقيم صدرا نبوده، بيش از شاگردان صدرا به وى انقياد داشته است.

مخالفت‏هايى كه با مرحوم صدرا شده، عميق و اساسى نبوده و مباحثى كه وى بيان كرده با خصوصياتى كه دارد، باعث بروز مشكلاتى در كتاب‏ها و افكار ايشان شده است.

صفحه ی 15

*********

فيلسوفان پساصداريى

جناب صدرا فلسفه‏ى متألهان را با كاستى‏هايى طرح كرده است و گروه كمى با وى مخالفت كردند، ولى ديگران در طول راه با ايشان همراه و هماهنگ شدند. البته، بسيارى از مخالفت‏ها بر پايه‏ى ادراك و آگاهى نبوده است و بيش‏تر سطحى، مسلكى و خطى عمل مى‏كرده‏اند، و از اين رو ارزشى نيافته است. از طرف ديگر، بعد از مرحوم صدرا تاكنون بسيارى از حكما و بزرگان و حتى عارف مسلكان از كتاب‏ها و افكار ايشان تقليد نموده‏اند و نقد، بررسى جدى از آن نداشته‏اند.

كارهاى انجام شده پس از ايشان، بيش‏تر حاشيه‏اى، ذيلى، شرحى و توصيفى بوده است و اگر در آينده نيز اين‏گونه پيش رود، فلسفه از آثار تاريخى شمرده مى‏شود و زندگى و نشاط خود را از دست مى‏دهد؛ اگرچه فلسفه‏ى جناب صدرا كه ميراث اسلامى است، براى عصر خود بزرگ بوده است، براى زمان ما كافى نيست.

همان‏گونه كه گذشت، نوشته‏هاى فلسفى پساصدرايى، چيزى جز شرح و بسط مطالب وى

صفحه ی 16

*********

نيست؛ براى مثال، كتاب بداية الحكمة، چكيده‏ى منظومه، و كتاب نهاية الحكمة، چكيده‏ى اسفار است، ولى پس از اين دو كتاب نوآورى نبوده است، بلكه از آن جهت كه منظومه سنگين بوده و اسفار مفصل است، علامه‏ى طباطبايى اين دو كتاب را خلاصه كرد؛ به‏گونه‏اى كه عبارات را فصل به فصل و بخش به بخش بيان كرده است. مرحوم علامه نه در بدايه و نه در نهايه نوآورى چندانى ندارند و تنها گزيده و خلاصه‏اى از مباحث منظومه و اسفار را آورده‏اند. ايشان در اين دو كتاب از بحث‏هاى طبيعيات و مباحث معاد ياد نمى‏كنند؛ حتى در ذيل اسفار، هنگامى كه به مبحث معاد مى‏رسد، تعليقه‏اى بر آن نمى‏افزايد.

ويژگى‏هاى فلسفه‏ى نوين

خلاصه اين كه براى ارايه‏ى فلسفه‏اى نظام‏مند و نو بايد بخشى از مباحث فلسفى بعد از نقادى حذف گردد و نوآورى‏هايى در آن انجام شود تا فلسفه از حالت ركود، تقليد و انقياد در آيد و چنين نباشد كه همان چيزى را كه مرحوم صدرا در چهارصد سال پيش گفته است، بيان

صفحه ی 17

*********

گردد. براى توفيق چنين مهمى امور زير بايسته است:

الف: بسيارى از علاقمندان به فلسفه و عرفان تنها نوآموز در فلسفه و عرفان مى‏باشند و به حفظ آن‏چه در كتاب‏هاست بسنده مى‏نمايند، اما خود فكر تازه و خلاّقى ندارند. چنين افرادى باعث تقليد در فلسفه اسلامى شده و زيان فراوانى را به آن وارد كرده‏اند. فيلسوفان و عارفان اين گروه، فيلسوف و عارف منفصل هستند و هر چه ديگران گفته‏اند، مى‏گويند، ولى از خود، فكر، تحقيق، تلاش، كوشش و تكاپو ندارند و تنها حافظان و امانت‏داران ميراث گذشتگان بوده‏اند؛ بى آن كه در آن دخالتى داشته باشند.

تقليد در فلسفه در موارد زير ديده مى‏شود:

نخست ـ بسيارى از مطالب كتاب‏هاى فلسفى تكرارى است و تفاوت آن تنها در اجمال و تفصيل است. بسيارى از نوشته‏هاى فلسفى يا دروس اساتيد فلسفه نيز درگير اين آفت است و حتى تفاوت اجمال و تفصيل را نيز ندارد.

دوم ـ پذيرش اصول موضوعى و مبادى فراوان و اطمينان به انديشه‏هاى ديگران در

صفحه ی 18

*********

فلسفه‏ى اسلامى كم‏تر تحقيقى را پيش مى‏آورد.

ب: مرزهاى فلسفه با ديگر دانش‏ها آميخته است و از طب تا منطق، و از عرفان تا منجمى و موسيقى را در يك كتاب فلسفى مى‏توان ديد و لازم است مطالب غير فلسفى از فلسفه‏جداگردد.

ج: در فلسفه و بويژه عرفان، متنى جامع، سالم، گويا و پيراسته از مطالب غير علمى وجود ندارد. براى مثال، با اين كه نوشته‏هاى محى‏الدين و قونوى از بهترين متن‏هاى عرفانى است، اما اشكالات اعتقادى، فلسفى، عرفانى، دينى و عقلى فراوانى را در خود جاى داده است و هيچ يك متنى شيعى، ولايى، فلسفى و اعتقادى منقّح، جامع و كامل نيست؛ به همين دليل، مشكلات عرفان بيش از فلسفه است و علاقمندان اين دانش، به اجبار از آن استفاده مى‏كنند.

د: فلسفه زمانى شكل فلسفى خود را مى‏يابد كه چينش منطقى داشته باشد و بر مبانى منطقى استوار باشد؛ همان‏طور كه در فقه مى‏گوييم: فقيه داراى فقه پويا كسى است كه اصول وى منقح و قوى باشد و اگر فقيهى اصولى نباشد، فقهى

صفحه ی 19

*********

عاميانه دارد؛ فيلسوف هم هنگامى فيلسوف توانايى مى‏شود كه منطقى باشد.

هـ : فلسفه‏ى رايج، فلسفه‏اى بسته و محدود است؛ به اين معنا كه ارتباط مستقيمى با ديگر فلسفه‏هاى روز دنيا ندارد. اگر مباحث فلسفى از ابتدا تا به آخر نگريسته شود، تنها از ماهيت، وجود، جعل و ديگر واژه‏هاى مشابه آن بحث مى‏نمايد؛ حال آن كه فلسفه، آزاد است و نبايد آن را محدود كرد، بلكه بايد مباحث زنده و تازه را؛ خواه از مواد خام دينى باشد يا از مباحث آزاد و زنده‏ى دنيا وارد فلسفه كرد. فيلسوف بايد بداند كه در دنياى امروز از چه امورى و از چه موضوعاتى بحث مى‏شود كه متأسفانه، فلسفه‏ى موجود ما ارتباطى با دنياى روز ندارد. اگر به فهرست كتاب‏هاى فلسفى دنياى غرب نگاهى شود، به دست مى‏آيد كه بسيارى از مباحث روز يا در كتاب‏هاى ما وجود ندارد و يا شيوه‏ى بحث در آن بسيار كهنه و عتيق است. وقتى مى‏گوييم: فلسفه مادر علوم است، بايد در واقع نسبت به علوم ديگر مادر و مربى جامعه و علوم باشد؛ به گونه‏اى كه سياست، ديانت، طبيعت، اجتماع و

صفحه ی 20

*********

مردم ما همه از فلسفه بهره‏مند شوند. در اسلام و بويژه فرهنگ اصيل و گسترده‏ى شيعه، مواد خام فراوانى است كه مورد تحليل قرار نگرفته؛ چنان‏كه لازم است، مناط‏هاى احكام شرعى و فلسفه‏ى احكام دين در دانشى ويژه مورد تحقيق و پى‏گيرى كامل قرار گيرد.

و: عالمان فلسفى در تحقيقات عقلى و امور دينى و عرفانى، منزوى، گوشه‏نشين و تك رو بوده‏اند و در انزوا فكر مى‏كردند و به تنهايى مى‏نوشتند و تنها بحث را با شاگردان خود پى مى‏گرفته‏اند و با همرديفان و رقيبان خود تعاون و نشست علمى در سطح كلان نداشتند تا مشكلات را با تفاهم برطرف نمايند و همين روش علمى سبب شد كه آن‏ها انزوايى و تك انديش شوند.

ز: برخى از بحث‏هاى فلسفى ناقص طرح شده و از حالت موزون و اعتدالى خود بيرون رفته و گاه چنان پر فروع گرديده كه اصل بحث از دست خارج شده است.

ح: افراد غير كارشناس و غيرمتخصص در بسيارى از مباحث تخصصى؛ بويژه در مباحث

صفحه ی 21

*********

عرفانى دخالت كرده‏اند و براى نمونه، درباره‏ى عالم برزخ يا معراج يا هر يك از اصول و فروع دين براحتى سخن سر داده و نظريه ارايه كرده‏اند و چون كسى آنان را كنترل يا تربيت نكرده، مشكلات و پيرايه‏هاى بسيارى را در اين زمينه موجب شده است.

از همين روست كه نگارنده تأكيد دارد كه بايد پيرايه‏ها شناسايى و زدوده شود و مسايل نو و جديد پى‏گيرى شود كه در غير اين صورت، محافل فلسفى به مراكز خانگى تبديل مى‏شود و سپس مباحث نوظهور فلسفه به صورت تحقيقى ارايه شود و نه به‏گونه‏ى تقليدى.

لازم است در پيراستن فلسفه از هر گونه اهمال يا هوا و هوس يا بغض و عناد دورى نمود. عالم فرزانه، دلى صافى دارد تا جايى كه عنادى به دشمنان خود ندارد و به دشمنان دين و عدالت به لحاظ فعل آن‏ها دشمن است و نه به هويت شخصى آنان كه بندگان خداى متعال هستنند و ممكن است به لحظه‏اى به خوبى‏ها بپيوندند.

براى زدودن پيرايه‏ها بايد دقت بسيار نمود و

صفحه ی 22

*********

برخى از عناوينى كه در مباحث عمده‏ى فلسفى آمده است را نمى‏شود از فلسفه خارج نمود؛ اگرچه مشكلات علمى فراوان داشته باشد. به طور مثال، ابن سينا در فلسفه مشكلات علمى دارد ولى در تحقيق فلسفى نمى‏توان از كتاب‏هاى وى غافل شد؛ چرا كه فلسفه‏ى اسلامى بر خلاف فلسفه‏ى غرب، داراى چينش منطقى است و آثار علمى آن منبعى براى تحقيق است. در نمونه‏اى ديگر، كتاب‏هاى مرحوم صدرا را بايد نام برد كه در حال حاضر برتر از آن وجود ندارد و ميراث‏دار گذشتگان فلسفه؛ بويژه فلسفه‏ى شيعى است و در واقع با مراجعه به كتاب‏هاى وى به فلسفه‏هاى پيش از اسلام و بعد از آن دست مى‏يابيم و بعد از خود نيز حمايت بزرگان فلسفى را به همراه دارد.

خاطرنشان مى‏گردد هرچند فيلسوف به عنوان وارث نبايد به ميراث فرهنگى خود بى‏تفاوت باشد كه در غير اين صورت، در مرتبه‏ى هزار سال پيش آنان مى‏نشيند؛ اما اين به اين معنا نيست كه مسايل چند صد سال گذشته را كه خوراك ديگران بوده است مصرف نمايد و

صفحه ی 23

*********

مطالب نادرستى را كه مرحوم صدرا يا محى الدين در ساليان پيش بيان نموده‏اند، تكرار كند.

ط: در حوزه‏ى فلسفه بايد استادى ماهر ديد و كسانى كه به خاطر سهل انگارى و نداشتن ذهن آماده و فعال به درس استاد حاضر نمى‏شوند، آدم‏هايى عافيت طلب هستند كه هميشه مى‏خواهند بخوانند و گوش دهند و حال آن كه دانشجوى فلسفى بايد استادى ماهر داشته باشد و اگر استاد ماهر نباشد، ذهن از فلسفه آزرده مى‏گردد و دلزدگى از مطالب عقلى را به دنبال مى‏آورد.

ى: فلسفه‏آموزان بايد افزوده بر حضور در محضر استادى ماهر، خود بينديشند، تحقيق كنند، مولد باشند و يافته‏هاى خود را ارايه دهند و تنها به مصرف ساخته‏هاى ديگران بسنده‏ن نمايند.

تحقيق، خواندن كتاب نيست، بلكه بخشى از آن فكر كردن است. اگر فلسفه‏آموزان و بويژه طالبان عرفان، فقط مطالعه داشته باشند، فكر آنان رو به انعطال مى‏رود. دانشجوى فلسفه و عرفان بايد تنهايى، خلوت و بى خوابى داشته

صفحه ی 24

*********

باشد و در شبانه روز، زمانى را به فكر كردن ويژگى دهد و در آن زمان نه نماز مستحبى و نه قرآن بخواند و نه مطالعه كند، بلكه بايد كارى جز فكر كردن نداشته باشد تا ببيند به چه چيزهايى مى‏رسد.

تفاوت فلسفه‏ى اسلامى و فلسفه غرب

فلسفه، علمى عقلى و موضوع آن كلى است و موضوع علوم متأخر از بحث فلسفه است.

فلسفه مباحث و پرسش‏هاى كلى، مشكل و پيچيده را دنبال مى‏كند و عهده‏دار پاسخ به سؤال‏هاى كلى هستى و آفرينش است.

فلسفه‏ى غرب، فلسفه‏اى متناقض و متضاد است و از همين رو، فلاسفه‏ى غربى هميشه با يك‏ديگر درگير مى‏باشند؛ به گونه‏اى كه هيچ وجه مشترك يا اصل موضوعى و حقيقت پذيرايى از فلسفه‏ى آن‏ها به دست نمى‏آيد. اما در فلسفه‏ى اسلامى ملاصدرا، ابن سينا را بسيار ارج مى‏نهد و وى را يك فرهنگ مى‏داند و مطالعه و تحقيق فراوانى بر كتاب‏هاى وى دارد، بنابراين، فلسفه به معناى فكرهاى مشكوك و مردود نيست. البته، فلسفه‏ى ما اگرچه

صفحه ی 25

*********

دست‏آوردهاى گويايى دارد، مقلد بودن فيلسوفان، نقص آن است؛ همان‏طور كه فلسفه‏ى غرب؛ اگرچه زمينه‏ى گويايى ندارد و چندان هدفمند نيست، فيلسوفان آن از يك‏ديگر تقليد ندارند و بيش‏تر، شك را موضوع قرار مى‏دهند.

فيلسوفان فلسفه‏ى اسلامى همه‏ى عمر خود را به فلسفيدن اختصاص مى‏داده‏اند، ولى فلاسفه‏ى فعلى غرب بيش‏تر، فلسفه شغل دوم آن‏ها بوده است و در زمان بازنشستگى فيلسوف مى‏شده‏اند و كم‏تر كسى بوده است كه از ابتدا فيلسوف باشد و فيلسوف از دنيا برود. در حقيقت، فلسفه حكم انبار ضايعات را داشته و فلسفه براى باز نشسته‏ها بوده است و به جاى آن‏كه در سنين بالا خاطرات بنويسند، فلسفه رقم مى‏زده‏اند.

افزوده بر اين، فلسفه‏ى اسلامى فلسفه‏اى عقلى و منطقى است تا فلسفه‏اى تجربى.

البته، فلسفه‏ى تجربى از اين جهت كه با واقعيت‏ها همراه است، در صورتى كه روش منطقى داشته باشد، حسن آن است، ولى كم‏تر فيلسوف غربى است كه منطقى بينديشد.

صفحه ی 26

*********

در حال حاضر بها ندادن فلسفه‏ى اسلامى به علوم تجربى و استقرا و تجربه و پى‏گيرى امور كلى، باعث انزواى آن شده است.

فلاسفه‏ى ما به جهت آن كه به كليات پناه برده‏اند و از علوم تجربى بريده‏اند، منزوى شده‏اند و كسى آن‏ها را محل مراجعه‏ى خود قرار نمى‏دهد.

فلاسفه‏ى اسلامى بايد علوم عقلى و تجربى را كه راه قرآن‏كريم است دنبال كنند تا كارگشاى مشكلات جامعه باشند. معارف و علوم اسلامى به همراه تقوا، انصاف و انتقاد و نه با بى‏تقوايى و تقليد و ناآگاهى يا بى عفتى، جهان اسلام را متحول مى‏سازد و مسلمين را سرافراز مى‏كند و بر اين اساس، فيلسوف بايد افزوده بر مباحث كلى با ابزار تجربى كار نمايد و بريده از تجربه نباشد.

متأسفانه، حوزه‏هاى ما مقلد فيلسوفان و اهل ظاهر شده‏اند و به كليات پناه برده‏اند؛ حال آن كه اسلام اين گونه نيست و فلسفه‏ى تمام ذهنى و غير قابل كاربرد فلسفه نيست. فيلسوف بايد هم امور عقلانى و كلى را بداند و هم از امور جزيى،

صفحه ی 27

*********

تجربى و استقرايى آگاه باشد و هم داراى قدرت نقد باشد و هم عبادت را ترك نكند و هم مباحث شك در وجود خداوند متعال را پى‏گير باشد تا رفع شك كند. شك، انسان را كافر نمى‏كند. حضرت ابراهيم عليه‏السلام هم شك مى‏كند و شك ايشان شك مقدس است كه مى‏فرمايد: «ليطمئنّ قلبى»(1). فيلسوف بايد به ديگر علوم و امور اجتماعى به همان قدر توجه كند كه به عقلانيات توجه مى‏كند تا از واقعيت‏ها نماند.

فلاسفه‏ى غرب؛ اگرچه به علوم تجربى رو آوردند؛ اما چون معارف را اساس انديشه‏ى خود قرار ندادند، فساد، چپاول، ظلم، خيانت، خشونت و سكس را براى جامعه‏ى خود به ارمغان آوردند.

فلاسفه‏ى و عرفاى اسلامى از ابن سينا تا محى الدين و ميرداماد و ملاصدرا، همه و همه در تاريخ منزوى بوده‏اند، به همين جهت، دنيا نمى‏داند كه ملاصدرا كيست؛ حتى ايرانى‏ها نيز نمى‏دانند كه ملاصدرا چه شخصيتى بوده است.

فلسفه‏ى منزوى نمى‏تواند مديريت جامعه را


1ـ بقره / 260.

صفحه ی 28

*********

به عهده گيرد و حال آن كه فيلسوف بايد مدير جامعه باشد. انبياى الهى عليهم‏السلام مديران جامعه بوده‏اند. امروزِ جهان و اقتصاد و فرهنگ آن ثمره‏ى فلسفه‏ى غرب است؛ فلسفه‏اى كه معارف و ديانت اصل و موضوع آن قرار نگرفته است، بلكه با معنويات مبارزه مى‏كند و اين امر، ضرورت ارايه‏ى فلسفه‏اى كه بتواند مديريت جهان و فرداى دنياى امروز را به دست گيرد، بيش از پيش آشكار مى‏سازد.

وآخر دعوانا أن الحمد للّه‏ ربّ العالمين

صفحه ی 29

*********

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2013 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است