درباره پایگاه  اضافه کردن به علاقه مندیها  نقشه سایت  صفحه اصلی
 

صفحه اصلی


دروس سطح حوزه

در این نوشتار، نخست به بررسی تفاوت میان دروس سطح با درس خارج میپردازیم.

تصور صحیح از مبادی

نخستین  تفاوت اصلی و ریشهای درس سطح با خارج در این است که در دورهٔ سطح حوزه، بیشتر به تصور مطالب توجه میشود؛ آن هم نه تصوری سطحی، بلکه به صورت عالی.

فهم متن در این دوره بسیار مهم و رکنی بنیادین است و طلبه باید بتواند مطالب را با عبارات تطبیق کند. کتابهای «الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة» در فقه و «کفایة الأصول» در اصول فقه از سختترین متنها در این دوره است و فهم آن مبادی بسیاری را میطلبد. چیرگی و تسلط بر ادبیات که باید در دورهٔ مقدمات فراهم شده باشد در دورهٔ سطح بسیار کارآمد است و کسی که در ادبیات ضعیف باشد به طور علمی نمیتواند مجتهد باشد و چنین فردی نه تنها از تحلیل روایات باز میماند، بلکه در فهم عبارات کفایه و مکاسب نیز دچار مشکل میگردد.

هیچ گاه از معلومات، محفوظات و داشتن انباشتهای از عقاید، افکار و اقوال دیگران قدرت استنباط زاییده نمیشود. برخلاف کسی که بر ادبیات مسلط باشد که هر کتاب عربی را بهخوبی تبیین و تحلیل میکند.

یکی دیگر از دانشهای اساسی در این دوره، داشتن منطقی قوی است که در ایجاد قدرت نقد و تحلیل تأثیر بالایی دارد و کسی که ادبیات و نیز منطق قوی دارد توان طراحی بیان و عبارتپردازی را مییابد. خداوند رحمت کند مرحوم آقای شعرانی را، من از ایشان پرسیدم عالم به چه کسی میگویند و ایشان فرمود آنان که حرف میزنند عالم نیستند، بلکه فقط منبری هستند، عالم کسی است که بتواند از روی عبارت تحلیل و نظریهپردازی داشته باشد.

به هر روی، در دورهٔ سطح، هدف عمده داشتن تصوری صحیح از مبادی است و تا کسی در تصور، قوی نباشد، در تصدیق و تحلیل، نمیتواند چیزی بگوید و حکمی دهد و دورهٔ سطح عهدهدار آموزش تصور درست آن مبادی است که در شکلگیری قدرت استنباط و قوهٔ قدسی اجتهاد نقش دارد.

آموزش در این دوره جمع چند دانش اعم از صرف، نحو، معانی، بیان و منطق است که در حال حاضر در دورهٔ مقدمات گذرانده میشود و چیرگی بر آن در دورهٔ سطح لازم است و سپس داشتن درکی درست از مسائل اصول و فقه است.

کتابهایی که گذشتگان ما در این زمینه نوشتهاند فهم و فقه عبارات آن برای ادیبان عرب نیز مشکل است. طلبهای که دورهٔ سطح را گذرانده است باید در تصور مطلب مشکلی نداشته باشد. متأسفانه، برخی طلبهها در داشتن تصوری درست از مطالب علمی بسیار ضعیف هستند و نمیتوانند متنی به فارسی یا عربی بنویسند و ادبیاتی که خواندهاند به آنان قدرت  عبارتپردازی نداده است، بلکه بدتر گاه میشود که حتی در تبیین معنای عبارتهای دیگران نیز ناتوان هستند و نمیتوانند گزارههای علمی کتابها را از لحاظ ساختار منطقی آن تحلیل کنند و به تجزیه و ترکیب آن راه یابند و بدتر آن که همینان در امتحانات حوزه نمرههای خوبی میآورند و خود نیز به خوبی و به نیکی میدانند که خواندن آنان و نمرهای که گرفتهاند ارزشی ندارد و این نمرهها نمایانگر موقعیت علمی آنان نیست. نمرههای آنان مثل گواهینامهای است که تازه رانندهها میگیرند و آنان خود میفهمند هنوز راننده نیستند.

این ضعف علمی به طلبهها باز نمیگردد، بلکه مشکل یاد شده لزوم تغییر و تحول در نظام آموزشی را خاطرنشان میشود؛ زیرا میرساند با شرایط زمان و مکان فعلی سازگاری ندارد.

شرح لمعه کتابی است که کمتر کسی در فهم آن دچار مشکل نشود. شرح لمعه از کتابی مانند «مقامات حریری»، «مطول» و «سیوطی» سختتر است. یعنی همانطور که «هیأت بطلمیوس» و «خلاصة الحساب» از حوزهها منسوخ شده است، استادی که بتواند این کتابهای فنی را بگوید، فراوان نیست. به تعبیر دیگر کتابهایی که در دورهٔ سطح خوانده میشود با توجه به آنکه استاد آن
را به حقیقت و آن گونه که در ذهن نویسنده بوده است تبیین نمی
کند، برای دورهٔ سطح نیست و در سطح مقدمات آموزش داده میشود.

خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ محمد باقر کمره ای را، ایشان مجسمهٔ دانش و علم بود و ما خدمت ایشان میرسیدیم. البته بچه بودیم. روزی طلبهای خدمت ایشان آمد و گفت: «آقا میخواهم سیوطی بخوانم. چه کار کنم؟» ایشان فرمودند: «شما کتاب جامع المقدمات را خواندهای؟» عرض کرد: «تمامی آن را خواندهام.» آن طلبه میخواست کسب تکلیف کند. ایشان جامع المقدمات را آورد و به او گفت: «بخوان.» آن طلبه چند سطری را خواند. ایشان به او گفت: «شما میخواهی طلبه باشی یا میخواهی مثل الان باشی؟» او گفت: «آقا مگر تفاوتی دارد؟» گفتند: «بله، اگر میخواهی همینطوری و مثل منبریها باشی که بدون کتاب چیزی میگویند، نیازی نداری سیوطی بخوانی، اما اگر میخواهی طلبه و عالم بشوی، این مقدماتی که خواندهای به درد  نمیخورد، باید دوباره جامع المقدمات را بخوانی.» ببینید این مرد حکیم چه کسی را «عالِم» میداند. منبری شدن نیازی به تلف کردن عمر و خواندن این کتابها ندارد اما کسی میتواند عالِم شود که این کتابها را با دقت بخواند.

کسی که دورهٔ سطح را بهخوبی نگذرانده باشد، اگر به درس خارج برود، هیچ فایدهای برای او ندارد و تنها عمر خود را که نفس به نفس و لحظه به لحظهٔ آن به حضرت صاحب الامر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) تعلق دارد تضییع میکند.

از سویی، مطالبی که در کتابهای سطح و نیز در دروس خارج گفته میشود با جامعهٔ فعلی ما منطبق نیست و نظام آموزشی حوزه در گزینش مطالب نیز مشکل دارد. مطالب گفته شده در این دوره چندان مفید و کاربردی نیست و دارای ساختاری زیر بنایی نمیباشد. دورهٔ سطح با آنکه کتاب دارد اما ساختار آموزشی ندارد و با زمان و مکان فعلی سازگار نیست و طلبهها را از درون سست و بدون انگیزه میسازد و آنان را بعد از چند سال مأیوس و خسته مینماید و تمامی دروس را تکرار قبل میداند؛ برخلاف طلبهای که مقدمات و سطح را بهخوبی میگذراند و ذهنی تحلیلگر مییابد و انگیزهٔ وی در هر روز و با هر پیشرفت افزون میشود.
این مغز جوال و تحلیل
گر است که تا سخنی را میشنود به نقد و تحلیل آن رو میآورد و بهراحتی چیزی را نمیپذیرد. آن هم نقد درست و منطقی که بر پایهٔ اصول و قواعد علمی باشد، نه هوا و نفس.

طلبههای امروز حتی بر مطالب کتابی که آن را در طول چند سال میخواندهاند احاطه ندارند و نمیدانند فلان مطلب در کجای کتاب قرار دارد؛ برخلاف طلاب گذشته که وقتی نیاز داشتند به مطلبی مراجعه کنند میدانستند کجاست و تا کتاب را میگشودند آن مطلب را میآوردند و نیاز به مراجعه به فهرست یا جستجو و سرچ رایانهای نداشتند. این امر اشراف و احاطهٔ آنان را بر مسائل کتاب میرساند. آنان وقتی میخواستند بر روی مسألهای تحقیق کنند منابع آن را بهخوبی میشناختند و میدانستند در هر دانشی و در هر کتابی در کجا از آن سخن گفته شده است. اینگونه بوده است که کتابهای گذشته گاه به فهرستنویسی و حتی شمارهٔ صفحه و پاورقی نیازی نداشته است. حتی آنان بر این عقیده بودند کتابی که با حروف الفبا نوشته میشود نباید عدد که برای دانش ریاضی است وارد آن شود و تنها با حروف ابجد کار میکردند. در گذشتههای دور وقتی علما میخواستند به همدیگر نامه بنویسند، اگر قصد توهین و بیاحترامی به دیگری را داشتند، عبارات را با اعراب و زیر و زبر میآوردند یا آن را با نقطه میآوردند کنایه از این که شما متوجه نمیشوی، بر خلاف کسی که عالم باشد و هر لفظی را بدون اعراب و نقطه میتواند بخواند و با توجه به معنا میان «پسر» با «بشر» و «نشر» تفاوت گذارد.

رفع این مشکلات به نظر من، هم ممکن است و هم آسان، ولی این کار بر عهدهٔ یک فرد نیست، بلکه کار یک نظام منسجم است. برای رسیدن به این نظام نیز حوزه باید نخست چهرههای علمی را شناسایی کند و به آنان بها و ارزش دهد و تدوین متون علمی را به آنان واگذار کند. کار فردی در این حوزه به هیچ وجه جواب نمیدهد و تکنگاریهایی که در این زمینه انجام شده تنها کم کردن متون گذشته است، نه نگارشی نو با محتوایی جدید و بهروز.

بر متن رسائل خط کشیدن و حذف کردن برخی مطالب و تلخیص آن، راه حل مناسبی نیست. حتی کتابهایی مانند «بدایة الحکمة» و نیز «نهایة الحکمة» مرحوم علامه نیز خلاصهای از منظومه و اسفار است و برای متن درسی مناسب نیست؛ همانگونه که متن اسفار و نیز منظومه برای تدریس در فلسفه مناسب نیست و به کار جهان علمی امروز نمیآید و برخی گزارههای آن بیشتر صبغهٔ کلامی و عوامی دارد تا رنگ و روی فلسفه و دقت عقلی. موضوع بسیاری از بحثها توسط دانشهای جدید از رأس برداشته شده است.

نوآوری علمی؛ شأن والای اساتید

در درسهای سطح گفته میشود در ابتدای سال، برای نمونه اگر در درسی صد نفر جمع میشوند در وسط سال این تعداد به چهل نفر میرسد و امتحانات با جزوه و دفترچه گذرانده میشود. این امر افول دروس سطح را میرساند. برخی از طلبهها سی دی درسهای اساتید قدیمی را میگیرند و صوت سی دی را بر دم استاد ترجیح میدهند.

در گذشته میگفتند کسی که به کتابی حاشیه میزند از لحاظ علمی باید خود را افضل و برتر از متنپرداز بداند، وگرنه از لحاظ شرعی اشکال دارد. همچنین کسی که استاد را میپذیرد و کتابی را درس میدهد باید خود را افضل از نویسندهٔ متن و شارح آن کتاب بداند وگرنه تدریس وی از لحاظ شرعی اشکال دارد.

استادی که نتواند اشکالات کتابها را تصحیح کند، برتری و امتیازی ندارد و برتری از آن کسی است که با نقدهای درست و علمی خود بتواند گامی در جهت ارتقای سطح علمی حوزهها و تولید دانش برداشته باشد و استادی که هرچه میاندیشد حتی اشکالی به ذهن وی نمیآید کیسهای از معلومات و محفوظات است و ذهن جوال ندارد تا بتواند کمترین اشکال و نقد و تصحیحی نسبت به مطلبی داشته باشد.
داشتن ذهن جوال و وارد آوردن نقدهای علمی و منطبق بر قواعد علمی است که مشخص می
سازد آیا کسی عالم است یا نه، نه تکیه بر محفوظات. البته همواره چنین است که هرچه علم رو به افول میرود و سیر قهقرایی مییابد، صاحبان ادعا بیشتر میشوند؛ همانطور که هر چه تقوا و قداست کمتر شود، مدعیان معنویت و عرفان بیشتر میشوند.

شهریه طلاب

البته، طلاب نیز وقتی به دورهٔ سطح وارد میشوند در فراگیری دروس این دوره کند میشوند؛ چرا که در پی ازدواج و تشکیل زندگی میباشند و خود باید به تنهایی بر مشکلات مادی خویش فائق آیند؛ چرا که به صورت جدی از آنان حمایتی نمیشود. طبیعی است طلبه اگر در چنین فضای باری به هر جهت حرکت کند، به درس خارج که میرسد چون تصور درستی از مطالب ندارد، نمیتواند قوهٔ استنباط و اجتهاد در مسألهای داشته باشد و همان را میگوید که دیگران گفتهاند؛ با این تفاوت
که آنان می
دانستند چه میگویند و تصوری از مسائل داشتهاند و چیزی گفتهاند و این فرد هیچ فنداسیون محکم و تصوری از مطالب ندارد و چیزی میگوید و چه بسا خود را نیز استاد میداند و تنها چیزی که او دارد تزلزل و تذبذب در مطالب است.

از این رو، میان درس و شهریه باید تفکیک قائل شد و درس را وظیفهٔ طلبه و شهریه را حق همسر و فرزند او دانست و همسر و فرزند او را برای کاستی طلبه تنبیه نکرد.

آقایی شهریه میداد و شرط گرفتن آن را این گذاشته بود که طلبهها مکاسب را خوانده باشند. روزی یکی از طلاب از من پرسید حاج آقا جایز است من از او شهریه بگیرم؛ چرا که نیاز دارم، اما مکاسب را تمام نکردهام. به او گفتم هیچ اشکالی ندارد؛ این شهریه حق زن و فرزند تو هست.

حوزه باید نظام و سیستم مدرنی پیدا کند که نه تنها کشوری به پهنای جمهوری اسلامی، بلکه دنیای تشیع و نیز فراتر از آن را به خود جذب نماید و با عظمت انقلاب خمینی کبیر  قدسسره سازگار باشد. مسیر این راه نیز رجوع به خبرگان و کارشناسان این مسائل و کار جمعی آنان است تا دستکم مشکلات دورهٔ سطح برطرف شود.

امتحان نیز باید از بالا و از صاحبان ادعا باشد، نه از پایین و طلبههای ضعیف که شهریهٔ آنان به اندک بهانهای قطع میشود. در واقع این کار ضعیفکشی است. کسی که ضعیف است، باید خود معترف باشد که ضعیف است. فرهنگ طلبگی این است. خدا رحمت کند مرحوم حاج انصاری که پیرمرد و از منبریان بود. حدیث میخواند و مردم را موعظه میکرد و چون از دل حرف میزد و شامورتی بازی نداشت، مردم با شنیدن سخنان او اهل عمل میشدند. خدا رحمت کند ایشان را، روزی از بالای  منبر پایین آمد و به دستشویی رفت. پیرمرد بود و در این زمینه مشکل داشت. او دوباره وضو گرفت و بالای منبر رفت. مردم هم از جایشان تکان نخوردند. او گفت:«خلق الانسان ضعیفا». این رسم طلبگی و ساختار سالمی است.

لزوم تأسیس دانشگاهی جامع در حوزه ی علوم دینی

اعتقاد دیگری که برای تربیت دانشآموختگان دورهٔ سطح دارم، لزوم تأسیس دانشگاهی جامع در حوزهٔ علوم دینی است. بر این اعتقاد هستم که اگر تحولی در حوزهها رخ ندهد این انقلاب در جایی به دلیل پیرایههای زیادی که در فتواها و معارف فعلی است از لحاظ فرهنگی به بنبست میرسد. البته منظور من بنبست سیاسی نیست و این انقلاب با عظمتی که به پشتوانهٔ خون شهیدان دارد از هر لحاظ میتواند به قدرت به حرکت سیاسی خود ادامه دهد، اما از نظر فرهنگی خیر؛ چرا که با احساسات پیش آمده است. خداوند رحمت کند حضرت امام خمینی  قدسسره را که توانستند بت طاغوت را در این مملکت بشکنند و کار را تا این مرتبه ارتقا دادهاند، اما باید فرهنگی سالم و فرهنگ درست دینی و شیعی را جایگزین آن فرهنگ نمود که فرهنگ و فلسفهٔ غرب هنوز پشتوانهٔ آن است. این انقلاب احساسی نیازمند تبدیل و دگردیسی به انقلابی فرهنگی و علمی در حوزهٔ علوم انسانی است.

باید برای تحقق این هدف، دانشگاهی جامع داشت و نیروهایی را در طول چهار سال با روندی علمی و دینی با هدف حذف پیرایهها و آنچه که بدون دلیل و مدرک به نام دین شناخته میشود تأسیس کرد تا از حریم و آنچه به نام دین است به صورت مستدل و محکم دفاع کنند و آنچه غیر دینی است اعم از فتوا و معارف را شناسایی و تصحیح کنند. وروردیهای این دانشگاه نیز باید از طلابی باشند که به درس خارج راه یافته یا از دانشجویانی باشند که دستکم مدرک دکترا داشته باشند. آنان در مدت چهار سال به سطحی از دانش دینی میرسند که قدرت تشخیص پیرایهها را  مییابند و این امر مستلزم داشتن توان اجتهاد و استنباط از متون دینی و مستندسازی آن است؛ بهگونهای که دنیای اطراف خود را نیز بشناسد و آنچه را از دین به دست میآورد قابلیت اجرایی و عملیاتی شدن داشته باشد؛ چرا که دین باید برای هر دورهای قابلیت عملی شدن داشته باشد و اگر کسی فتاوایی به نام دین داشته باشد که نمیتوان به آن عمل کرد، آن فتاوا از دین نیست و پیرایه است.

اسلام باید بتواند در هر زمانی و با هر شرایطی به طور نسبی قابل اجرا باشد و استنکار عقلی را در پی نیاورد. این که هنوز بعد از گذشت سی سال از انقلاب، دو روز به عنوان عید فطر نماز خوانده
می
شود و برخی در تهران نماز را شکسته و برخی کامل میگزارند و معنای بلاد کبیره و نماز مسافر روشن نیست و در حجاب و پوشش اختلاف است و اقتصاد اسلامی تبیین صحیح و عملی ندارد و معنای ربا مهمل و غنا مجمل شده است همه از کاستیهای تحقیق در حوزهٔ دینشناسی است.

برای اجرایی شدن باید پایهها و گزارههای دینی با پیرایهها خلط نشود و تنها آنچه را که استناد دارد به عنوان دین نقل نماید. تفاوت عالمان شیعی با دیگر عالمان و دانشمندان نیز در همین نکته نهفته است که عالم شیعی میگوید از خود چیزی ندارم و آنچه میگویم ترجمان سنت و قرآن کریم است. ما میگوییم بدون داشتن قدرت پیرایهشناسی، شأن ترجمانی از دست میرود و عالم شیعی نمیتواند نظرات خالص دین را باز گوید.

اجتهاد در شیعه به معنای «استفراغ الوسع والفحص و الیأس عن الدلیل» است. محقق دینی تا تمام تلاش خود را به کار نگیرد و به طور کامل تحقیق و بررسی نداشته باشد مجتهد نیست. او باید به جایی برسد که بگوید گمان ندارم زیر آسمان دلیل دیگری بر این مسأله در دست باشد.
برخی اجتهادها در دهه
های گذشته اهمال داشته و تقلید در آن فراوان شده است و یکی از دلایل آن نیز حرمتی است که عالمان برای هم قایلند و از نقد و بررسی نظرات یکدیگر چشم میپوشند. چنین تقلیدهایی به مرور زمان سبب ورود پیرایهها به دین شده است. همچنین در سدههای گذشته، نبود نظام سیاسی و دولت دینی که از شیعه حمایت نماید، مسائل اجتماعی و سیاسی دین را به رکود کشانده است. در آن زمانها برای احکام دینی تقاضایی نبوده است تا نیاز به عرضه باشد و به هیچوجه نیاز به تحقیق در این مسائل احساس نمیشده است؛ برخلاف امروزه که فتوایی میتواند چندین هزار نفر را به زندان بفرستد یا آنان را از زندان آزاد نماید. اینگونه است که نمیشود بدون تحقیق و استناد لازم، فتوایی داد و اینگونه است که درس خارج باید درس شناخت پیرایهها باشد و آن را یکی از مهمترین اهداف خود بداند.

حوزه باید مرکزی داشته باشد که متن تمامی درسهای خارج را ضبط  کند و در آنجا به عنوان یک بانک اطلاعاتی نگاهداری نماید و آن را به سرعت جزوه نماید و نظرات شاخص و نو را بر گزیند و آن را برای تمامی مجتهدانی که درس خارج دارند بفرستد تا آنان از دروس هم اطلاع داشته باشند و بتوانند به نقد و بررسی نظرات یکدیگر بپردازند و از هم بیگانه نباشند و درسها از حالت تحقیق فردی رفته رفته به تحقیق گروهی سوق پیدا کند. آنگاه در پایان آن سال، مجموع نقدهایی که بر یک مسأله شده است جمعآوری شود و آن را دستکم به صورت الکترونیکی که هزینهٔ کمتری دارد در اختیار تمامی طلاب قرار دهند.

اما چنین نباشد که نظریهای خام که هیچگونه بررسی علمی نشده است برای طلاب جوان مطرح شود و از آنجا که بر روی آن تحقیق بایسته نشده است سبب ویروسی و آلودگی ذهن طلاب شود و درس خارج به جای آنکه با پیرایهها مبارزه کند به نشر پیرایهها پرداخته باشد و در نهایت نیز سبب سرگردانی آنان و به تبع، مردم شده باشد.

ما در حوزه دیدیم که کسی چهل سال درس تفسیر میگفت، اما حتی یک سطر از آن همه گفته قابل چاپ نبود و تنها ذهن عدهای از طلاب را آلوده کرده است، ولی مثل مرحوم علامه طباطبایی  قدسسره نه درس تفسیر داشت و نه اهل ادعا بود، اما بیست جلد کتاب «المیزان» را نوشت که امروزه نه تنها کتاب شیعه بلکه کتاب المسلمین فی التفسیر شده است. آن فرد چهل سال خالی بندی کرده که استاد تفسیر است و علامه در گوشهٔ خانهٔ محقر خود تفسیری جاودانه نوشته است که برای مسلمانان اعتبار شده است. اگر در آن زمان از علامه بهدرستی بهره برده میشد و به ایشان کرسی تدریس داده میشد وضع حوزهها بهتر از اکنون بود.
بیش
تر این مشکلات برآمده از نبود سیستم و بانک جامع علمی و اطلاعاتی است که به طلاب ـ بدون آنکه به جناح و گروهی وابسته باشد و خطی و گروهی بیندیشد ـ بپردازد. هنوز که هنوز هست مرکزی که با آزاد اندیشی به طلاب اطلاعرسانی داشته باشد وجود ندارد. این در حالی است که بسیاری از موضوعات حتی مثل قمار و شطرنج در دنیا دارای بانکهای جامع اطلاعرسانی شده است تا چه رسد به ورزشهای پرطرفدار مانند فوتبال. ما باید برای قدسیترین چهرههای خود که قرآن کریم و حضرات معصومین علیهمالسلام هستند، آن هم در نظامی که دستکم خون دویستهزار شهید و جوان مردم را با خود دارد کاری بکنیم که با ارزش علمی بالا در جایی ثبت گردد.

یافتن استادی توانمند

اما جای این پرسش است که در نظام فعلی حاکم بر حوزهها، چگونه شاگردی قوی میتواند استادی توانمند را شناسایی کند تا بتوانند به مدد هم مسیری علمی که دارای قوت بالایی باشد را رقم بزنند.

برای این کار باید آنان که قدرت علمی دارند از آنان که توان تبلیغاتی صرف دارند بازشناسی شوند و حوزههای علمی از حوزههای تبلیغی جدا شود. برخی اساتید تنها توان تبلیغی دارند و مصرفی صرف میباشند. بعضی توان تحقیقی دارند و گروهی نیز میتوانند تدریس نمایند.

رشتهها نیز باید تخصصی شود. همچنین مراکز تخصصی هر دانشی مشخص باشد. دست کم برای هر دانش، ساختمانی مجزا باشد و تمامی اساتید آن علم در یک مرکز جمع شوند و هر کدام در مدرسی که آن مرکز در اختیار آنان نهاده میشود درس بگویند و تا جایی که امکان دارد از پراکندگی دروس جلوگیری شود و همانند دانشگاهها، دانشکدهها جدا باشد. همانطور که طلافروشان در یکجا مغازه دارند و سعی میکنند پراکندگی نداشته باشند و کسب هیچ یک نیز مانع دیگری نیست؛ مگر آنکه کسی به کار خوب شهره باشد که در نتیجه کسب او رونق میگیرد.
برای هر دانشی نیز بانکی اطلاعاتی تشکیل شود. اگر این کارها برای پنج سال ممکن نیست دست
کم آن را در بلند مدت اجرایی کنند. در این کار عجله نیز نباید داشت و باید کار را با بردباری فراوان پیش برد تا دنیای علمی امروز حوزههای شیعی را دستکم تا پنجاه سال آینده به عنوان مرکزی علمی بشناسد و آن را جزو بزرگترین مراکز علمی دنیا ثبت کند.

این کار برای نیروهای حوزه که برخی از آنان دارای انرژی بالایی هستند بسیار لازم است وگرنه اگر یأس و نومیدی گریبانگیر آنان شود انرژی بسیار بالا و توان عظیمی که در برخی از این نیروها هست به صورت ضد، انعکاس مییابد و برای حوزه و نیز جامعه خطرآفرین میشود. طبیعی است این طرحهای بلند با مدیریت افراد معمولی به سامان نمیرسد. لازم هم نیست دهها مؤسسه در قم تأسیس شود. چرا که این مؤسسات نیز هنوز به صورت خانگی کار میکنند در حالی که این طرح باید نظام جامع و فراگیری داشته باشد. با تحقق این مهم است که اسلام مدافع پیدا میکند و انقلاب اسلامی دارای نظامی دینی میشود، نه سیاسی صرف بدون چیرگی فرهنگ دینی و هر طلبهای نیز به کاری وا داشته میشود که با طبع، مزاج، سلیقه و توان علمی او سازگار باشد.

نقش کم رنگ حوزه ها در جامعه

هماینک علوم انسانی ضعیفترین دانشها در کشور ماست در حالی که متولی اصلی علوم انسانی حوزههای علمیه است. علوم تجربی که متولی آن، دانشگاههای ماست، در این نظام بالاترین رشد را داشته است و رشد آن حتی چشمهای مراکز ناظر علمی را خیره کرده است؛ برخلاف علوم انسانی که در حال حاضر در فهرست نوآوران آن، موقعیتی برای ایران در نظر گرفته نمیشود.

نقشی که هماینک هنرپیشهها و ورزشکاران و بهویژه فوتبالیستها در جامعه دارند، متفکران حوزهٔ علوم انسانی ندارند و حتی در انتخابات از آنان بیشتر در رسانهٔ ملی استفاده میشود تا از چنین پژوهندگانی و اینها همه نشانههایی از افول در دانشهای انسانی است.

حوزهها اگر توانمند باشند تمامی اقشار جامعه با حرکت یک عالم دینی به راه میافتند. فتوای میرزای شیرازی در قضیهٔ تحریم تنباکو مثال زدنی است. این کارها بدون نظام و ساختار نیز محقق نمیشود و هر حرکت جزیی که در این زمینه انجام پذیرد چون جزیی و خُرد است توان لازم را برای تأثیرگذاری ماندگار ندارد و چندان مفید یا قدرتمند واقع نمیشود.

خدا رحمت کند مرحوم آقا میرزا هاشم آملی را، ایشان به من میگفت چند بار به امام خمینی  قدسسره عرض کردم قم برای طلاب و تحقیق مناسب نیست و شما بودجهای بدهید تا ما بیرون از قم مرکزی علمی راهاندازی کنیم و طلاب توانمندی را با خود به آنجا ببریم تا بتوانیم برای دین و تحقیق در مسائل دینی کاری نماییم، چند بار به ایشان عرض کردم اما ایشان پاسخی ندادند. من با آقا میرزا هاشم آملی مدتی مأنوس بودم و ایشان را خوب میشناختم، به ایشان گفتم میدانید چرا امام جوابی ندادند؛ برای اینکه میدانستند این کار بزرگ از شما بر نمیآید و شما پولی میگیرید و آن را از بین میبرید بدون آن که بشود به شما اشکالی گرفت. این کارها در توان یک فرد نیست و باید به صورت گروهی و نظاموار انجام بگیرد.

در چهل سال گذشته به صورت شخصی در زمینهٔ پیرایهزدایی از مسائل دینی و نیز کتابهای درسی حوزه بسیار کار کرده و کتابهای فراوانی نوشتهام اما چون کار فردی است خود را نشان نمیدهد و تشکیلات عظیمی میخواهد که این کتابها را ویراستاری علمی نماید و نشر آن نیز با هزینهٔ فردی ممکن نیست.

قانون اساسی حوزه

در اینجا لازم است نکتهای را خاطرنشان شوم و آن این که:

باید در زمینهٔ تدوین نقشهٔ جامع و قانون اساسی حوزههای علمی، نظریات تمامی عالمان موجود گردآوری و سپس به بررسی نقاط قوت و ضعف هر یک از دیدگاهها پرداخته شود و در برنامهریزی و سیاستپردازی و مدیریت حوزههای علمیه از جزیینگری به کلاننگری حرکت شود و نخست نیز بر اساس دیدگاههای مطرح شده، بر امور اجماعی میان عالمان دینی تأکید شود و سپس به اموری پرداخته شود که در آن اختلاف است و از اینجا نقطهٔ شروع نگارش قانونی اساسی و اجماعی برای حوزههای علمیه کلید بخورد.

سپس این قانون به دست تمامی عالمان شناخته شده داده شود و هر کس افزونی بر آن دارد، دیدگاه خود را طرح کند و اگر به جایی از آن نیز نقدی دارد آن را مطرح نماید و بر اساس آن به حل و فصل اصول و قوانین آن پرداخته شود تا کار از کارشناسی و خبرویت لازم بهرهمند گردد و هدف نیز در تهیهٔ این قانون مدون و اجماعی اصلاح ساختار حوزه و نظاممند نمودن تمامی فعالیتهای آن باشد.

در نقل دیدگاهها نیز، هم شخصیتهای حوزوی اهمیت دارند و هم دیدگاههای آنان و باید از تمامی شخصیتها نیز نظرخواهی شود و به صورت گزینشی از برخی عالمان نظرخواهی نشود.

همچنین نظریات مطرح در این مصاحبهها یا نوشتهها به صورت موضوعی فهرست شود و موارد تکراری آن حذف گردد اما نام صاحب نظر قید گردد و ارزشهای حوزه با توجه به سنجشهای انجام شده به دست آید.

انجام این کار بسیار مهم و نیز وقتگیر است اما کاری است که باید انجام شود. تدوین قانون جامع حوزهها امری سنگین و کاری محتوایی است که از افراد سطحی نگر بر نمیآید و این قانون است که میتواند به عنوان ستون اصلی ساختار جدید حوزه مطرح شود.

برای نمونه، یکی از مشکلات امروز حوزه کمّینگری و پذیرش بسیار زیاد است که باید محدود شود و از کمّینگری به سوی کارهای کیفی گرایش پیدا کند. روحانیانی که قدرت علمی لازم را ندارند، هزینههای بسیاری را بر حوزهها تحمیل میکنند و چهبسا مانع رسیدن امکانات به کسانی میشوند که شبانهروز در این حوزه زحمت میکشند و از عمر و هوش و حافظهٔ خود در کارهای حوزوی سرمایهگذاری میکنند، بدون اینکه کسی در حوزه از آنان حمایتی داشته باشد و صاحبان ادعا ـ بدون آنکه آزمایش شوند و امتحان دهند ـ امکانات را به خود اختصاص میدهند.

عالم دینی باید مثل دکتر جراح و محل اعتماد و باور مردم باشد. امروزه مردم هشیارتر شدهاند و ساده نیستند. این صداقت طلبگی است که کارآمد است. کسی که شامورتی بازی در بیاورد، مردم حتی به خوبیهای او نیز شک میکنند تا چه رسد به اینکه با دیدن چهرهٔ او به یاد پیامبر اکرم  صلیاللهعلیهوآله و حضرات معصومین  علیهمالسلام بیفتند.

قانون اساسی حوزه باید بهگونهای نوشته شود که تربیت یافتهٔ آن مثل حاج شیخ و مثل مرحوم آقای انصاری منبری، نیروی علمی، جراح و نجیب باشد و با افزونی شمار چنین نیروهایی است که افراد ضعیف ولی پر سر و صدا و مدعی صرف به حاشیه رانده میشوند، اما امروزه این ضعیفها هستند که نجابت طلبگی را به حاشیه میرانند.

مرحوم آقا رضا همدانی چنین بوده است. وقتی ایشان پا به سن میگذارد، وی که در فقه پهلوانی بوده است و نوشتههای محکمی دارد، از ایشان مسألهای میپرسند و جواب آن به ذهن ایشان نمیآید، وی بعد از آن میگوید تقلید از من جایز نیست؛ چرا که نسیان به من عارض شده است.  روحشان شاد. این چنین عالمانی را در برزخ به عنوان عالمان ربانی میشناسند. اگر خداوند میخواست در این زمان پیامبری داشته باشد، آنان را به پیامبری مبعوث میکرد.

قانون اساسی حوزه باید این هدف را دنبال کند که طلبهها را به انبیا و اولیای خدا شبیه نماید و صداقت و صفا را در میان آنان رواج دهد و نیروهایی علمی و جراح را که دلسوز مردم و پناهگاه آنان باشند تربیت کند. نیروهایی که حتی نقصها و ضعفهای آنان حسن ایشان دانسته شود.

هماینک در کشورهای پیشرفته این فرهنگ حاکم است و حسن و نقص را در کنار هم میبینند بدون آنکه برای شخصیتهای مشهور خود به ترور شخصیت بپردازند. یکی از رجال سیاسی آمریکا در برنامهای تلویزیونی از «کندی» صحبت میکرد. او میگفت کندی قدرت حرکت نداشت و با دارو سر پا نگاه داشته میشد، اما چنان نبوغی داشت که جامعهٔ آمریکا را اداره میکرد و در جنگ سرد توانست بر شوروی غلبه کند. منظور اینکه عیب و حسن او را با هم میآورد بدون اینکه به وی نقصی وارد کرده باشد.

ما در این زمان، کتاب «تحریر التحریر» را چاپ کردهایم که متن تحریر حضرت امام خمینی  قدسسره را بازنگاری میکند و نقدهایی را که به آن وارد است مشخص مینماید. به ما گفتند چرا به این کتاب حاشیه میزنید و آن را نقد میکنید؟ گفتم برای اینکه ایشان را دوست دارم و فقیهی مهمتر از ایشان نمیبینم. من بر اساس علاقه و اهتمامی که به ایشان دارم میخواهم این کتاب را نقد کنم. چون هر چه بر روی کتاب ایشان سرمایهگذاری شود میماند و نقد کتابهای دیگر خاصیتی برای جامعه ندارد. این حرفهای ایشان است که ماندگار است و باید درست و کامل شود و بر روی آن کار شود. مرحوم امام  قدسسره در واقع حق پدری برای ما دارد. ما در جوش نونهالی دنبال ایشان بودیم. با اینکه به حضرت امام  قدسسره عشق و علاقه داریم، اما این امر دلیل نمیشود کتاب ایشان را نقد نکنیم و اتفاقاً چون علاقه داریم باید نقد کنیم؛ مگر آنکه جامعه آلوده باشد و حسن و اشکال را نتواند کنار هم ببیند.

گفتیم نگارش قانونی اساسی و جامع و برنامهای مدون و نقشهٔ کاملی که قدرت علمی، نجابت، سلامت و وراثت انبیا را برای طلاب تأمین کند بسیار حائز اهمیت است. باید سلامت چنان در حوزه بالا رود که حتی بیان نقص عالمی به عنوان حسن او تلقی گردد نه آنکه هر ماجرایی را با هوا، ریا، سالوس، پنهانکاری، شامورتی بازی در هم بیامیزند و کسی را هو کنند. در این صورت است که جامعه به روحانیت و به صداقت و معنویت آنان اعتماد پیدا میکند. اعتمادی که برآمده از معنویت است و قوت بالایی دارد و مثل اعتماد به یک هنرپیشه یا به امکانات و روشهای پیچیدهٔ تبلیغاتی نیست. هیچگاه پیامبران و اولیای الهی چنین شیوهای در تبلیغ معارف دینی نداشتهاند. اگر ما به سوی صداقت و معنویت و دانش گام برداریم حتی در این دوره که دورهٔ اقتدار علم و رسانههاست، عالمان دینی ممتاز هستند و مشابهی برای آنان نمیتوان یافت؛ زیرا سیرهٔ معنوی و زی طلبگی که همان شیوهٔ زندگی انبیای الهی است پشتوانهٔ ارتباط روحی و عاطفی آنان با مردم است و مردم حقیقت و واقعیت را در چهرهٔ آنان میبینند و در سیمای آنان به تماشای حق مینشینند نه آنکه بخواهند فیلم و بازیگری نقش حق را ببینند.

تا بدینجا گفتیم روند تحول در حوزههای علمی اجتنابناپذیر است و خودبهخود نیز پیش میرود. نکتهای که در طرح تدوین قانون اساسی باید به آن توجه داشت این است که حوزه دارای متولیانی است که باید نظر آنان اعمال شود، اما برخی نیز بدون آنکه صلاحیت لازم را داشته باشند مانع اجرایی شدن برخی از طرحهایی که به تحول در حوزه میانجامد هستند.

بحثهایی را که به دست خودمان هست و میتوانیم به یکی از آنان اشاره کنیم تحول در حوزهٔ عرفان است. من به جزم میگویم زیر آسمان کبود هیچ مؤسسهای به اندازهٔ ما دربارهٔ عرفان محیی الدین، نقد و بازپیرایی آن عرفان بحث و مطلب ندارد و ما میتوانیم از همینجا شروع نماییم، اما این کار امکانات بسیار و پژوهشگرانی که هم عرفان بدانند و هم قدرت نگارش داشته باشند را لازم دارد. ما در زمینهٔ نقد عرفان ابنعربی نزدیک به هزار و دویست جلسهٔ نقد و بررسی داریم. کتاب دیگر ما «مقامات عارفان» است که نقد و بازاندیشی دو نمط نهم و دهم الاشارات و التنبیهات را بر عهده دارد. اما غیر از آن، یعنی تصحیح شرح فصوص الحکم و یا شرح مصباح الانس یا شرحی که بر تمهید هست و نیز کتاب بیست جلدی «سیر سرخ» که شرح و بازاندیشی منازل السائرین  است نیاز به کارهای اجرایی و تحقیقی فراوانی دارد که کار یک نفر نیست و یک گروه باید عهدهدار آماده نمودن آن برای چاپ شود و در نوشتن متنهای آن نیز به صد سال آینده بیندیشد، نه به امروز یا پنج سال دیگر.

همانطور که در کشور ما باید مؤسسهای باشد که به مطالعات استراتژیک و راهبردی برای صد سال آینده بیندیشد و طبیعی است که مجلس یا ریاست جمهوری یا مجمع تشخیص مصلحت نظام نمیتواند این مهم را بر عهده بگیرد. نیروهای موقتی یا بازنشستگان سیاسی یا نیروهای اجرایی توان اندیشاری قوی و قدرت طراحی و نظریهپردازی استراتژیک برای صد سال آینده را ندارند. این مؤسسه باید محققان و صاحبان فکر را گرد هم آورد و کار مغز متفکر جامعه را انجام دهد. قانون اساسی ما هماینک برای چنین مغزی پیشبینی لازم را ندارد و از این نظر ناقص است و ارگانهای اجرایی نمیتوانند چنین سمتی را بر عهده بگیرند و آنان درگیر کارها و مشکلات خود هستند.

به هر روی، ادعای ما این است که تنها ما هستیم که میتوانیم عرفان را در پنجاه کشور اسلامی از پیرایههایی که دارد نجات دهیم و متنی قوی را در آن به وجود آوریم. در زمینهٔ تفسیر نیز بنده چنین کاری را شروع کردهام، اما هنوز در ابتدای راه هستم. آمادهسازی و تکمیل چنین طرحهایی نیرو و امکانات میخواهد و بسیار هزینهبر است که در توان ما که مستقل هستیم و از جایی نیز حمایت نمیشویم نیست، بر این اساس بهتر است از این تحولات که اجرایی شدن آن با موانع بعضی از مراکز قدرت مواجه است چشم بپوشیم.

پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام(مدّظلّه العالی) |صفحه اصلیصفحه اصلی  نقشه سایتنقشه سایت  آر اس اس آر اس اس  پادکست پادکست  پخش آنلاین دروس پخش آنلاین دروس  درباره پایگاهدرباره پایگاه

copyright 2007-2012 تمامی حقوق این سایت متعلق به دفتر حضرت آیت الله العظمی محمد رضا نکونام (مدّظلّه العالی) می باشد و استفاده از مقالات ، کتاب ها و... با ذکر منبع بلامانع است