درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


زندگی؛ عشق یا قانون

احکام اسلامی، مرزهای حریم زن و شوهر را مشخص و معین کرده است؛ ولی پیش از آن‌که بخواهیم از قانون و حکم سخن بگوییم، باید از عشق بگوییم؛ چنان‌که خداوند، طلیعه‌ی تنها کتاب درست آسمانی خود را که کتاب قانون و برنامه‌ی زندگی است با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» شروع نموده است که تمامی واژگان آن از عشق، محبت و مرحمت می‌گوید.

تفاوت الزام قانون و کشش عشق

زندگیِ قانونی، سراسر تحقیر دیگری است و این زندگی عاشقانه است که بزرگی همسران و احترام و پذیرش شیرین آنان را به همراه دارد. زن و شوهر در زندگی عاشقانه، یک روح در دو کالبد می‌شوند و میان خود و متعلقات خویش تفاوتی می‌بینند؛ ولی قانون چنین حکمی ندارد و میان آنان فاصله می‌اندازد و برای هر یک شؤون خاص قائل می‌گردد؛ چیزی که در عشق وجود ندارد.

قانون، فاصله می‌ندازد و عشق، قرب و نزدیکی و وحدت می‌باشد. کیمیای عشق همه‌چیز را برای زن و مرد یکسان می‌سازد و پوشش و حریمی میان آن‌دو در هیچ مسأله‌ای، جز احترام و حرمت متقابل، باقی نمی‌گذارد. میان «عشق» با «قانون» تفاوت بسیاری است. ریتم عبارت قانون، استبدادی است و عشق با نگاه به بلندای وجود دیگری است که فروتنی می‌آورد.

از لحاظ روان‌شناسی، زن و مردی می‌توانند زندگی پایدار زناشویی با هم داشته باشند که هیچ کدام از مرتبه‌ی خود عدول نکرده و مرد صفات مردی و زن صفات زنانگی خود را از دست نداده باشد؛ وگرنه به تناسب دور شدن از جایگاه و موقعیت ویژه‌ی خود، با یک‌دیگر نزاع و درگیری خواهند داشت؛ چرا که زن برای مرد، زنانگی نمی‌کند و مرد در آرزوی زنی می‌ماند که برای او زنانگی و همسری نماید و زن نیز در آرزوی مردی است که مردانگی و صفات مردی داشته باشد.

زن نیز نباید کاری کند که برای چند تومان پول، محبت خود را در دل مرد بکاهد و قلب مرد عاشق را با چهار تومان پول یا با مشورت نکردن و اعتماد نداشتن به مرد و برای او شخصیت قائل نشدن، جریحه‌دار کند. زن با برخوردهای ناشیانه‌ی خود می‌تواند مردی را که عاشق سینه‌چاک اوست، به حصار خشک قانون و به زندان در آورد. نیکوست که زن، مرد را در همه‌حال به عنوان رفیق و همراز با خود داشته باشد و در هر کاری با او مشورت نماید تا به زندگی عاشقانه‌ی آن‌ها آسیبی وارد نشود. البته عشق هیچ‌گاه به خشکی نمی‌گراید و این زندگی قانونی است که برای پول، نزاع و دعوا می‌آورد. در حکومت عشق، نه مردسالاری حاکم است و نه زن‌سالاری. عشق همراه با سالاری نیست؛ بلکه فروتنی و خشوع و خضوع است که بر زندگی‌ها چیره است. میان زندگی بر اساس قانون، با زندگی بر پایه‌ی عشق، تفاوتی میان کویر و دشت سرسبز و خرّم است. از این رو، زندگی قانونی، سراسر تحقیر دیگری است و زندگی عاشقانه، سراسر آقایی و بزرگیِ دیگری و احترام به او و پذیرش آزارها و اذیت‌های وی با شیرینی ـ و نه تلخ‌کامی ـ است.

شیرینی و کم‌توقعی عشق

اگر کسی به عشق رسد و مزه‌ی عشق را به واقع بچشد، نه تنها از آزارهای معشوق خود خسته و افسرده و وامانده نمی‌شود، بلکه از آن نشاط می‌گیرد. این‌که تا فردی کم‌ترین آزاری به آدمی برساند، او بدترین روش را در مقابله و مواجهه با او در پیش گیرد و بدترین الفاظ و دشنام‌ها را به او بگوید، عشقی در میان نیست. حتی رفاقت نیز در بین آن‌دو یافت نمی‌شود. کسی با کسی رفیق است که آزار و اذیت او را مهم نداند و بگوید چنین مسایلی به هر حال در عالم رفاقت هست.

افزون بر این، حتی اگر زن در یکی از امور شخصی خود بخواهد با شوهر هماهنگ شود، مقتضای جوان‌مردی این است که مرد بگوید در این مسائل دخالتی نمی‌کنم و آن امور را منحصر و مربوط به زن بداند؛ ولی زن را مورد تشویق قرار دهد که به مرد بی‌اعتنا نبوده است و برای استحکام زندگی مشترک خود، نظر مرد را در مسأله‌ای شخصی خواستار شده است! اگر عشق و محبت باشد، مرد نیز از همسر خود توقعی ندارد. مرد باید به مقتضای جوانمردی با همسر خود مواجه شود و نخواهد از او استفاده کند. اگر زن مهر خود را نیز طلب کند و بخواهد آن را در راه فقیران هزینه کند، نباید ناراحت شود. عشق اگر باشد، او می‌گوید: «بگو چه کار کنم؟ من دوستت دارم و ناراحت نمی‌شوم.»

حفظ حریم‌های قانونی

در زندگی زناشویی قانونی، زن و شوهر روابطی مشترک دارند. زن و مرد نیز هر یک شؤون و روابطی خاص و ویژه دارند که حریم خصوصی آنان دانسته می‌شود و هیچ‌یک از زن و مرد نمی‌تواند در حریم خصوصی دیگری دخالتی داشته باشد. زن و نیز مرد، هریک خانواده و اقوامی دارند و هر فرد از آن‌دو، می‌خواهد وزنه‌ی زندگی مشترک به طرف فامیل‌های او سنگینی و تمایل داشته باشد؛ اما در زندگی عاشقانه، زن و شوهر هردو یک روح در دو کالبد می‌شوند و میان خود و متعلقان خویش تفاوتی نمی‌بینند. این قانون است که روابط خاص را ایجاد می‌کند؛ اما در چیرگی عشق، تمامی روابط، مشترک است.

این قانون است که برای زن و مرد شؤون خاص قائل است؛ اما در عشق، پیش و پسی نیست و همه‌چیز برای زن و مرد، یکسان است و پوشش و حریمی میان آن‌دو در هیچ مسأله‌ای وجود ندارد و سراسر احترام و حرمت است، نه بی‌اعتنایی و نادیده گرفتن دیگری و پنهان داشتن مسائل از هم و بی‌اعتمادی به یک‌دیگر.

حفظ عشق و عاطفه

روايتى كه مى‏فرمايد «زنى پدرش از دنيا رفته بود، و زن در تشييع جنازه‏ى پدر خود به سبب نداشتن اذن شوهر شركت نكرد، و پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به زن فرمود: چون به تشييع پدرت نرفتى و اطاعت شوهر كردى، خداوند پدرت را بخشيد.» در موردى است كه ميان زن و مرد رابطه‏ى عاشقانه برقرار بوده است و دين براى حفظ اين رابطه، چنين سفارشى داشته است. اين روايت مى‏خواهد دين را بسيار عاشقانه معرفى كند و براى حفظ و تداوم عشق است كه چنين سفارشى دارد. به تعبير ديگر، اين روايتْ مُثبِت عشق و روابط عاطفى در دين است، نه نافى آن. البته اگر زن وقتى به خانه‏ى پدر خود مى‏رود، در اخلاق و رفتار او دگرگونى ايجاد شود و با شوهر بدخلقى نمايد و اداره‏ى خانواده از دست مرد خارج شود و به دست پدر زن يا مادر او بيفتد، در اين صورت، شوهر نيز به تبع دين مى‏تواند براى حفظ خانواده‏ى خود، از رفتن زن به خانه‏ى پدر مانع شود.

به هر روی، شوهر به هیچ‌وجه نمی‌تواند به سبب قیمومیتی که دین به او داده و او را سرپرست خانواده نموده است، سوء استفاده کند؛ چرا که همان دینی که این سرپرستی را به مرد داده است، مرزهای سرپرستی و اختیار شوهر را مشخص نموده و در همه‌جا قبل از اِعمال نظر شوهر، روبه‌روی او ایستاده است، و مانع سوء استفاده‌ی مرد از این اختیارات می‌شود و اگر مردی بخواهد از آن به صورت نادرست بهره ببرد، دین او را فاسق و فاقد صلاحیت لازم برای مدیریت زندگی می‌داند و ولایت و حق سرپرستی او، خود به خود منعزل می‌شود.

برخی از احکام ـ و به تعبیر دقیق‌تر، آموزه‌ها و رهنمودهای دینی ـ در زندگی خانوادگی بر محور عشق، عاطفه و محبت است و اگر این محور نباشد، آن لوازم نیز نخواهد بود. با فروپاشی و فقد این محور است که قانون، اداره‌ی زندگی را به دست می‌گیرد و برای زن و مرد حکم می‌راند. بر این اساس است که می‌گوییم اصل در دین ما عاطفه، عشق و مرحمت است. در وحی و در دین، هیچ‌گاه بی‌عاطفگی، استبداد، ناجوان‌مردی و بی‌مروتی راه ندارد و تنها دو لایه‌ی عشق و قانون است که روابط زن و مرد را مشخص می‌کند. وحی در مرتبه‌ی نخست، یعنی عشق و عاطفه و حب؛ سپس با نبود آن، به قانون و میزان تحویل می‌رود.

مدیریت مرد و ضرورت اذن شوهر

اما بیان مسأله: این حکمی دینی است که زن باید در بیرون رفتن از منزل، از شوهر اذن داشته باشد و نه اجازه؛ به این معنا که پیش از اقدام برای بیرون رفتن از منزل، باید رضایت همسر خود را جلب نموده باشد؛ نه آن‌که بدون اذن قبلی از منزل بیرون رود و سپس از او رضایت بخواهد. از سوی دیگر، زن شؤونی شخصی دارد که حریم خصوصی وی دانسته می‌شود و شوهر نمی‌تواند در آن دخالتی داشته باشد. این دو مسأله، به خودی خود مشکلی ندارد؛ اما چنین نیست که در بعضی موارد سبب تزاحم و تعارض نگردد و آن در مواردی است که زن می‌خواهد اشتغالی شخصی و مربوط به خود در بیرون از خانه داشته باشد. وی از طرفی از سوی شارع، اجازه‌ی انجام چنین کارهایی را ـ که برای او مجاز دانسته می‌شود ـ دارد و از سویی ممکن است با منع شوهر مواجه شود که البته حقی است که خداوند بر اساس آیه‌ی شریفه‌ی «قوامون» به مرد داده است تا زندگی با تدبیر و مدیریت درست و سالم پیش برود. اما اگر مرد بخواهد از این حق، سوء استفاده نماید و مدیریت و تدبیر خود را با ظلم بر زن و منع بی‌مورد همراه سازد، وی شایستگی تدبیر و مدیریت خود را از دست می‌دهد و در نتیجه برای زن، تنها اذنی که از ناحیه‌ی شارع دارد، باقی می‌ماند. .

البته اگر بیرون رفتن از منزل برای زن ضرری عقلایی و معتنابه داشته باشد، شوهر می‌تواند بر اساس آن، همسر را از بیرون رفتن از منزل منع نماید؛ اما در غیر این صورت، برای دوری از منعزل شدن و عزل خود به خود از ولایتی که دارد، باید مدیریت عقلانی و درست و دور از ظلم و تجاوز داشته باشد. لازم نیست زن برای انجام کارهای شخصی خود، با شوهر مشورت کند و برخی از امور است که شوهر نمی‌تواند در آن اذن داشته باشد. برای نمونه، اگر زن بخواهد مال خود را به نام کسی کند و آن را ببخشد، برای انجام این کار، ناچار است به ثبت اسناد رود. برای گرفتن ارث پدر خویش نیز چنین است. شوهر در این موارد نمی‌تواند مانع همسر خود شود؛ وگرنه ولایت وی بر زن، به خودی خود از دست می‌رود. .

از سوی دیگر، اگر زن بخواهد مال خود را هدر دهد و تلف کند، این کار چون خلاف شرع است، پیش از آن‌که شوهر مانع شود، شرع است که دست و پای زن را می‌بندد؛ چرا که اسراف و تلف مال را جایز نمی‌داند. اما در این موارد، این اخلاق و قانون محبت است که می‌گوید زن باید با شوهر خود هماهنگ باشد؛ اما هیچ‌گاه از امور اخلاقی چیزی به نام «قانون»، «باید» و «الزام» بیرون نمی‌آید و اخلاق نمی‌تواند زن را به هماهنگی با شوهر ملزم نماید؛ چرا که اخلاق در حیطه‌ی امور شخصی است که بهترین رهنمود را ارائه می‌دهد و امور شخصی افراد، حریم آنان است که دستِ غیر، برای الزامی ساختن امری، به آن راه ندارد. .

البته چنین بحث‌هایی همواره میان زن و شوهری پیش می‌آید که زندگی آنان در بستر عشق، رویشی نداشته است و چون کویری است که آب محبت به خود ندیده است؛ از این رو، به سوی قانون که امری خشک است و بایدها و نبایدها سوق پیدا می‌کند. چنین بحث‌هایی هیچ‌گاه در بستر عشق و محبت پیش نمی‌آید و به همین علت، هیچ‌گاه نیز نمی‌تواند به محبت و عشقی ضربه وارد آورد؛ چون هرجا که عشق باشد، این بحث‌ها راه ندارد و این مسائل برای آنان است که در زندگی زناشویی هم‌چون بربرها و آدمیان اولیه زندگی می‌کنند و بویی از فرهنگ همسری نبرده‌اند.

زورگویی، ظلم و پنهان‌کاری

اما مردی که نه عشق می‌شناسد و نه قانون، فردی زورگوست که رفته رفته در دل همسر خود ایجاد نفرت می‌کند؛ هرچند زن به دلیل پیچیدگی شخصیت روانی‌ای که دارد، ممکن است نفرت خود را اظهار نکند و آن را پنهان دارد. زنی که می‌بیند شوهر وی برادر او را از او گرفته است، در ظاهر به مرد می‌گوید قربانت روم، اما در دل خود می‌گوید: ان‌شاء اللّه بمیری که تو همه‌کس مرا از من گرفته‌ای. زبان، دروغ می‌گوید؛ چرا که گوشتی است که می‌جنبد.

کتمان و پنهان‌کاری در بستر زورگویی و ستم است که رویش دارد. کسی به کتمان رو می‌آورد که از دیگری ترس داشته باشد. از نظر روان‌شناسی، بسیاری از زن‌هایی که به بدخلقی یا فساد رو می‌آورند، به‌خاطر زورگویی مردها بوده است.برای نمونه، فرزندی که از مادر خود پولی گرفته است تا تخم‌مرغ بگیرد و پول را در راه گم می‌کند، در صورتی که از مادر خود ترس داشته باشد، به بیگانه و به کوچه پناه می‌برد؛ در حالی که فرزند بیش از هر کسی باید به مادر خود پناهنده شود. مادر باید به گونه‌ای با فرزند خود رفتار نماید که بچه از او ترسی نداشته باشد و در صورتی که جایی خراب‌کاری به بار آورد، نخست به او بگوید. به هر روی، هرجا که مردان زورگو باشند، پنهان‌کاری نیز رخ می‌دهد؛ اما هستند خانم‌هایی که بر اثر بیماری روانی و ضعف نفس، پنهان‌کاری از شوهر را اساس کار خود قرار می‌دهند. اگر زن احساس امنیت و محبت داشته باشد، کم‌تر به پنهان‌کاری رو می‌آورد.

زن باید بداند اگر در یک مسأله از مرد مخفی‌کاری داشته باشد و مرد از آن آگاهی یابد، مرد به سبب تعقلی که دارد آن را کلی می‌سازد و در هیچ مسأله‌ای به او اعتماد نمی‌کند و پیش خود می‌اندیشد که زن باید پنهان‌کاری‌های دیگری نیز داشته باشد. به تعبیر دیگر، در موارد پنهان‌کاری زن، این مرد است که منفعل می‌شود و اعتماد خود به زن را از دست می‌دهد.

چیرگی احساس و عاطفه

نکته‌ی دیگری که مرد باید در روابط خود با همسر خویش به آن توجه کند، چیرگی احساسات زن بر عقل وی در بیش‌تر موارد است؛ به این صورت که احساس و عاطفه‌ی او بر خردورزی وی چیره است. برای نمونه، هنگامی که محبت زن نسبت به شوهر خود غلیان دارد، زن به کتمان رو می‌آورد؛ بدون این‌که مرد جایی به او زور گفته باشد.

قانون؛ بستر رویش عشق

زن در صورتی که طراوت داشته باشد و سالم رشد یافته باشد، نمی‌تواند بدون مرد زندگی کند و زندگی بدون مرد برای او دل‌مردگی است. به تعبیر دیگر، همان‌طور که اسلام اصل در زندگی را عشق و عاطفه قرار می‌دهد، زن نیز در زندگی خود نخست نیازمند عشق است و برای او ضروری است که مردی را دوست بدارد و مرد را در تمامی شؤون خود دخالت دهد و میان او و خود در هیچ مسأله‌ای حریم و عورت نبیند.

اگر این خواسته‌ی روانی زن برآورده نشود، آن‌گاه این قانون، میزان و عقل است که می‌گوید زن باید ازدواج نماید و آن را آلترناتیو و جانشین عشق قرار دهد و برای او مهری باشد و او دارای حقوق مشترک و نیز روابط خاص و خصوصی است و حریمی دارد که پای شوهر نمی‌تواند به آن برسد؛ همان‌طور که برای شوهر او نیز حریمی خصوصی است که زن نمی‌تواند در آن دخالت داشته باشد و رعایت آن، به سبب نبود عشق، لازم است تا کانون خانواده و روابط مشترک زن و مرد پابرجا بماند و عذوبت و تنهایی، آنان را از پا در نیاورد و مانع کمالات جمعی برای روح و روان آنان نگردد.

به تعبیر دیگر، زن و مرد در زندگیِ قانونی است که پس از گذشت سال‌ها برای رسیدن به زندگی عاشقانه و مبتنی بر دل، آماده می‌شوند. یعنی زن و شوهری که نمی‌توانند در ابتدا با عشق زندگی کنند ـ از آن‌جا که دل و معرفتی ندارند تا برای آنان زایش عشق داشته باشد ـ باید در پرتو زندگی قانون‌مدارانه و عاقلانه تربیت شوند و روح و دل بیابند و سپس آمادگی چشیدن طعم عشق را پیدا نمایند؛ هرچند ممکن است این عشق، متعلق دیگری داشته باشد و معشوقِ آن، هیچ‌یک از زن و شوهر نباشند.

این زندگی قانون‌مدارانه بر پایه‌ی احکام دین است که چنین زن و شوهر ناتوان و ضعیفی را به معنا و شیرینی عشق می‌رساند؛ عشقی که مرتبه‌ی وجودی آنان را در مراتب هستی تقویت می‌نماید و راه کمال را به روی آنان می‌گشاید.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است