درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


درخت‌ شناخت‌ متقابل‌ حوزه‌ و دانشگاه

اشاره‌: وحدت‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ از مسايل‌ مهمي‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از انديشمندان‌ را به‌ فكر واكاوي‌ راه‌كارها و شناسايي‌ ساز و كارهاي‌ وحدت‌ وا داشته‌ است‌. تاكنون‌ در اين‌ عرصه‌ بسيار سخن‌ گفته‌اند و بسياري‌ نوشته‌اند و همايش‌ها برگزار شده‌ است‌؛ اما آن‌چه‌ در عمل‌ ديده‌ مي‌شود اين‌ است‌ كه‌ حوزويان‌ و دانشگاهيان‌ در دو مرز قرار دارند. تنها ره‌آورد اين‌ دو دهه‌ تلاش‌ اين‌ است‌ كه‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ كه‌ پيش‌ از انقلاب‌ پشت‌ به‌ هم‌ بوده‌اند، تغيير جهت‌ داده‌ و نيم‌ نگاهي‌ به‌ هم‌ انداخته‌اند. گاه‌ به‌ نگاه‌ مشتري‌ به‌ هم‌ نگريسته‌اند و گه‌گاهي‌ نيز لبخندي‌ به‌ هم‌ زده‌اند و شايد بتوان‌ گفت‌ به‌ صورت‌ پنهان‌، دستي‌ براي‌ هم‌ تكان‌ داده‌اند.

اما هيچ‌كدام‌ هنوز به‌ خود جرأت‌ نداده‌اند كه‌ از آب‌ بگذرند و در كنار يك‌ديگر صف‌ واحدي‌ تشكيل‌ دهند. چرايش‌ را با آيت‌الله نكونام‌، استاد فلسفه‌ي‌ حوزه‌ي‌ علميه‌ي‌ قم‌ در ميان‌ گذاشتيم‌، ايشان‌ عدم‌ شناخت‌ زيربنايي‌ و همچنين‌ پيرايه‌ها را به‌جاي‌ حقايق‌ گرفتن‌، مدعيان‌ علم‌ و دين‌ را به‌جاي‌ عالمان‌ دين‌ و علم‌ نشاندن‌ و عدم‌ تعامل‌ انديشمندان‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ را از عوامل‌ مهم‌ اين‌ «چرا» مي‌شمارند كه‌ مشروح‌ گفتگوي‌ ياد شده‌ در ادامه‌ مي‌آيد.

 

س - گروهي‌ بر اين‌ عقيده‌اند كه‌ فلسفه‌ي‌ وجودي‌ دانشگاه‌، تنها فرهنگ‌سازي‌ و متخصص‌پروري‌ صرف‌ نبود، بلكه‌ رقابت‌ با حوزه‌ نيز مد نظر بوده‌ است‌، لذا شاهديم‌ كه‌ اين‌ دو نهاد فرهنگ‌ساز به‌جاي‌ توليد فكر، گاه‌ به‌ رقابت‌ هم‌ كشيده‌ شدند و چالش‌هاي‌ فراواني‌ فراروي‌ خود ديده‌اند. اين‌ روند تا پيروزي‌ انقلاب‌ ادامه‌ داشت‌ و بعد از انقلاب‌ شاهد فرايند جديدي‌ هستيم‌ و در حقيقت‌ مي‌بينيم‌ كه‌ تلاش‌ انديشمندان‌ هر دو نهاد خلق‌ پاراديم‌ جديدي‌ است‌ به‌ نام‌ وحدت‌، و طبيعي‌ است‌ كه‌ اين‌ امر با موانع‌ و سدهاي‌ فراواني‌ روبه‌رو گردد كه‌ شناخت‌ آن‌ موانع‌ و عوامل‌ مي‌تواند اين‌ رويكرد جديد را به‌ توفيق‌ نزديك‌تر كند. سؤال‌ مشخص‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ شما به‌ عنوان‌ كسي‌ كه‌ هر دو محيط‌ را تجربه‌ كرده‌ايد، چه‌ موانعي‌ را مهم‌تر يافته‌ايد؟

ج - وحدت‌ در هر فرايندي‌ عوامل‌ مناسب‌ خود را مي‌طلبد؛ مثلاً ساز و كار وحدت‌ سپاه‌ و ارتش‌ چيزي‌ غير از ساز و كارهاي‌ وحدت‌ دانشگاه‌ و حوزه‌ است‌. وحدت‌ اصناف‌ نيز همين‌طور است‌، بنابراين‌، فكر مي‌كنم‌ وقتي‌ سخن‌ از وحدت‌ مي‌گوييم‌ به‌ اين‌ منظور است‌ كه‌ ساز و كار تقويت‌ دو نهاد در مناسبت‌ و ميدان‌ فعاليت‌ آنان‌ فراهم‌ آيد. در فرايند وحدت‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ نيز مقصد وحدت‌ ارگانيك‌ و ساختاري‌ نيست‌ و اين‌ نيز نمي‌باشد كه‌ دوهزار نفر از دانشگاهيان‌ در محيطي‌ دور هم‌ آيند و سينه‌ بزنند. اين‌ از همه‌ بر مي‌آيد. اگر در بحث‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ سخن‌ از وحدت‌ مي‌رود، وحدت‌ علمي‌ است‌ و مناسب‌ و محور وحدت‌ نيز علم‌ و آثار و ثمرات‌ علم‌ مي‌باشد. اين‌ وحدت‌ پسنديده‌ و ضروري‌ است‌؛ اما به‌ اين‌ معنا نيست‌ كه‌ صرفاً در روزي‌ خاص‌ گروهي‌ از دين‌آموختگان‌ حوزه‌ و دانش‌آموختگان‌ دانشگاه‌ را در زمان‌ واحد و مكان‌ واحد جمع‌ كنيم‌ و همايش‌ بگذاريم‌. من‌ معتقدم‌ كه‌ وحدت‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ از اين‌ مسير ميسر مي‌شود كه‌ چهره‌هاي‌ علمي‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ را شناسايي‌ كنيم‌، براي‌ آن‌ها نشست‌ بگذاريم‌ و زمينه‌ را براي‌ تبادل‌ افكار و داد و ستد معرفتي‌ آنان‌ فراهم‌ كنيم‌. در اين‌كه‌ بر چهره‌هاي‌ علمي‌ تأكيد مي‌كنم‌ نيز قصد خاصي‌ دارم‌ و آن‌ خارج‌ كردن‌ مدعيان‌ غير حقيقي‌ است‌. آن‌ هم‌ بيش‌تر در محيط‌ حوزه‌ است‌؛ چرا كه‌ در دانشگاه‌ اين‌ قضيه‌ چندان‌ صدق‌ نمي‌كند و لازم‌ است‌ قدر متيقني‌ باشد. نمي‌شود بدون‌ طي‌ مراحلي‌ پا به‌ جايگاهي‌ گذاشت‌ و نمي‌شود از ابتدا به‌ دانشگاه‌ رفت‌. چنان‌ كه‌ شايد در ميان‌ دانشگاهيان‌ كم‌تر شاهد اين‌ باشيم‌ كه‌ فرد و افرادي‌ ظهور كنند كه‌ حرف‌ اول‌ را بزنند؛ اما در حوزه‌، متأسفانه‌، شاهد فرايندي‌ ناميمون‌ هستيم‌ كه‌ كساني‌ به‌ وزن‌ ادعاي‌ خود، جايگاه‌ مي‌يابند نه‌ به‌ وزان‌ علم‌ خود؛ حال‌ آن‌ كه‌ از نظر سواد و علم‌ در ابتداي‌ راه‌ هستند.

بر اين‌ اساس‌، اگر قرار باشد استاد دانشگاه‌ ـ با متوسط‌ آموخته‌ي‌ علمي‌ ـ بيايد و با اين‌ مدعي‌ علم‌ در حوزه‌ گفتگو كند، نه‌ تنها او شاهد نزديكي‌ به‌ حوزه‌ نخواهد بود، بلكه‌ خواهد گفت‌ اين‌ها حرفي‌ براي‌ گفتن‌ ندارند و حوزه‌ زايش‌ فكري‌ ندارد و هيچ‌ اثر سازنده‌اي‌ بر وحدت‌ مترتب‌ نيست‌؛ حال‌ آن‌كه‌ ما حقيقتاً در حوزه‌ بزرگاني‌ داريم‌ كه‌ دنيا در برابر آن‌ها سر تعظيم‌ فرود مي‌آورد. با هر دين‌ و آييني‌ كه‌ باشد فقط‌ كافي‌ است‌ اندكي‌ منصف‌ باشد... . من‌ معتقدم‌ اگر قرار است‌ گفتماني‌ ميان‌ محصولات‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ باشد، بايد با عالمان‌ حقيقي‌ باشد و نه‌ با پيادگان‌ و مدعيان‌ علم‌. سخت‌ است‌ كه‌ كسي‌ به‌ اسم‌ عالم‌ اسلامي‌ سخن‌ بگويد و دانشگاهيان‌ بفهمند كه‌ فارسي‌ نيز بلد نيست‌ چه‌ رسد به‌ زبان‌ ديگر و علم‌ ديگر.

ما ـ به‌ عنوان‌ حوزه‌ ـ بايد عالمان‌ خود را عرضه‌ كنيم‌ و مطمئن‌ باشيم‌، روح‌ دانش‌پژوهي‌ دانشگاهي‌ بدون‌ همايش‌ و بدون‌ شعار، آنان‌ را به‌ حضور عالم‌ خواهد كشاند.

اگر ما از اختفاي‌ چهره‌هاي‌ علمي‌ و به‌ نمايش‌ گذاشتن‌ چهره‌هاي‌ ادعايي‌ دست‌ بر داريم‌، نيمي‌ از راه‌ پيموده‌ خواهد شد؛ يعني‌ بدآموزي‌ از ميان‌ خواهد رفت‌. نگاه‌ دانشگاه‌ به‌ حوزه‌ اصلاح‌ خواهد شد و حوزه‌ را از منظر مدعيان‌ نخواهند نگريست‌ و وجاهت‌ علمي‌ و جايگاه‌ معنوي‌ حوزه‌ شكسته‌ نمي‌شود.

علاوه‌ بر اين‌، ما در فرايند وحدت‌ مي‌توانيم‌ از دانشمندان‌ دانشگاه‌ در حوزه‌ استفاده‌ كنيم‌ و داد و ستدي‌ معرفتي‌ داشته‌ باشيم‌. در برخي‌ رشته‌ها، دانشگاه‌ به‌خوبي‌ مي‌تواند به‌ حوزه‌ كمك‌ كند؛ چنان‌كه‌ در برخي‌ رشته‌ها حوزه‌ مي‌تواند دستگير دانشگاه‌ باشد و حتي‌ سخن‌ اول‌ را در جهان‌ بزند. وقتي‌ دانشگاه‌ حاضر است‌ مباحث‌ روان‌شناسي‌ و جامعه‌شناسي‌ را از فلان‌ موسيو در فلان‌ نقطه‌ي‌ جهان‌ استفاه‌ كند، اگر عالمي‌ اسلامي‌ و هموطن‌ وي‌ بيايد و روان‌شناسي‌ عرفاني‌ و جامعه‌شناسي‌ ديني‌ را عرضه‌ كند و گفتاري‌ بيش‌ از منصور حلاج‌ و محي‌ لدين‌ عربي‌ داشته‌ باشد، آيا به‌ او اقبال‌ نخواهند داشت‌؟ علم‌خواهي‌ و دانش‌پژوهي‌ در قيد رنگ‌ و لباس‌ و زمان‌ و مكان‌ خاصي‌ نيست‌، هر كس‌ كه‌ گفتاري‌ داشته‌ باشد، شنوايي‌ نيز خواهد داشت‌ و وي‌ خواهان‌ فراواني‌ مي‌يابد.

 

س - اين‌ درست‌ است‌ كه‌ اگر عالمان‌ با هم‌ روبه‌رو شوند، مشكلي‌ نيست‌ و به‌ زعم‌ من‌، اگر همه‌ي‌ عالمان‌ دنيا بر مبناي‌ يك‌ فلسفه‌ي‌ علم‌ در يك‌ جا جمع‌ شوند باز هم‌ اختلاف‌ آن‌چناني‌ نخواهند داشت‌ و با تقسيم‌ حوزه‌ها بسياري‌ از بذرهاي‌ اختلاف‌ را از زمين‌ انديشه‌ بيرون‌ خواهند كشيد؛ اما سخن‌ اين‌ است‌ كه‌ ما در جامعه‌ با دو نهاد فرهنگ‌ساز روبه‌رو هستيم‌؛ يعني‌ دو جايگاه‌ كه‌ توليدي‌ آنان‌ فكر است‌. جهت‌ نگرش‌ و آرمان‌ دانش‌آموخته‌ي‌ نهاد دانشگاه‌ با دانش‌آموخته‌ي‌ نهاد حوزه‌ تفاوت‌ پيدا مي‌كند. اين‌ تفاوت‌ نگرش‌ برايند عملي‌ تعارض‌ بوده‌ است‌. حال‌ اين‌ كه‌ اين‌ تعارض‌ چقدر حقيقي‌ است‌ و چقدر از عدم‌ شناخت‌ بر مي‌خيزد بحث‌ ديگري‌ است‌؛ اما آن‌چه‌ ما امروزه‌ مي‌بينيم‌ اين‌ است‌ كه‌ اين‌ دو نهاد از يك‌ انسجام‌ برخوردار نيست‌. بافت‌ها يكسان‌ نشده‌ است‌، گاه‌ شاهد خطوط‌ موازي‌ هستيم‌ و گاه‌ شاهد خطوطي‌ كه‌ همديگر را قطع‌ مي‌كنند. البته‌، اگر اين‌ خطوط‌ متقاطع‌ مثل‌ تار و پود باشند كه‌ با آمد و شد خود پارچه‌اي‌ را شكل‌ مي‌دهند و دوام‌ و قوام‌ آن‌ را تضمين‌ مي‌كنند، خوب‌ است‌؛ اما مي‌بينم‌ كه‌ اين‌ خطوط‌ متقاطع‌ همديگر را باطل‌ مي‌كنند. ما مي‌خواهيم‌ فرايند وحدت‌ برايندي‌ به‌ نام‌ انسجام‌ داشته‌ باشد. مي‌خواستم‌ از محضر شما بپرسم‌ كه‌ آيا اين‌ خواست‌، صحيح‌ و شدني‌ است‌ يا ...؟

ج - بينيد، گاه‌ ما شاهد حيثيت‌ها و جهاتي‌ هستيم‌ كه‌ صورت‌ واحد دارند. ما در ايران‌ زندگي‌ مي‌كنيم‌، همان‌طور كه‌ آب‌ و هواي‌ كشور ما با هم‌ تناسب‌ دارد، آدم‌ها نيز تناسب‌ دارند، اين‌گونه‌ نيست‌ كه‌ حوزوي‌ و دانشگاهي‌ دو راه‌ را در پيش‌ داشته‌ باشند و در دو فرهنگ‌ زندگي‌ كنند. ما مناسبت‌هاي‌ حقيقي‌ و ذاتي‌ بسياري‌ داريم‌ كه‌ اصلا قابل‌ مقايسه‌ با مناسبت‌ها و پيش‌آمدهاي‌ عرضي‌ نيست‌. ما اگر بر ذاتيات‌ خود تأكيد كنيم‌، عرضيات‌ نمي‌توانند خط‌ تمايز را به‌ خط‌ تيره‌ي‌ افتراق‌ تبديل‌ كنند. البته‌، اين‌ را مي‌پذيريم‌ كه‌ نگرش‌ها همسو نيست‌؛ اما اگر در همين‌ عرصه‌ به‌ بايدها و نبايدها رو كنيم‌، بستر اختلاف‌ پهن‌ مي‌شود.

اگر اين‌ پندار در ما جان‌ بگيرد كه‌ حوزه‌ حق‌ مطلق‌ است‌ و دانشگاه‌ نه‌ و يا دانشگاه‌ حق‌ مطلق‌ است‌ و حوزه‌ نه‌، اين‌ فكر مشكل‌ساز مي‌شود؛ در حالي‌ كه‌ درست‌ هم‌ نيست‌. عدم‌ تحقق‌ امر اول‌ به‌ عنوان‌ امر دوم‌ چنين‌ پي‌آمدي‌ دارد؛ يعني‌ چون‌ عالمان‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ شناخت‌ بايسته‌ از همديگر به‌دست‌ نياورده‌اند، چنين‌ پنداري‌ در اذهان‌ جايگاه‌ طرح‌ پيدا مي‌كند و زيربنا منزوي‌ و درگيري‌ها روبنايي‌ مي‌شود.

من‌ مي‌گويم‌ اختلاف‌ هم‌ اگر هست‌ ـ كه‌ هست‌ ـ در سطح‌ است‌ و نه‌ در عمق‌؛ چرا كه‌ در عمق‌ با شناخت‌ متقابل‌، جايي‌ براي‌ طرح‌ اين‌ مباحث‌ نمي‌ماند... يك‌ اصل‌ جامعه‌شناسي‌ مي‌گويد: هيچ‌ جامعه‌اي‌ نمي‌تواند بدون‌ عقايد زيربنايي‌ حركت‌ كند. البته‌، برخي‌ حركت‌هاي‌ استعماري‌ و استثماري‌ ممكن‌ است‌ زيربنا نداشته‌ باشد؛ اما فرايندهاي‌ ماندگار بايد از يك‌ فونداسيون‌ قوي‌ برخوردار باشد. ما اگر شاهد اختلاف‌ هستيم‌، از اين‌ روست‌ كه‌ زيربنايي‌ كار نكرده‌ايم‌. مبناها عميق‌ نشده‌ است‌ و تنها روبنا رشد كرده‌ و اختلاف‌آفرين‌ شده‌ است‌. متأسفانه‌، درخت‌ شناخت‌ متقابل‌ حوزه‌ و دانشگاه‌ از ريشه‌هاي‌ عميق‌ و شادابي‌ برخوردار نيست‌ و لذا شاخ‌ و برگ‌ درخت‌ پژمرده‌ است‌ و ميوه‌اي‌ هم‌ اگر بدهد، كال‌ و نامناسب‌ خواهد بود... .

اين‌ دو نهاد نمي‌خواهند دو راه‌ را بروند؛ اما چون‌ شناخت‌ درستي‌ از هم‌ ندارند و همديگر را درك‌ نمي‌كنند، چنين‌ مي‌نمايد؛ اما اگر پي‌جوي‌ مباني‌ اختلاف‌ باشيم‌ مي‌بينيم‌ حرفي‌ براي‌ گفتن‌ نيست‌؛ حتي‌ گاهي‌ متجددي‌ را مي‌بينيم‌ كه‌ مي‌گويد از دين‌ زده‌ شده‌ است‌ و پي‌جوي‌ مباني‌ و علل‌ دل‌زدگي‌ و آزردگي‌ او كه‌ مي‌شويم‌ مي‌بينيم‌ از چيزي‌ زده‌ شده‌ است‌ كه‌ خود دين‌ هم‌ از آن‌ آزرده‌ و دور است‌؛ يعني‌ پيرايه‌، او از دين‌ زده‌ نشده‌ است‌، بلكه‌ از پيرايه‌ها رويگردان‌ شده‌ كه‌ خود را به‌ نام‌ دين‌ مي‌نمايند؛ مثل‌ تعارضي‌ كه‌ ميان‌ علم‌ و دين‌ مطرح‌ مي‌كنند؛ حال‌ آن‌كه‌ ميان‌ دين‌ و علم‌ تعارضي‌ وجود ندارد و اختلافي‌ كه‌ هست‌ ميان‌ علم‌ و آنچه‌ گاهي‌ به‌ نام‌ دين‌ عرضه‌ مي‌شود است‌. ما اگر در حوزه‌ و دانشگاه‌ و حتي‌ دبيرستان‌ پيرايه‌شناسي‌ داشته‌ باشيم‌ و لباس‌هاي‌ نامناسبي‌ كه‌ برخي‌ بر قامت‌ دين‌ مي‌پوشند در بياوريم‌، خيلي‌ از مشكلات‌ حل‌ خواهد شد. ما بايد يك‌ رشته‌ي‌ پيرايه‌شناسي‌ به‌ علوم‌ اضافه‌ كنيم‌ و پيرايه‌هاي‌ فقه‌ و اصول‌ و فلسفه‌ و عرفان‌ و علوم‌ سياسي‌، اجتماعي‌ و... را باز شناسيم‌ تا از زدگي‌ اجتماعي‌ كه‌ پيرايه‌ها پديد مي‌آورند جلوگيري‌ كنيم‌.

بنابراين‌، ما بايد در پي‌ ارايه‌ي‌ يك‌ دين‌ بي‌پيرايه‌ باشيم‌ و جامعه‌ را از سرگرداني‌ در حوزه‌ي‌ مسايل‌ اسلامي‌ نجات‌ دهيم‌. حوزه‌ها بايد به‌ صورت‌ مدون‌ دستاوردهاي‌ تحقيقي‌ خود را ارايه‌ كنند و نقطه‌ي‌ طي‌ شده‌ را نشان‌ دهند تا ديگران‌ از آن‌جا آغاز كنند؛ اما چنين‌ سيستمي‌ ندارند. هنوز در ارايه‌ي‌ تعريفي‌ جامع‌ و مانع‌ از اقتصاد، حجاب‌، سفر، بلاد كبيره‌ و... عاجزيم‌. ما بايد به‌ اين‌ مسايل‌ بپردازيم‌ و يك‌ متدولوژي‌ خاص‌ را حاكم‌ كنيم‌.

از بحث‌ دور نشويم‌. حرف‌ روشن‌ من‌ اين‌ است‌ كه‌ اختلاف‌ ميان‌ دو نهاد فرهنگ‌ساز حوزه‌ و دانشگاه‌ عميق‌ و مبنايي‌ نيست‌، بلكه‌ از عدم‌ شناخت‌ و عدم‌ تعامل‌ بر مي‌خيزد كه‌ اگر ما موانع‌ شناخت‌ و سدهايي‌ كه‌ نزديكي‌ را مشكل‌ و گاه‌ غير قابل‌ امكان‌ مي‌كند از ميان‌ برداريم‌، اختلاف‌، جاي‌ خود را به‌ تقسيم‌ منطقي‌ وظايف‌ خواهد داد و اين‌ دو نهاد به‌ داد و ستد قانونمند معرفت‌ خواهند رسيد.

 

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است