پيشگفتار
انديشهى انسان در طول تاريخ
بشر، تحولات گوناگونى را پيش رو داشته كه ساختار و شاخص آن، تشكيل فلسفه و برداشت
و جهان بينى انسان از پديدههاى هستى است. پيچيدهترين اين انديشهها را مىتوان
در فلسفهى دنياى اسلام ديد كه فراوانى افراد و افكار متفاوت و مكتبها و دورههاى
گوناگون آن چشمگير است. نوشتار حاضر به بررسى انديشهاى نوظهور از اين سلسه
مىپردازد كه پس از مكتب نوصدراييان قم كه به احياى مكتب فلسفى ملاصدرا پرداختند،
با تحليل و نقد اين مكتب، دادههاى متفاوتى را با تكيه بر عقل خردگرا و شهود
خردپذير و نفى انديشههاى خرد ستيز ارايه داده و در اين ميان، تنها درصدد ارايهى
مطالب بنيادين از تازههاى اين مكتب است و در اين زمينه، اختصار و كوتاه
صفحه ی 7
*********
نويسى
را ارج مىنهد. تفصيل اين مباحث را بايد در ديگر نوشتههاى فلسفى و عرفانى نگارنده
ديد كه تعداد مجلدات آن به دهها جلد مىرسد.
نگارنده براى تحليل و نقد
آزاد مكتبهاى فلسفى گذشته، نخست مباحث مبنايى و اصل را از مباحث بنايى و فرعى با
ردهبندى درجهى اهميت و نقش آن در ديگر مباحث مشخص نموده و بحثهاى غير فلسفى و
مربوط به دانشهاى ديگر را از آن پيراسته است. آنگاه مباحث زنده، پويا و به روز آن
را در اولويت قرار داده است. بر اين اساس، اگرچه متون فلسفى گذشته به چالش كشيده
مىشود، نمىتوان به كتابهاى شاخص آن؛ بويژه اسفار و ديگر نوشتههاى حكمت متعاليه
بى توجه بود. البته، بحثهايى كه نتيجهى فلسفى ندارد، مشخص گرديده و گزارههاى
تقليدى آن؛ بهويژه قياسهاى صورى كه به تقليد از ابن سينا عمرى به دارازاى بيش از
هزار سال دارد، از فلسفه خارج شده است.
مجموعهى نقدهاى فلسفى
حاضر، اگر پىگيرى شود، تحولى عظيم و شگرف در فلسفه به وجود مىآورد و بسيارى از
ناهماهنگىهاى آن را هموار مىسازد.
صفحه ی 8
*********
البته، بايد اين نكته را
خاطر نشان نمود كه فلسفه، منش عقلانى انسان است و نبايد به هيچ دينى نسبت داده
شود؛ زيرا مباحث فلسفى، نتيجهى دليل و برهان است و موضوعات دينى به وحى تكيه
دارد؛ هرچند مبانى دينى غير از مسايل و قواعد دينى است و قواعد و مبانى دينى
زمينهى عقلى دارد و بر اين اساس، برخى از گزارههاى فقهى، افزوده بر تكيه به نقل،
پشتوانهى عقلى نيز دارد.
تفاوت مباحث فلسفى با ديگر
علوم در اين است كه فلسفه بار اثباتى دارد و براى نمونه مىگويد: شانس، بخت و
اقبال بىپايه است و تمامى امور هستى، علل و ابزار خود را دارد، ولى اگر گفته شود
شانس درست است، اثبات آن نيازمند دليل است. از اين رو، كار فيلسوف نفى يا اثبات
است و مىگويد كه چه چيز هست و چه چيز نيست؛ در حالى كه دين بر وحى تكيه دارد و
ميان اين دو امر تفاوت بنيادى وجود دارد. متأسفانه، بحثهاى فلسفى، كلامى و عرفانى
با هم خلط گرديده و بحثى كه به علم كلام مربوط است، به فلسفه آمده يا از فلسفه به
عرفان كشيده شده و اين امر، مشكلات بسيارى را پديد آورده
صفحه ی 9
*********
و
سبب هرج و مرج بسيارى گرديده؛ زيرا منش بحث كلامى غير از بحث فلسفى است؛ همانطور
كه منش فلسفى غير از شيوهى عرفانى است، ولى با اين حال، مانند مباحث يك علم به
طور مشترك مورد بحث قرار گرفته است.
بعد از تحقيق و بررسى مباحث
نظرى، بايد اعتقاد سالم و كامل را برگرفت و روشن ساخت كه كدام يك از طرف انديشه
درست و اصل است و كدام يك نادرست و يا فرعى است و نيز كدام يك فلسفى يا كلامى و
عرفانى است تا در نهايت بتوان به هرج و مرج علوم در زمينهى علوم عقلى پايان داد.
بايد مباحث، به طور ريشهاى
انتخاب گردد و با دليلهاى محكم و منطقى بيان شود تا عقايدى كه ريشه ندارد و يا
ريشههاى فرعى دارد و يا دلايل محكمى ندارد معلوم گردد. اين كمترين حقى است كه به
گذشتگان خود داريم و بيشترين خدمتى است كه مىتوانيم به آيندگان خود داشته باشيم.
امورى چون ماهيت، كه به نظر
ما در فلسفه موقعيت اثباتى ندارد و از مباحث مفهومى است بايد از فلسفه زدوده شود و
مباحثى كه پويا،
صفحه ی 10
*********
زنده،
روشن، بلند مرتبه و نوپديد است و در كتابهاى فعلى ما خبرى از آن نيست، دنبال شود.
نوشتن پى در پى مطالب تكرارى و يا بازگويى طوطى وار فلسفه فايدهاى ندارد؛ بلكه
بايد از اين باب كه وارث هستيم، مطالب فلسفى را باز انديشى و باز پيرايى كنيم تا
جان تازهاى در كالبد كم رمق فلسفهى اسلامى دميده شود.
بايد به عنوان وارث، اين
ميراث را تصفيه نمود و به عنوان انسان متفكر و زنده، مباحث زنده و تازه را بيان
كرد. بر اين اساس، لازم است پارهاى از مباحث كهنه كه به فلسفه ارتباطى ندارد يا
كاربردى نيست، از آن خارج شود و مباحث نو و تازهاى در آن داخل گردد.
فلسفهاى كه امروزه در
اختيار ماست تا حدى مباحث آن خانگى است. از ابتدا تا پايان فلسفه، مباحث محدودى
چون ماهيت، وجود، جعل و... مطرح مىگردد كه اين مباحث براى دورههاى پيشين مناسب
بوده و به عنوان ميراث به دست ما رسيده است و ما كه وارثيم نبايد تنها از ميراث استفاده
كنيم، بلكه وارث افزوده بر اين كه از ميراث استفاده مىكند؛ بايد خود نيز توليد را
دنبال نمايد و اين امر، در تمام مباحث عقلى و نقلى لازم است.
صفحه ی 11
*********
حال جاى اين پرسش است كه
اگر بخواهيم ميراث خود را تقرير نماييم، بايد از كجا شروع كنيم؟ با كمال احترامى
كه لازم است به بزرگان و عالمان گذشته داشته باشيم و با همهى مشكلاتى كه آنان
داشتند، زحمات علمى آنان را ارج مىنهيم و آنچه كه در هزار سال پيش نوشتهاند را
پاس مىداريم، اما ضرورت دارد نوشتهها، سخنان و مشكلات آنان به فراخور حال، به
تفصيل مورد نقد و باز انديشى قرار گيرد. اگرچه بزرگانى همچون فارابى، ابن سينا،
زكرياى رازى، ابوريحان بيرونى، بهمنيار، قطب الدين شيرازى، خيام، شيخ اشراق، جلال
الدين دوانى، شيخ بهايى، ميرداماد و صدر المتألهين همان عظمتى را كه داشتند،
همچنان دارند، لازم است كاستىهاى انديشههاى آنان دور از نظر نماند و مورد نقد و
بررسى قرار گيرد؛ چرا كه با گذشت زمان و گشوده شدن دربهاى مختلف علم و آگاهى،
كاستىها و مشكلات علوم گذشتگان خود را بخوبى نشان مىدهد.
جناب صدرا مثل شيخ اشراق
نوآورىهاو تخريبهايى در فلسفهى گذشتهى خويش ايجاد نمود و خود را نه مشايى
دانست و نه اشراقى،
صفحه ی 12
*********
بلكه
با اهل حق خواندن خود، مطالب مفيد كلام، عرفان و فلسفهى مشا و اشراق را برگزيد و
با ديدى گزينشى به فارابى و ابن سينا نگريست. از همين روست كه جناب صدرا را بايد
براى فلسفه، شارحى بسيار قوى دانست ؛ اگرچه ايشان در بعضى از بابهاى فلسفه، تركيب
و تحليل علمى قابل اهتمام دارند و تأليفات ايشان به طور جدى قابل مراجعه و دقت
است.
در واقع، هر چه در كتابهاى
مشايى، اشراقى، كلامى و عرفانى هست در كتابهاى جناب صدرا وجود دارد و هيچ حكيم و
فيلسوفى از مراجعه به كتابهاو افكار ايشان بىنياز نيست. جناب صدرا، چهرهاى علمى
و موفق بوده است؛ زيرا هم دورهى تحصيل خود را بخوبى طى كرده و هم دورهى رياضت
خوبى داشته و هنگامى كه مشغول تأليف گرديده، جز تاليف كار ديگرى نداشته است. هم
استاد خوب داشته و هم شاگردان خوبى! كتابهاى ايشان دايرة المعارف علوم عقلى و
الهى است و به نوعى، تمام تاريخ فلسفهى گذشتگان است.
جناب صدرا، عمر خود را به
فراگيرى كلام، فلسفهى مشا، اشراق و عرفان گذرانده و اينگونه
صفحه ی 13
*********
نبوده
كه خود را درگير و مشغول ديگر علوم و غرق در فقه يا اصول نمايد؛ بلكه وى موقعيت و
استعداد خود را به نيكى دريافته است.
عمده مآخذ و منابعى كه
ايشان عمرى به دنبال آن بوده و از آن استمداد مىجسته را مىتوان چنين دانست: شرح
مقاصد تفتازانى، شرح مواقف قاضى عضد ايجى، شرح تجريد علامه و حواشى دوانى بر
تجريد، كتابهاى فخر رازى همچون مباحث مشرقيه كه عمدهى عبارتهاى آن در اسفار
آمده است، اثولوجياى فلوطين كه ايشان به اشتباه آن را به ارسطو نسبت داده و
كتابهاى فارابى، ابن سينا، شيخ اشراق، محىالدين و ميرداماد.
خاطرنشان مىگردد سندهاى
تاريخى؛ همچون نقل گفتهى افلاطون يا ارسطو و ديگران براى ما اعتبار چندانى
ندارد؛ زيرا معلوم نيست اين نسبتها درست باشد.
ملاصدرا، كتابهاى ابن
سينا، شيخ اشراق، خواجه، غزالى، رسايل اخوان صفا، فتوحات مكيه، فصوص، كتابهاى
قونوى، شرح مقاصد، شرح مواقف و... را به قوت مطالعه كرده و اهل زحمت و تلاش بوده
است.
صفحه ی 14
*********
ايشان دوران سه گانهى
تحصيل، خلوت و تحقيق را پشت سر گذارده و سپس به نوشتن انديشهها و يافتههاى خود
به صورت نظاممند رو آورده است. او در اصل فيلسوفى اشراقى است و از اين رو، رد
پايى از انديشههاى عرفانى را در آثار خود دارد.
از ويژگىهاى وى داشتن اساتيدى
همچون شيخ بها و ميرداماد در منقول و معقول و پرورش شاگردانى مانند ملا محسن فيض
كاشانى و فياض لاهيجى است.
تأليفات ايشان فرهنگ
فلسفهى گزينش شدهى اسلامى است و به عبارت ديگر، مرحوم صدرا خلاصه و گزيدهى
همهى فلسفهى اسلامى است و بعد از ايشان ديگر كسى كار چندانى در فلسفه نكرده است
و منظومهى مرحوم حاجى سبزوارى، گزيدهى اسفار است. وى با اين كه شاگرد مستقيم
صدرا نبوده، بيش از شاگردان صدرا به وى انقياد داشته است.
مخالفتهايى كه با مرحوم
صدرا شده، عميق و اساسى نبوده و مباحثى كه وى بيان كرده با خصوصياتى كه دارد، باعث
بروز مشكلاتى در كتابها و افكار ايشان شده است.
صفحه ی 15
*********
فيلسوفان
پساصداريى
جناب صدرا فلسفهى متألهان
را با كاستىهايى طرح كرده است و گروه كمى با وى مخالفت كردند، ولى ديگران در طول
راه با ايشان همراه و هماهنگ شدند. البته، بسيارى از مخالفتها بر پايهى ادراك و
آگاهى نبوده است و بيشتر سطحى، مسلكى و خطى عمل مىكردهاند، و از اين رو ارزشى
نيافته است. از طرف ديگر، بعد از مرحوم صدرا تاكنون بسيارى از حكما و بزرگان و حتى
عارف مسلكان از كتابها و افكار ايشان تقليد نمودهاند و نقد، بررسى جدى از آن نداشتهاند.
كارهاى انجام شده پس از
ايشان، بيشتر حاشيهاى، ذيلى، شرحى و توصيفى بوده است و اگر در آينده نيز
اينگونه پيش رود، فلسفه از آثار تاريخى شمرده مىشود و زندگى و نشاط خود را از
دست مىدهد؛ اگرچه فلسفهى جناب صدرا كه ميراث اسلامى است، براى عصر خود بزرگ بوده
است، براى زمان ما كافى نيست.
همانگونه كه گذشت،
نوشتههاى فلسفى پساصدرايى، چيزى جز شرح و بسط مطالب وى
صفحه ی 16
*********
نيست؛
براى مثال، كتاب بداية الحكمة، چكيدهى منظومه، و كتاب نهاية الحكمة، چكيدهى
اسفار است، ولى پس از اين دو كتاب نوآورى نبوده است، بلكه از آن جهت كه منظومه
سنگين بوده و اسفار مفصل است، علامهى طباطبايى اين دو كتاب را خلاصه كرد؛
بهگونهاى كه عبارات را فصل به فصل و بخش به بخش بيان كرده است. مرحوم علامه نه
در بدايه و نه در نهايه نوآورى چندانى ندارند و تنها گزيده و خلاصهاى از مباحث
منظومه و اسفار را آوردهاند. ايشان در اين دو كتاب از بحثهاى طبيعيات و مباحث
معاد ياد نمىكنند؛ حتى در ذيل اسفار، هنگامى كه به مبحث معاد مىرسد، تعليقهاى
بر آن نمىافزايد.
ويژگىهاى
فلسفهى نوين
خلاصه اين كه براى ارايهى فلسفهاى
نظاممند و نو بايد بخشى از مباحث فلسفى بعد از نقادى حذف گردد و نوآورىهايى در
آن انجام شود تا فلسفه از حالت ركود، تقليد و انقياد در آيد و چنين نباشد كه همان
چيزى را كه مرحوم صدرا در چهارصد سال پيش گفته است، بيان
صفحه ی 17
*********
گردد.
براى توفيق چنين مهمى امور زير بايسته است:
الف: بسيارى از علاقمندان
به فلسفه و عرفان تنها نوآموز در فلسفه و عرفان مىباشند و به حفظ آنچه در
كتابهاست بسنده مىنمايند، اما خود فكر تازه و خلاّقى ندارند. چنين افرادى باعث
تقليد در فلسفه اسلامى شده و زيان فراوانى را به آن وارد كردهاند. فيلسوفان و
عارفان اين گروه، فيلسوف و عارف منفصل هستند و هر چه ديگران گفتهاند، مىگويند،
ولى از خود، فكر، تحقيق، تلاش، كوشش و تكاپو ندارند و تنها حافظان و امانتداران
ميراث گذشتگان بودهاند؛ بى آن كه در آن دخالتى داشته باشند.
تقليد در فلسفه در موارد
زير ديده مىشود:
نخست ـ بسيارى از مطالب
كتابهاى فلسفى تكرارى است و تفاوت آن تنها در اجمال و تفصيل است. بسيارى از
نوشتههاى فلسفى يا دروس اساتيد فلسفه نيز درگير اين آفت است و حتى تفاوت اجمال و
تفصيل را نيز ندارد.
دوم ـ پذيرش اصول موضوعى و
مبادى فراوان و اطمينان به انديشههاى ديگران در
صفحه ی 18
*********
فلسفهى
اسلامى كمتر تحقيقى را پيش مىآورد.
ب: مرزهاى فلسفه با ديگر
دانشها آميخته است و از طب تا منطق، و از عرفان تا منجمى و موسيقى را در يك كتاب
فلسفى مىتوان ديد و لازم است مطالب غير فلسفى از فلسفهجداگردد.
ج: در فلسفه و بويژه عرفان،
متنى جامع، سالم، گويا و پيراسته از مطالب غير علمى وجود ندارد. براى مثال، با اين
كه نوشتههاى محىالدين و قونوى از بهترين متنهاى عرفانى است، اما اشكالات
اعتقادى، فلسفى، عرفانى، دينى و عقلى فراوانى را در خود جاى داده است و هيچ يك
متنى شيعى، ولايى، فلسفى و اعتقادى منقّح، جامع و كامل نيست؛ به همين دليل، مشكلات
عرفان بيش از فلسفه است و علاقمندان اين دانش، به اجبار از آن استفاده مىكنند.
د: فلسفه زمانى شكل فلسفى
خود را مىيابد كه چينش منطقى داشته باشد و بر مبانى منطقى استوار باشد؛ همانطور
كه در فقه مىگوييم: فقيه داراى فقه پويا كسى است كه اصول وى منقح و قوى باشد و
اگر فقيهى اصولى نباشد، فقهى
صفحه ی 19
*********
عاميانه
دارد؛ فيلسوف هم هنگامى فيلسوف توانايى مىشود كه منطقى باشد.
هـ : فلسفهى رايج،
فلسفهاى بسته و محدود است؛ به اين معنا كه ارتباط مستقيمى با ديگر فلسفههاى روز
دنيا ندارد. اگر مباحث فلسفى از ابتدا تا به آخر نگريسته شود، تنها از ماهيت،
وجود، جعل و ديگر واژههاى مشابه آن بحث مىنمايد؛ حال آن كه فلسفه، آزاد است و
نبايد آن را محدود كرد، بلكه بايد مباحث زنده و تازه را؛ خواه از مواد خام دينى
باشد يا از مباحث آزاد و زندهى دنيا وارد فلسفه كرد. فيلسوف بايد بداند كه در
دنياى امروز از چه امورى و از چه موضوعاتى بحث مىشود كه متأسفانه، فلسفهى موجود
ما ارتباطى با دنياى روز ندارد. اگر به فهرست كتابهاى فلسفى دنياى غرب نگاهى شود،
به دست مىآيد كه بسيارى از مباحث روز يا در كتابهاى ما وجود ندارد و يا شيوهى
بحث در آن بسيار كهنه و عتيق است. وقتى مىگوييم: فلسفه مادر علوم است، بايد در
واقع نسبت به علوم ديگر مادر و مربى جامعه و علوم باشد؛ به گونهاى كه سياست،
ديانت، طبيعت، اجتماع و
صفحه ی 20
*********
مردم
ما همه از فلسفه بهرهمند شوند. در اسلام و بويژه فرهنگ اصيل و گستردهى شيعه،
مواد خام فراوانى است كه مورد تحليل قرار نگرفته؛ چنانكه لازم است، مناطهاى
احكام شرعى و فلسفهى احكام دين در دانشى ويژه مورد تحقيق و پىگيرى كامل قرار
گيرد.
و: عالمان فلسفى در تحقيقات
عقلى و امور دينى و عرفانى، منزوى، گوشهنشين و تك رو بودهاند و در انزوا فكر
مىكردند و به تنهايى مىنوشتند و تنها بحث را با شاگردان خود پى مىگرفتهاند و
با همرديفان و رقيبان خود تعاون و نشست علمى در سطح كلان نداشتند تا مشكلات را با
تفاهم برطرف نمايند و همين روش علمى سبب شد كه آنها انزوايى و تك انديش شوند.
ز: برخى از بحثهاى فلسفى
ناقص طرح شده و از حالت موزون و اعتدالى خود بيرون رفته و گاه چنان پر فروع گرديده
كه اصل بحث از دست خارج شده است.
ح: افراد غير كارشناس و
غيرمتخصص در بسيارى از مباحث تخصصى؛ بويژه در مباحث
صفحه ی 21
*********
عرفانى
دخالت كردهاند و براى نمونه، دربارهى عالم برزخ يا معراج يا هر يك از اصول و
فروع دين براحتى سخن سر داده و نظريه ارايه كردهاند و چون كسى آنان را كنترل يا
تربيت نكرده، مشكلات و پيرايههاى بسيارى را در اين زمينه موجب شده است.
از همين روست كه نگارنده
تأكيد دارد كه بايد پيرايهها شناسايى و زدوده شود و مسايل نو و جديد پىگيرى شود
كه در غير اين صورت، محافل فلسفى به مراكز خانگى تبديل مىشود و سپس مباحث نوظهور
فلسفه به صورت تحقيقى ارايه شود و نه بهگونهى تقليدى.
لازم است در پيراستن فلسفه
از هر گونه اهمال يا هوا و هوس يا بغض و عناد دورى نمود. عالم فرزانه، دلى صافى
دارد تا جايى كه عنادى به دشمنان خود ندارد و به دشمنان دين و عدالت به لحاظ فعل
آنها دشمن است و نه به هويت شخصى آنان كه بندگان خداى متعال هستنند و ممكن است به
لحظهاى به خوبىها بپيوندند.
براى زدودن پيرايهها بايد
دقت بسيار نمود و
صفحه ی 22
*********
برخى
از عناوينى كه در مباحث عمدهى فلسفى آمده است را نمىشود از فلسفه خارج نمود؛
اگرچه مشكلات علمى فراوان داشته باشد. به طور مثال، ابن سينا در فلسفه مشكلات علمى
دارد ولى در تحقيق فلسفى نمىتوان از كتابهاى وى غافل شد؛ چرا كه فلسفهى اسلامى
بر خلاف فلسفهى غرب، داراى چينش منطقى است و آثار علمى آن منبعى براى تحقيق است.
در نمونهاى ديگر، كتابهاى مرحوم صدرا را بايد نام برد كه در حال حاضر برتر از آن
وجود ندارد و ميراثدار گذشتگان فلسفه؛ بويژه فلسفهى شيعى است و در واقع با
مراجعه به كتابهاى وى به فلسفههاى پيش از اسلام و بعد از آن دست مىيابيم و بعد
از خود نيز حمايت بزرگان فلسفى را به همراه دارد.
خاطرنشان مىگردد هرچند
فيلسوف به عنوان وارث نبايد به ميراث فرهنگى خود بىتفاوت باشد كه در غير اين
صورت، در مرتبهى هزار سال پيش آنان مىنشيند؛ اما اين به اين معنا نيست كه مسايل
چند صد سال گذشته را كه خوراك ديگران بوده است مصرف نمايد و
صفحه ی 23
*********
مطالب
نادرستى را كه مرحوم صدرا يا محى الدين در ساليان پيش بيان نمودهاند، تكرار كند.
ط: در حوزهى فلسفه بايد
استادى ماهر ديد و كسانى كه به خاطر سهل انگارى و نداشتن ذهن آماده و فعال به درس
استاد حاضر نمىشوند، آدمهايى عافيت طلب هستند كه هميشه مىخواهند بخوانند و گوش
دهند و حال آن كه دانشجوى فلسفى بايد استادى ماهر داشته باشد و اگر استاد ماهر
نباشد، ذهن از فلسفه آزرده مىگردد و دلزدگى از مطالب عقلى را به دنبال مىآورد.
ى: فلسفهآموزان بايد
افزوده بر حضور در محضر استادى ماهر، خود بينديشند، تحقيق كنند، مولد باشند و
يافتههاى خود را ارايه دهند و تنها به مصرف ساختههاى ديگران بسندهن نمايند.
تحقيق، خواندن كتاب نيست،
بلكه بخشى از آن فكر كردن است. اگر فلسفهآموزان و بويژه طالبان عرفان، فقط مطالعه
داشته باشند، فكر آنان رو به انعطال مىرود. دانشجوى فلسفه و عرفان بايد تنهايى،
خلوت و بى خوابى داشته
صفحه ی 24
*********
باشد
و در شبانه روز، زمانى را به فكر كردن ويژگى دهد و در آن زمان نه نماز مستحبى و نه
قرآن بخواند و نه مطالعه كند، بلكه بايد كارى جز فكر كردن نداشته باشد تا ببيند به
چه چيزهايى مىرسد.
تفاوت
فلسفهى اسلامى و فلسفه غرب
فلسفه، علمى عقلى و موضوع
آن كلى است و موضوع علوم متأخر از بحث فلسفه است.
فلسفه مباحث و پرسشهاى
كلى، مشكل و پيچيده را دنبال مىكند و عهدهدار پاسخ به سؤالهاى كلى هستى و
آفرينش است.
فلسفهى غرب، فلسفهاى
متناقض و متضاد است و از همين رو، فلاسفهى غربى هميشه با يكديگر درگير مىباشند؛
به گونهاى كه هيچ وجه مشترك يا اصل موضوعى و حقيقت پذيرايى از فلسفهى آنها به
دست نمىآيد. اما در فلسفهى اسلامى ملاصدرا، ابن سينا را بسيار ارج مىنهد و وى
را يك فرهنگ مىداند و مطالعه و تحقيق فراوانى بر كتابهاى وى دارد، بنابراين،
فلسفه به معناى فكرهاى مشكوك و مردود نيست. البته، فلسفهى ما اگرچه
صفحه ی 25
*********
دستآوردهاى
گويايى دارد، مقلد بودن فيلسوفان، نقص آن است؛ همانطور كه فلسفهى غرب؛ اگرچه
زمينهى گويايى ندارد و چندان هدفمند نيست، فيلسوفان آن از يكديگر تقليد ندارند و
بيشتر، شك را موضوع قرار مىدهند.
فيلسوفان فلسفهى اسلامى
همهى عمر خود را به فلسفيدن اختصاص مىدادهاند، ولى فلاسفهى فعلى غرب بيشتر،
فلسفه شغل دوم آنها بوده است و در زمان بازنشستگى فيلسوف مىشدهاند و كمتر كسى
بوده است كه از ابتدا فيلسوف باشد و فيلسوف از دنيا برود. در حقيقت، فلسفه حكم
انبار ضايعات را داشته و فلسفه براى باز نشستهها بوده است و به جاى آنكه در سنين
بالا خاطرات بنويسند، فلسفه رقم مىزدهاند.
افزوده بر اين، فلسفهى
اسلامى فلسفهاى عقلى و منطقى است تا فلسفهاى تجربى.
البته، فلسفهى تجربى از اين
جهت كه با واقعيتها همراه است، در صورتى كه روش منطقى داشته باشد، حسن آن است،
ولى كمتر فيلسوف غربى است كه منطقى بينديشد.
صفحه ی 26
*********
در حال حاضر بها ندادن
فلسفهى اسلامى به علوم تجربى و استقرا و تجربه و پىگيرى امور كلى، باعث انزواى
آن شده است.
فلاسفهى ما به جهت آن كه
به كليات پناه بردهاند و از علوم تجربى بريدهاند، منزوى شدهاند و كسى آنها را
محل مراجعهى خود قرار نمىدهد.
فلاسفهى اسلامى بايد علوم
عقلى و تجربى را كه راه قرآنكريم است دنبال كنند تا كارگشاى مشكلات جامعه باشند.
معارف و علوم اسلامى به همراه تقوا، انصاف و انتقاد و نه با بىتقوايى و تقليد و
ناآگاهى يا بى عفتى، جهان اسلام را متحول مىسازد و مسلمين را سرافراز مىكند و بر
اين اساس، فيلسوف بايد افزوده بر مباحث كلى با ابزار تجربى كار نمايد و بريده از
تجربه نباشد.
متأسفانه، حوزههاى ما مقلد
فيلسوفان و اهل ظاهر شدهاند و به كليات پناه بردهاند؛ حال آن كه اسلام اين گونه
نيست و فلسفهى تمام ذهنى و غير قابل كاربرد فلسفه نيست. فيلسوف بايد هم امور
عقلانى و كلى را بداند و هم از امور جزيى،
صفحه ی 27
*********
تجربى
و استقرايى آگاه باشد و هم داراى قدرت نقد باشد و هم عبادت را ترك نكند و هم مباحث
شك در وجود خداوند متعال را پىگير باشد تا رفع شك كند. شك، انسان را كافر
نمىكند. حضرت ابراهيم عليهالسلام هم شك مىكند و شك ايشان شك مقدس است كه
مىفرمايد: «ليطمئنّ قلبى»(1). فيلسوف بايد به ديگر علوم و امور
اجتماعى به همان قدر توجه كند كه به عقلانيات توجه مىكند تا از واقعيتها نماند.
فلاسفهى غرب؛ اگرچه به
علوم تجربى رو آوردند؛ اما چون معارف را اساس انديشهى خود قرار ندادند، فساد،
چپاول، ظلم، خيانت، خشونت و سكس را براى جامعهى خود به ارمغان آوردند.
فلاسفهى و عرفاى اسلامى از
ابن سينا تا محى الدين و ميرداماد و ملاصدرا، همه و همه در تاريخ منزوى بودهاند،
به همين جهت، دنيا نمىداند كه ملاصدرا كيست؛ حتى ايرانىها نيز نمىدانند كه
ملاصدرا چه شخصيتى بوده است.
فلسفهى منزوى نمىتواند
مديريت جامعه را
1ـ بقره / 260.
صفحه ی 28
*********
به
عهده گيرد و حال آن كه فيلسوف بايد مدير جامعه باشد. انبياى الهى عليهمالسلام
مديران جامعه بودهاند. امروزِ جهان و اقتصاد و فرهنگ آن ثمرهى فلسفهى غرب است؛
فلسفهاى كه معارف و ديانت اصل و موضوع آن قرار نگرفته است، بلكه با معنويات
مبارزه مىكند و اين امر، ضرورت ارايهى فلسفهاى كه بتواند مديريت جهان و فرداى
دنياى امروز را به دست گيرد، بيش از پيش آشكار مىسازد.
وآخر
دعوانا أن الحمد للّه ربّ العالمين
صفحه ی 29
*********