اخباري
و اصولي چه ميگويند؟
اشاره :
اين نوشته بر آن است تا يكي از نزاعهاي
ميان اخباريان و اصوليان را طرح نمايد و به داوري ميان آن دو بنشيند؛ اما پيش از
ورود به ميدان جنگ درازمدت اخباري و اصولي، اين پرسش پيش ميآيد كه طرح
نزاعهاي چند صد سالهي گذشته و تازه كردن زخمهاي عفوني كهنه چه لزومي
دارد؟ چرا بايد به فرهنگ كهنهي اخباريگري كه در اين زمان، رو به افول
نهاده و در دامنهي حكومت شيعي كه خداوند در اختيار عالمان اصولي قرار داده
است دامن زده شود و عقايد سست و مخرّب آنان از نو طرح گردد؟ چه نيازي به
طرح و بازيابي عقايد اخباري كه در اصل، فرسوده و بيمحتوا بوده و همين امر
نيز علت انقراض آنها گرديده است احساس ميشود و داوري دربارهي آن چه
نتيجهاي در پي دارد؟
در پاسخ به اين پرسش كه از توجّه
و دقّت برخوردار است بايد گفت: در هر زمان، دستهايي پنهان و نامرئي وجود
دارد كه فرصت را مغتنم ميداند تا مباحث اختلافي عادي و حتي ضروري را كه
سالها پيش جريان داشته دستاويز خود سازد و بذر آشوب و ستيز را بنشاند و جامعه و
مردم را به چالش بكشاند تا در دامنهي ناهنجاريهاي آن بتواند مشكلات خود
را سامان بخشد و منافع هميشگي خويش را تأمين كند. اينگونه چالشها همواره
در جوامع اسلامي وجود داشته است كه در يك طرف آن، ارتجاع و استبداد ديني
و در سوي ديگر، اخباري و اصولي قرار ميگيرد. در اين ميان، مدرنيته و
تجددگرايي غير اصولي نيز چالشهاي بيشتري را سبب ميشود، تا جايي كه هر يك
ناخودآگاه خود را در اختيار زورمداران و زراندوزان استعمار و استثمارگر ميسپارد
و در نهايت تمامي تلاشهاي آنان نتيجهي معكوس ميدهد و به تيرگي حقايق و
واقعيتهاي ديني در جوامع اسلامي منجر ميگردد. البته ضرورت دارد كه در
اطراف اصولگرايان آگاه و متعهد و اخباري مسلكهاي فهميده و مؤمن، دستهاي
استعمار و استثمار، ارتجاعطلبان ناآگاه و متجددمآبهاي غيرمتعهد را در لابهلاي
دستهاي ساده و ناآگاه تودهها شناسايي نمود، و موانع را با آگاهي تمام از
ميان برداشت.
ديروز و امروز
بايد پرسيد اخباريان و اصوليان كه
ديروز با يكديگر دشمني بسيار داشتند، چرا امروز از در صلح و سازش وارد شدهاند
و نزاع ديرينهي خود را كنار گذاشتهاند؟ چرا حوزههاي اصولي امروز، كتابهاي
اخباريان ديروز را چاپ و منتشر ميسازد و همچون عالمان اصولي با آنها رفتار
مينمايد؟ آن بغض و عناد و آن جنگ و لعن و نفرينها چه شد؟ چگونه است كه
امروز بيآن كه عناد و الحادي پيش آيد، همان مباحث، كموبيش مطرح ميگردد
و عالمان اصولي بخشي از آن ادعاها را ميپذيرند يا رد مينمايند؛ بي آن كه
ستيز و دشمني پيش آيد.
در پاسخ بايد گفت: ايادي استعمار و
آنان كه به اختلاف دامن ميزنند و آتش معركه را هرچه بيشتر ميافروزند،
امروز تنها به دليل تغيير در شكل موضعگيريهاي عالمان و روشنفكران، همان
آتش را زير ديگ مباحث ديگري شعلهور ميسازند و به لباس و قامتي ديگر آشوب
و جدال انديشههاي ديني را زنده ميكنند. اين در حالي است كه اگر شگرد
معركهگيري آنها ـ كه بخشي از آن در لابهلاي مطالب آينده خواهد آمد ـ
مورد دقت و تأمل قرار گيرد، عالمان و انديشمندان راه تفاهم را پيش ميگيرند
و بيش از اين بهانه به دست دشمنان نخواهند داد.
از آنچه گفته شد و ناگفتههاي بسياري
كه مانده است به دست ميآيد كه علت جدالهاي سنگين دو مكتب اصولي و
اخباري طرح مباحث، عقايد و افكار گوناگون نبوده، بلكه در واقع سبب آن، دو
عامل مشخّص بوده است: يكي، دستهاي پنهان؛ و ديگري، سادگي افراد؛ بهويژه
عالمان ديني. اين دو عامل سبب شده است عالماني كه همگي اهل ولايت بوده
و در اصول و مسايل بنيادي دين، چون دو برادر از يك پدر و مادر بودهاند،
درگير نزاع و جدالي ديرينه گردند؛ بهگونهاي كه طرح تاريخي آن نيز
شرمندگي به بار ميآورد.
اين نكته گفتني است كه بحث،
گفتمان و طرح مباحث و آراي متفاوت در دين، نه تنها زيانبار نيست، بلكه
بهترين زمينهي رشد، ارتقا و بازيابي انديشههاي بلند علمي و ديني ميباشد و
تفاوت افكار و تبادل آنها بسيار خوب، بلكه امري ضروري و لازم است و چيزي
كه زشت و زيانبار است، جنگ، نزاع و درگيري است كه استعمار از آن بهره
ميبرد؛ از اين رو بر عالمان ديني و به دنبال آنان مردمان مؤمن لازم است
كه در طرح مباحث و تبادل افكار، بازيچهي دستهاي پنهان يا قرباني تعصبات
شوم ناآگاهان نگردند؛ دستهاي پنهان و افراد ناآگاهي كه در هر زمان، آتشافروز
معركهي اختلاف بوده و دين و دنياي مردمان را در مخاطره مياندازند و مردم
را هرگونه و به هر اندازه كه بتوانند از اين خط و مكتب فكري يا سياسي به
آن خط و مكتب ديگر ميكشانند تا انديشه و دل و ذهن مردم را خسته نمايند و
شامهي آنها را حتي نسبت به هر بوي خوشي نيز بيتفاوت سازند و در اين راه
چه بازيها، حيلهها و معركههايي كه دنبال نميكنند؛ از بازيهاي «يت» و
«يون»، چپ و راست، چپِ چپ، چپِ راست، راستِ چپ و راستِ راست گرفته تا
معركههاي فيلسوفان تجددمآب يا زاهد مفلس، انزواگرا، خلوتنشينهاي بيخاصيت،
چلهكشهاي چله دزد، عرفانبازها، دراويش، دعانويسها، غيبگوهاي بيسواد،
فلان نجار يا خياط يا آهنگر و متجدّدها، ارتجاع طلبان، ارتجاع كهنه، ارتجاع
پوسيده، ارتجاع نو تا پوياها، بالندهها و دهها عنوانِ ديگر. البته آنچه ذكر
شد، تحت لواي واژههاي وطني قرار دارد و اگر به واژههاي وارداتي نيز نظري
بيفكنيم، فهرست بلندي از صدها ايسم و ايست را ميبينيم كه جمعآوري آن
براحتي امكانپذير نيست.
امروز و هر روز
گذري كوتاه بر تاريخ اينگونه نزاعها
و درگيريهاي ناهنجار بيدارباشي جدي به عالمان دين ميدهد و ميطلبد كه
جامعهي اسلامي، افراد مسلمان، عالمان دين، دانشمندان متديّن، خانوادهها،
پدران و مادران و بهويژه قشر جوان ـ كه بيشتر دامها براي آنها گسترده
شده است ـ و همه اين معنا را فرا گيرند و به آن پايبند باشند كه به بحث و
گفتوگو، كه جايگاه شايستهي خود را دارد بنشينند و ستيز و جنجال را كه در هر
زماني بيهوده و زيانبار است كنار بگذارند.
دامن زدن به مباحث و موضعگيريهاي
مختلف در تاريخ ملت عاطفي و سلحشور ما ايرانيان نيز سبب ايجاد آشوب شده؛
چنانچه امروز نيز اين چنين است و استعمارگران در آينده نيز از همين ترفند
استفاده خواهند نمود. اين در حالي است كه آگاهي و بصيرت جامعه و مردم؛ بهويژه
عالمان دين و دنيا ميتواند همراه با بحث و تبادل نظر، بهدور از هرگونه
ستيز و جنجال تحقق يابد و از هر نوع برخورد ناسالم و دور از ادب و اخلاق
اسلامي در هر شرايطي پرهيز شود تا بدين وسيله و به عنايت حق تعالي با رشد
افكار و تبادل آرا و انديشهها و وحدت امت و تعالي ملّت، ناهنجاريهاي غير
ارزشي از جامعهي ديني دور گردد.
بنابراين، هدف از طرح اين مباحث،
دو امر متفاوت نسبت به گذشته و آينده است: نسبت به گذشته، نقد و تحليل و
بررسي و تحقيق دستهاي از مباحث عقيدتي و ديني و بيان صحّت و سقم هر يك
از آنها بدون جنگ و ستيز و هر گونه بغض و عنادي نسبت به دو طايفهي
اخباري و اصولي است كه هر يك چون ديگري صاحب ولايت و اهل ديانت ميباشند؛
و نسبت به آينده، هوشمندي و آگاهي انتخاب طرحهاي متفاوتي كه هر روزه در
جامعه با هزاران لعاب و جلا ارايه ميگردد، بدون آن كه دچار چالشهاي
اخلاقي، ناهنجاريهاي اجتماعي، درگيريهاي سياسي و تشتّت و اختلاف ميان
ملت و امّت گردد. پس براي سلامت و سعادت فرد و جامعه، ضرورت دو امر را
بايد باور داشت: يكي لزوم گفتوگو و تبادل افكار و پيگيري مباحث و تحقيقات
و ديگري دوري از هرگونه تعصّب بيمورد و درگيري تفرقهانگيز و ناشايست كه
متأسفانه زمينهي تفرقه و تعصب از صدر اسلام به دست ايادي باطل ريخته
شد.
عالمان و ضرورت اشتغال
يكي از خردههايي كه اخباريان بر
عالمان اصولي ميگيرند ترك كسب و كار به بهانهي تحصيل است. آنان اين روش
را خلاف روش اولياي دين ميدانند؛ چرا كه امرار معاش تكليفي جدي و وظيفهاي
عمومي است و اسلام براي همگان تحصيل معاش را لازم و از واجبات عيني
دانسته و انسان بيكار را سخت مذمت كرده است؟ نبايد تحصيل علوم دين را شغل
قرار داد. آموزش علوم ديني مخصوص گروهي نيست و همگان بايد به قدر حاجت در
سطوح مختلف از آگاهيهاي ديني برخوردار باشند.
در نظرگاه اخباريان اشتغال به دروس
اسلامي ـ بهگونهاي كه خود ميگويند ـ با كار و كوشش منافاتي ندارد. هر فردي
ميتواند بخشي از وقت خود را به تحصيل بگذراند و بخش ديگر آن را به حرفه و
پيشهاي مشغول شود و لازم نيست دستهاي به طور تمام وقت چنان خود را در
اختيار اين امر قرار دهند كه از تحصيل معاش و هزينهي زندگي باز مانند. هركس
بايد ارتزاق و هزينهي زندگي خود را خود به عهده گيرد و اين بار را به دوش
خود قرار دهد و بار دوش ديگران و جامعه نباشد؛ همانطور كه تمامي انبيا و
ائمهي هدي عليهم السلام كار ميكردهاندو در جهت ارتزاق كوشش فراوان داشتهاند؛
بهطوري كه حتّي حضرت امير مؤمنان عليه السلام گاهي براي غير مسلمانان
اجير شدهاند و كار كردهاند. مگر نه اين است كه اميرمؤمنان عليه السلام كار
ميكرده، آبياري داشته و باغداري مينموده است؛ حتّي وصله و پينهي كفش
خويش را خود انجام ميدادند تا به ديگران نيازمند نباشند. بسياري از عالمان
بزرگوار دين در گذشته نيز همچون پيامبران و ائمهي هدي عليهم السلام كار ميكرده
و علم و تقواي واقعي به دست ميآوردهاند. امروزه فراواني از افراد به
ظاهر اهل علم نه كار ميكنند و نه تحصيلي دارند و مصارف فراواني نيز بر دوش
دين و مردم مينهند. نبايد به بهانهي تحصيل علوم ديني افرادي در جامعه
بيكار و رها و بدون مسؤوليت باشند و هزينهي زندگي خود را از دوش خود دور
دارند كه چنين امري با منش مسلماني منافات دارد و دور از روش دين و انحراف
از سيرهي پيامبران و ائمهي هدي عليهم السلام و عالمان واقعي دين ميباشد.
نقد ديدگاه
اخباريان :
مفهوم كار و اشتغال
اصوليان در نقد اين ادعاي اخباري كه آنان را به تنبلي
و بيكاري متهم ميسازد ميگويند: بايد ديد مفهوم كار در نظر اخباري چيست؟ آيا
در نظر آنها كار تنها با بيل و كلنگ تحقق مييابد و تنها بايد در بازار و صحرا
فعلي را انجام داد؟ آيا كسب علم و دانش كار نيست؟ آيا انديشهسازي و مطالعه
و تحقيق كار نيست؟
در پاسخ به اين پرسش بايد گفت: هيچ
عاقلي كار را منحصر به بيل و كلنگ نميداند. هر انسان عاقلي ميداند كه
آموختن علم كار است؛ آن هم كاري بس مشكل، دقيق و طاقتفرسا. در هر قوم و
ملتي بخش عمدهاي از مردم يا تعليم ميبينند و يا تعليم ميدهند و يا مشغول
تحقيقات مختلف و مناسب، جهت ارتقاي فرهنگ خود ميباشند.
كار، عملي است كه نيروي آدمي را به
خود مشغول ميدارد؛ خواه آن عمل، پسنديده و در خدمت فرد و جامعه باشد، يا
زشت و مذموم و در جهت خيانت و ضرر به فرد و جامعه. در هر صورت، كار، عملي
را گويند كه بعد از اراده با نيرو و تلاش آدمي تحقّق مييابد. صحت و فساد هر
كار و ارزش عملي آن را عقلاي جامعه يا شرع بيان مينمايد.
بر اين اساس، علم نيز همانند ديگر
اعمال، كار و عملي است كه آدمي را حتّي بيشتر از هر كار ديگر به خود مشغول
ميدارد، با آن كه علم از نوع تحركات و افعال مادي صرف نيست؛ آثار وجودي
آن را ميتوان ارايه داد؛ پس هر كرداري فعل مادي و خارج عيني لازم
ندارد. كار، وجود خارجي و عيني است، ولي در ظرف مخصوص به خود.
اين دسته، بعد از آن كه ميپذيرند
علم كار است و بعد از اين كه ميبينند انسانهاي بسياري در دنيا براي كسب
علم همهي عمر خود را صرف ميكنند و شغل و حرفهاي غير از آن ندارند، ميگويند:
علم دين، كار نيست تا آدمي را مشغول به خود كند؛ زيرا دين تنها دين است؛
نه چيز ديگر؛ زيرا دين براي همگان است و كاري بهخصوص براي گروه ويژهاي
نميباشد. دين، اعتقاد و عمل به آموزههاي آن براي همگان است؛ برخلاف علم
كه ويژهي گروهي خاص، مستقلّ و تماموقت ميباشد.
در پاسخ به اين توهّم بايد گفت:
دين دين است و اعتقاد و عمل براي همگان ميباشد، ولي دين، احكام و
قوانيني دارد كه زيربناي اعتقاد و عمل همگان و شخص عالم ميشود؛ بهطوري
كه اگر احكام دين به صورت مدوّن و عالمانه بررسي نشود، اعتقاد و عمل
درستي نصيب همگان نميگردد.
دين با آن كه دين است منافاتي
ندارد كه علم به دين و علم به احكام دين وجود داشته باشد و مسؤوليّت
تحقيق و بررسي آن به عهدهي گروهي خاص باشد تا دستيابي به آن به آساني
و همراه صحت عمل براي همگان ميسّر باشد؛ پس در اين جهت ميان علم به
احكام دين با ساير علوم و قوانين و اصطلاحات امتياز و تفاوتي وجود ندارد.
منافات نداشتن كار با
تحصيل
بعد از دفع اين توهّم، اين گروه
ايراد ديگري وارد ميآورند كه بر فرض اين كه علم به احكام دين، خود علم
بوده و محتاج عالم، تعليم و تعلّم باشد، چنين نيست كه لازم باشد گروه
خاصي همهي عمر خود را به تحقيق آن مشغول دارند و زندگي عادي خود را ترك
كنند و در فكر تحصيل معاش و وظيفهي شرعي خود نباشند؛ پس ميتوان هم علم
احكام و قوانين دين را آموخت و هم كاري را پيشه نمود؛ آنچنان كه در طول
تاريخ اسلام بعضي از علما و فقهاي اسلام و شيعه اينگونه عمل كردهاند؛
هرچند عالم و فقيه بزرگي بودهاند.
آنان اهل كار بودهاند و از بيتالمال
استفاده نميكردند و براي كسب علم ـ كه امري مستحبي است ـ ترك واجب عيني
ـ كه تحصيل معاش باشد ـ نميكردند؛ پس همهي علما ميتوانند اين سيرهي
انبيا و ائمهي هدي عليهم السلام و بعضي از عالمان گذشته را دنبال كنند تا
هم از دل پر درد و سوز كارگر و زحمتكش باخبر گردند و هم امر تحصيل معاش و زندگي
را خود به عهده گيرند.
در پاسخ به اين پندار ـ كه بيشتر
جنبهي خطابي دارد ـ بايد گفت: علت چنين پنداري عدم درك و فهم صحيح نسبت
به توسعهي علوم اسلامي و اهميت احكام دين است. آخر چگونه مباني و احكام
علوم مختلف مادي را ميتوان در خور هزينه كردن تماموقت و همهي عمر براي
آن دانست، ولي علم دين را با همهي شعبهها و اقسامش در ميان علوم و فنون
محدود نمود؛ در حالي كه عمر بشر و انديشهي عالمان بزرگ در درك بسياري از
مباني دين عاجز بوده است و در مقابل آن سر تسليم و عجز فرود آوردهاند.
اگر كسي بخواهد «عالم» به معناي
واقعي كلمه باشد، بايد تماموقت و همهي عمر خود را ـ آن هم با شرايط و
توفيقات بسيار ـ در حال تعليم و تعلّم بگذارند.
تفاوت ميان علما و
معصومان عليهم السلام
در جواب اين اشكال كه انبيا و ائمهي
هدي عليهم السلام كار ميكردند ـ بايد گفت: بعضي از معصومان عليهم السلام ـ آن
هم در موارد خاصي ـ كارهاي فيزيكي داشتهاند، ولي مسألهي مهم اين است كه
ايشان از جانب حق تعليم ديده و نيازي به تحصيل و اكتساب علوم نداشتهاند؛
بنابراين ميان معصوم و فردي كه بايد جمله جمله خوشه بچيند و مواظبت كند
تا آنچه آموخته از دست نرود تفاوت بسيار است.
در جواب اشكال ديگر كه گفته شد:
بعضي از عالمان گذشته كار ميكردهاند و فقيه خوبي نيز بودهاند بايد گفت:
هرچند اين سخن درست است، اينگونه افراد از علما اندك بوده و برخلاف جريان
كلي و طبيعي حركت كردهاند؛ همانطور كه در هر قانون كلّي موارد متفاوتي
يافت ميشود. گذشته از آن كه اگر همان عالم بزرگوار بهجاي كار و كوشش مادي
درس بيشتري ميخواند، حد و نصاب بيشتري را به دست ميآورد و مجهولات بيشتري
را پاسخ ميگفت؛ پس همان عالم در صورت ترك كار و زحمت بيشتر در علم،
مرتبهي بالاتري از كمال را به دست ميآورد؛ زيرا براي هيچ فردي حد ايستا
و نهايي در تكامل وجود ندارد.
تاراج سرمايهها
نكتهي قابل توجّه ديگر اين است كه
روحانيّت و علما به غير از تحقيق علمي و احاطهي فكري، مسؤوليّت رهبري و
ارشاد و تبليغ جامعه و امت را به عهده دارند كه اين خود بار سنگين و
كمرشكني است كه علما و روحانيان با درك و اعتقاد كامل به اين معنا، لحظهاي
آرام و قرار نخواهند داشت.
سنگيني و اهميّت اين مسؤوليت چنان
است كه روحانيان و علما با وجود تلاش بيوقفه و صرف عمر طولاني كه در اين
راه قرار دادهاند، هنوز موفّق نشدهاند وظيفه و مسؤوليّت خود را آنچنان كه
بايد نسبت به جامعه و مردم ايفا كنند. با اين اوصاف، روحانيت چگونه ميتواند
به كارهاي فيزيكي و امرار معاش رو آورد و وقت و عمر ارزشمند خود را كه بايد
در راه رشد و تعالي امت و دين به كار برد، صرف امرار معاش و كار براي خود
بكنند؛ وقت و عمري كه در واقع حق هر يك از افراد جامعه و دين است چگونه
صرف امور شخصي خود مينمايند! براستي اين آهنگ شومي نيست كه شياطين
دشمنان رشد و تعالي مسلمانان در جامعهي اسلامي به راه مياندازند تا سكانداران
رهبري، هدايت و رشد و سعادت مردم را از جايگاه خود دور سازند و آنها به
كارهاي فيزيكي و امرار معاش خود رو آورند تا در نتيجه دشمنان و شياطين بدون
هيچ مانع و مزاحمتي بهتر و راحتتر به مقاصد شوم خود دست يابند.
گواه اين مسأله، تاريخ گذشتهي
ماست. هر زمان، روحانيت ـ به دليل عدم توجه مردم يا بزرگان جامعه و يا
به دليل دنيادوستي و يا به علت جبر و فشارهاي روزگار ـ به امور دنيوي و
امرار معاش خود رو آورده است، دشمنان بر جامعه تسلّط بيشتري پيدا كرده و
يغماگري و سرمايههاي اين مرز و بوم را به يغما بردهاند و معنويّت نيز در
جامعه افول داشته، ولي ـ بر عكس ـ هرگاه زندگي روحانيت در حد معمول تأمين
شده است؛ بهطوري كه نگراني چنداني براي امرار معاش خود نداشتهاند يا در
صورتي كه ديگران به وظيفهي شرعي و عقلي خود عمل نكرده و زندگي معمول
اين قشر علمي را تأمين نكردند و روحانيت با تحمل سختيهاي فراوان و مشكلات
طاقتفرسا رو به امرار معاش و تأمين زندگي معمولي خود نياوردند، جامعه از
نظر فرهنگي و معنوي رشد يافته است و دشمنان موفّق به تاراج سرمايههاي
ملي و مذهبي مردم نگرديدهاند.
كسي كه دامن به چنين مباحثي ميزند،
در حقيقت ريشهي دين را نشانه گرفته است. عالِم بايد قلم بزند؛ نه آن كه
ابزار كار به دست گيرد. بايد ديد آن دم كه عالم كار ميكند، از كجا كم
گذاشته و در كجا كم آورده كه كمبود خود را با كار جبران ميكند. همين اشتغالها
باعث شد كه اكنون كمر دين شكسته و جامعهي ديني رو به افول گذاشته است.
همان گونه كه گذشت اخباريان بارها
اين نقد را بر عالمان اصولي وارد ميآورند و مردم سادهلوح و دشمنان نيز آن
را تكرار ميكنند كه اميرمؤمنان علي عليه السلام و ساير انبيا و حتي پيامبر
گرامي اسلام صلي الله عليه واله وسلم اهل كار و تلاش بودهاند؛ كارهايي سنگين
و خشن كه به غير از مردم فقير و عادي كسي به آن تن در نميداده است. در
پاسخ اين ادعا بايد گفت: اشتغال افتخاري براي حضرات انبيا و ائمه عليهم
السلام است كه رابطهي معنوي و سنخيت عملي و روحي با مردم عادي و تهيدست
و طبقهي پايين جامعه داشتهاند، ولي بايد در نظر داشت كه خوبيها و مقامات
عالَم بسيار است و هر كس بايد به فراخور حال خود گام بردارد و از حد خود
تجاوز ننمايد.
اين كلام با آن كه زيباست، از
مغالطهي روشني برخوردار است كه با اندكي توجّه آشكار ميشود. اين كلام،
خيانت به خوبيهاست؛ زيرا انبيا و معصومان عليهم السلام و در رأس آنان
اميرمؤمنان عليه السلام اهل كار و زحمت بودهاند و رنج جامعه و مردم را
احساس ميكردند، ولي هرگز نيازمند درس و بحث نبوده و رنج آموزش احكام
نديدهاند؛ زيرا ايشان هميشه مؤيّد از جانب خداوند منّان هستند؛ پس انبيا اگر
كار ميكردند، مشقّت تحصيل و تعليم حرف به حرف علوم را نداشتهاند. كسي كه
( سلوني قبل أن تفقدوني ) سر ميدهد، با فردي كه شبها را تا سپيده همراه
ميشود تا موضوعي را به دست آورد، قابل مقايسه نميباشد؛ موضوعي كه درست
بودن و به واقعيّت رسيدن آن معلوم نيست و چه بسا بعد از اندك زماني
فراموش ميشود.
بسياري از كارهاي انبيا و اميرمؤمنان
عليه السلام در توان هيچ كس نيست و اين امر تفاوت جوهري معصومان عليهم
السلام با ديگران ميباشد. كسي كه بايد صرف، نحو، معاني، بيان، فقه و اصول،
رجال، منطق، تفسير و علوم بسيار ديگري را در سالهاي متمادي دنبال كند و
فرا گيرد تا بتواند حكم شارع مقدّس را بعد از گذشت هزار سال در ميان پيرايهها
و اسراييليات بهدست آورد، با كسي كه قبل از بعثت پيامبر گرامي صلي الله
عليه واله وسلم قرآن خوانده، بلكه خود قرآن ناطق است قابل مقايسه نيست و
بايد از چنين مقايسهاي توبه نمود.
كار در اوقات فراغت
انبيا، اميرمؤمنان و ائمهي معصومين
عليهم السلام در زمان تصدي امور مسلمين هيچ گاه ارشاد امت و هدايت مردم را
بهخاطر كارهاي جزيي و زندگي روزمرهي خود كنار نگذاشتند؛ به همين دليل با
مطالعهي تاريخ در مييابيم كه كارهاي فيزيكي ايشان بيشتر در زمان پيش
از تصدي و اشتغال به امور رسالت و يا امامت بوده است. براي نمونه، در
مدّت زماني كه حضرت امير عليه السلام خانهنشين ميگردد و از دخالت در امر
حكومت و مردم دور نگه داشته ميشود، به كارهاي كشاورزي و مانند آن ميپردازند.
براستي امام عليه السلام در اين بيستوپنج
سال به غير از پرداختن به امور اقتصادي و ديگر كارهاي فيزيكي چه كارهاي
ديگري ميتوانست انجام دهد؟ آيا بايد دنبال تحصيل علم ميرفت؟ آيا بايد
رهبري و حكومت را به دست ميگرفت؟ آيا بايد مانند رسول گرامي صلي الله عليه
واله وسلم به ارشاد عامهي مردم ميپرداخت و به تضعيف حكومت اسلامي در
مقابل دشمنان خارجي و... توجهي نميكرد؟
پس اين گونه افكار و توهمات يا از
نقشههاي شوم دشمن است و يا زاييدهي افكار پوسيده و ناآگاه ميباشد و يا
افرادي كه حوصلهي كسب علم و استعداد تحقيق بيشتر را ندارند و ميخواهند به
آساني خود را از زير بار سنگين علم و تحقيق و يا ارشاد و تبليغ رها كنند و
خود را بهنوعي راضي نگه دارند و پرهيزكار جلوه دهند به اين افكار و توهّمات
دامن ميزنند كه در اين صورت از افرادي هستند كه در دام شيطان گرفتار
افتادهاند و سبب انحراف و گمراهي ديگران ميشوند.
خلاصه اين كه در سراسر اين بحث چند
موضوع مهم مطرح است كه بايد هميشه در نظر باشد تا آدمي به انحراف كشيده
نشود:
ـ كار و كوشش براي هر انسان مسؤول و
مكلّفي كه توان انجام كاري را دارد لازم و ضروري است و بطالت و تنبلي در
هر منطق و مرامي محكوم ميباشد.
ـ اگرچه هر جنبش و تحركي كه از
ارادهي آدمي سرچشمه ميگيرد كار است، آدمي بايد هميشه به دنبال كارهاي
شايسته و معقول رود و از هر كار ناشايست و بيمحتوايي دوري گزيند.
ـ كار و كوشش تنها منحصر در بيل و
كلنگ نميباشد، بلكه تعليم و تعلم نيز كار و كوشش با كميّت و كيفيتي بالا
ميباشد كه آدمي هرگز نميتواند پشت آن را خم نمايد؛ بهطوري كه هر فرد با
استعداد و با انديشهي بلند نيز خود را مقهور تحصيل علم و كمال ميداند.
ـ علم دين و شناخت قوانين اسلام ـ
بهخصوص شيعه ـ محتاج كوشش فراوان و زحمات بسيار است؛ زيرا شيعه با توجه
به باز بودن باب علم و اجتهاد از انديشههاي بلند و ظريفي برخوردار است.
ـ وظيفهي روحانيت و هر عالم و فقيه
شيعي دربارهي مسؤوليت فردي و اجتماعي خود اين است كه يا بايد اشتغال به
تحصيل و تحقيق داشته باشد و يا ارشاد و تبليغ و اين قانون، قضيهي منفصلهي
حقيقيه است كه قسم سومي به غير از بطالت و غفلت ندارد؛ غفلتي كه بزرگترين
گناه و معصيت است، مگر مواردي كه دليل شرعي براي ترك آن وجود داشته
باشد.
حرمت مصرف معيشت از
شريعت
اخباريان هرگونه ارتزاق و امرار معاش
بيمورد از امور ديني و بيتالمال اسلامي را حرام ميدانند؛ خواه در مقابل
آنچه از بيتالمال استفاده ميشود كاري انجام گيرد يا خير و يا آن كار از
امور استحبابي باشد يا وجوبي؛ عيني باشد يا كفايي، تعبدي باشد يا توصلي. هر كس
بايد گذشته از انجام تكاليف شرعي كه براي همگان به اندازهي توان ضرورت
دارد، وظيفهي كسب معاش و تحصيل هزينهي زندگي خود را به عهده گيرد.
آنان مدعياند: در اسلام دلايل
بسياري دربارهي وجوب كسب معاش وجود دارد كه تحقق اين امر را بر هر مسلمان
مكلّف الزامي دانسته است. در لسان اين دلايل، تفاوتي ميان افراد گذاشته
نشده و هيچ گروهي تخصيص برنداشته است. اطلاق اين روايات شامل همهي
افراد جامعه از عالم تا فرد عادي ميشود و همه در اين حكم يكسانند.
طبق اين ادلهي فراوان، صحيح و
مورد اتفاق تمام عالمان اسلام، علما بايد بار زندگي و رنج تحصيل امرار معاش
خود را مانند ديگران به عهده بگيرند و هيچ گونه بهرهبرداري از درآمدهاي
اسلامي و اموال عمومي نداشته باشند.
اخباريان ميگويند: وجوب كسب معاش امري
ديني است و به لسان روايات اسلامي ترك آن حرام است و تارك آن مبغوض
پروردگار ميباشد. روش عقلا و سيرهي همهي اقوام و ملل اين گونه است.
گرفتن اجرت در كارهاي مذهبي و اشتغال تمام وقت براي تحصيل علوم ديني و
ترك كسب و كار و استفاده از درآمدهاي ديني بهانه و انحرافي بيش نيست و
نبايد به بهانهي اين امور، ذخاير دين را مورد استفاده قرار داد. هيچ كس
نبايد ترك كسب و كار كند و خود را فقير و نانخور دين سازد. بيتالمال اسلامي
و منابع ديني براي فقيران، مستمندان و بيچارگانِ قهري است؛ نه كساني كه
به عمد و اختيار خود را فقير و بيچاره مينمايند و خود را در صف اين افراد
وارد ميآورند.
نقد دلايل حرمت امرار
معاش از بيتالمال
اصوليان در نقد پندار حرمت مصرف
هزينههاي زندگي از شريعت، بحث را در دو جهت نفي و اثبات طرح مينمايند.
هر دو جهت ياد شده داراي عناوين و موضوعات متعددي است كه حكم هر يك به
تفصيل در پي ميآيد.
جهت اثباتي بحث
از ادلهي صحيح اسلامي ـ كه شمارهي
آن بسيار است ـ به دست ميآيد كه كسب معاش بر هر عاقل و مكلفي واجب و
ترك آن حرام است؛ بهطوري كه در لسان بعضي از روايات با شدت و تأكيد از
آن ياد شده است و شارع مقدّس و حضرات معصومين عليهم السلام تارك آن را
مبغوض داشتهاند. وجوب كسب معاش از چنان اهميتي برخوردار است كه حتّي
انبيا مخاطب آن قرار گرفتهاند و در اين رابطه حوادث تاريخي مسلّمي وجود
دارد. سيرهي عقلا و فطرت سليم آدمي نيز حكم ميكند كه هر كس بايد بار خويش
را خود به دوش گيرد و هيچ فردي نبايد باري بر دوش ديگران يا جامعه و دين
باشد.
جهت منفي
پندار منفي اين امر داراي عناوين
جداگانهاي است كه ابتدا فهرستوار بيان ميگردد:
الف : اخذ أجرت يا هر گونه وجهي در
مقابل امور شرعي، خواه واجب باشد يا مستحب و عيني باشد يا كفايي، براي خود
يا ديگري حرام است.
ب : اكتساب علوم اسلامي و پيگيري
همهي جهات گستردهي آن لازم نيست.
ج : اشتغال تمام وقت به اين علوم؛
بهطوري كه آدمي را از كسب معاش و انجام واجب شرعي باز دارد جايز نيست.
د : پرداخت خمس در زمان غيبت كبري
و نيابت عامه واجب نيست.
ح : استفاده از خمس يا زكات و همهي
درآمدهاي بيتالمال اسلامي براي فردي كه اشتغال به كسب معاش ندارد جايز
نيست.
پندار اخباري در اين موضوع داراي شش
جهت است كه بايد هر يك را بهطور خلاصه و فشرده عنوان كرد و دربارهي آن
دقت نمود و نقاط ضعف و قوّت آن را بيان داشت تا اذهان همگان از تشويش
رها گردد.
وجوب عيني كسب معاش
اگرچه دربارهي وجوب عيني كسب معاش
ادلهي فراوان و روايات بسياري وجود دارد كه مورد قبول همهي عالمان اسلام
قرار گرفته است، روايات اين باب بيشتر از روايات و آموزههاي كتاب و سنت
نسبت به فضيلت و وجوب اكتساب علم دين و احكام اسلام نيست، بلكه ادلهي
قطعي و شرعي در باب تعليم و تعلم بسيار بيشتر است و كثرت روايات باب علم
مورد قبول گروه اخباري است.
از آن جا كه هر دو دسته از اين ادله،
صحيح و قطعي است؛ بنابراين بين دو نوع دليل كه سند و دلالت محكم دارد
تعارض پيش ميآيد. لسان ادلهي اول ميگويد: كسب معاش بر هر مكلف عاقل
واجب است و لسان دليل دوم ميفرمايد: علم به احكام و قوانين اسلام در
صورت لزوم و انحصار واجب عيني يا كفايي است و بايد آن را به قدر لزوم و
رفع نياز با همهي توان دنبال نمود.
طبق قاعدهي معمول و مرسوم در جمع
روايات متعارض ـ كه مورد قبول همهي عالمان اصولي و اخباري است ـ روايات
وجوب كسب معاش به صورت غير وجوب كسب علم تخصيص ميخورد. به عبارت ديگر،
وجوب كسب معاش در صورت نياز براي كساني است كه كسب علم بر آنان واجب
عيني يا كفايي نباشد، ولي در غير اين دو صورت، كسب علم مقدّم بر كسب معاش
است و معاش اهل علم به عهدهي بيتالمال اسلامي قرار دارد؛ زيرا آن علم
در خدمت منافع و اصلاح افراد جامعه ـ در حال يا آينده ـ قرار ميگيرد؛ به
همين علت، تأمين معاش و زندگي عالمان از بهترين موارد مصرف بيتالمال
جامعهي اسلامي است.
تعارض كار و تحصيل
در موردي كه زمينهي كسب معاش و
تحصيل علم براي فردي پيش آيد و جمع بين آن دو نيز ممكن نباشد، مكلّف
بايد خود را آزمايش كند و به وجدان بيدار و آگاه خود مراجعه نمايد و ببيند
ادامهي كدام يك از اين دو منافع بيشتري را نصيب رشد و كمال خود يا جامعه
مينمايد: كسب معاش و به دنبال كار و كوشش گام برداشتن يا توشهي علم
تهيّه ديدن و آن را زينت جان خود قرار دادن؟
چنين فردي در صورت استعداد روحي و
صلاحيّت علمي و صحت جسمي ميتواند راه پر مخاطرهي علم دين را دنبال
نمايد و همّت خود را با توكّل و مربي شايسته و نيرومند و داشتن مشي و مرامي
عاشقوار در سير دانشاندوزي مصروف دارد و خود را به سر منزل مقصود رساند و
ناهمواريهاي راه را با سوز و گداز پشت سر گذارد، ولي در صورتي كه آمادگي
بيشتر براي كار و كوشش و امر معاش دارد، بايد همين راه را دنبال كند و هواي
نفس را ترك نمايد و ميل علمِ چنين و چنان را از سر به در كند؛ چرا كه اين
ميل وسوسهي شيطان است. همينطور اگر كسي در خود كمبود استعداد و انديشه را
احساس كند و از طرف ديگر استعداد و شوق كار و كوشش را در خود بهتر بيابد؛ طلب
علم را رها نمايد و به دنبال معاش و كار و كوشش رود و در اين امر، قصد قربت
و كسب رضاي الهي نمايد كه در اين صورت، مورد لطف حق واقع ميشود و همان
كار و كوشش مقدمهي كمالات روحي او ميگردد. چنين فردي در زندگي خود موفّق
ميگردد و عمرش به بطالت و بيهودگي نميگذرد؛ زيرا در جهت و در مسير
استعدادهاي برتر خدادادي خويش قدم برداشته و رضايت و قربت حق را خواستار
شده و به پيشرفت و تعالي جامعه كمك كرده؛ زيرا او چون هر فردي در جايگاه
خود قرار گرفته و نيرو و سرمايهي جامعه را بيهوده از بين نبرده است.
حرمت اخذ اجرت
در صورتي كه حكم شرعي داراي وجوب
عيني و كفايي باشد؛ در موارد فردي ـ مانند نماز و روزه ـ اخذ اجرت از غير،
معنايي ندارد؛ زيرا اجرت آن فرد همان عوض و ثواب اخروي و استكمال معنوي
است كه در نفس عمل وجود دارد. در موارد اجتماعي و مستمر ـ مانند قضاوت ـ اخذ
اجرت جايز نيست؛ زيرا منفعت آن عمل به غير بر نميگردد تا استحقاق اجرت از
غير داشته باشد، ولي استمرار و نياز جامعه به عملي سبب ميشود كه كارشناس
آن نتواند به دنبال كسب معاش رود؛ در اين صورت، حاكم اسلامي بايد زندگي
وي را تأمين كند؛ زيرا از يك طرف كار نكردن وي، نفرت اجتماعي را در بر
دارد و از طرف ديگر استمرار عمل، فرصت كوشش در امر معاش را از او سلب مينمايد.
اگر حكم شرعي داري استحباب عيني يا
كفايي باشد، اخذ اجرت در مقابل آن جايز نيست، مگر در موارد اجتماعي كه بايد
در صورت باز ماندن كارشناس آن از معاش، زندگي او را از بيتالمال تأمين
كرد.
جواز و حرمت نيابت
اخذ اجرت براي نيابت در صورت وجوب
و استحباب بر غير در صورتي كه امكان و اذن شرعي بر نيابت وجود دارد اشكال
ندارد؛ خواه آن عمل تعبدي باشد يا توصلي؛ زيرا در واجب يا مستحب توصلي أخذ
اجرت مانعي ندارد؛ چون توصلي كاري غير عبادي است؛ اگرچه ميتوان در آن
قصد قربت داشت و آن عمل توصلي را به صورت عبادت انجام داد. عمل عبادي؛
چون تعيّن فردي بر شخص ندارد، امكان گرفتن اجرت را دارد و مشكل شرعي
ندارد. البته، در عمل توصلي هنگامي نيابت و اخذ اجرت بدون مانع است كه
آن عمل مناط و غرض عقلايي و ارزش عرفي و اجتماعي داشته باشد تا اجرت در
مقابل آن عمل قرار گيرد.
اخذ اجرت براي نيابت در تعبديات ـ
واجب يا مستحب ـ در صورت وجدان غرض و مناط عقلايي جايز است، ولي ايراد و
شبههاي كه در اين قسم وجود دارد آن است كه لزوم قصد قربت در عمل تعبدي
با اخذ اجرت براي نيابت منافات دارد.
در جواب اين شبهه بايد گفت: اخذ
اجرت داعي و انگيزه براي تحقق قصد قربت و انجام گرفتن خالصانهي آن عمل
ميگردد. در فقه، از اين موارد ـ كه داعي در داعي و انگيزه در انگيزه ميباشد
ـ بسيار ديده ميشود؛ مانند: نماز حاجت و نماز استسقا؛ زيرا حاجت به نزول
باران، داعي و انگيزه براي انجام نماز با قصد قربت و خلوص نيت ميشود.
پس اخذ اجرت براي انجام امور واجب؛
خواه توصلي باشد يا تعبدي، اشكال ندارد. با اين بيان روشن است كه در امور
استحبابي به طريق اولي اخذ اجرت جايز است؛ از اين رو، تحصيل علوم اسلامي
و احكام فقهي ـ از هر قسم كه باشد ـ منافات با رفع نياز اهل علم توسط
جامعهي اسلامي ندارد؛ زيرا اهل علم با ترك كسب معاش به مسؤوليت مهمتري
مشغول ميگردند كه نفع اجتماعي آن به هر يك از افراد جامعه ميرسد؛
به همين جهت، اين مورد از بهترين موارد مصرف بيتالمال است.
استقلال روحانيت شيعه
اخذ وجوهي كه در ميان مؤمنان و
شيعيان نسبت به علما و طلاب مرسوم است، در مقابل واجبات عيني يا كفايي نيست،
بلكه هميشه اين وجوه در موارد زحمات استحبابي محسوب ميگردد؛ گذشته از آنكه
بهطور غالب صورت تحفه و هديه و عنوان رفع نياز را به خود ميگيرد و مقابلهاي
صورت نميگيرد. بيشتر اهل علم رسالت خود را ايفا ميكنند و دوستان و شيعيان
با اين كار و كارهاي مشابه آن، محبّت و علاقهي خود را نسبت به اين طبقه
اظهار ميدارند.
اين ارتباط معنوي و مردمي كه ميان
اهل علم و مردم وجود دارد، امري منحصر به فرد و ويژهي مذهب تشيع ميباشد؛
بهطوري كه در دنيا طبقه و گروهي را نميتوان يافت كه چنين ارتباطي را با
مردم خود داشته باشد.
البته، ارتباط عالمان شيعه با مردم
از بركت و به يمن روش حقّ شيعه و خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام ميباشد.
حضرات معصومان عليهم السلام روش زندگي و برنامهي عملي مردم را آنچنان
ترتيب دادهاند كه رهبران ديني و پيشوايان مذهب هميشه از موقعيت خاصي
برخوردار باشند تا در نتيجه، جامعه به بهترين شيوه ادامهي حيات دهد و از
اعتبار فراواني برخوردار گردد. عالمان نيز هرگز ميل به غير و هواي وابستگي
به ديگران را در سر ندارند، مگر فردي كه خود فاسد و پليد بوده و لياقت صلاح
و استقلال را نداشته باشد يا آن كه رذالت ذاتي فردي يا سياست استعماري
علت ظهور چنين فردي گردد كه از محل بحث خارج است. البته اينگونه افراد
در ميان اهل علم، درصد اندكي دارند.
تجربهي تاريخي بخوبي نشان ميدهد
كه رهبران تمامي مذاهب و گروههاي باطل يا به ظاهر حق ـ حتّي تمامي فرقههاي
اهل سنت ـ به درد خانمانسوز اسارت و بندگي در چنگال زورمداران و سياستمداران
استعماري دنيا مبتلا گشتهاند و تنها روحانيت شيعه توانسته در طول تاريخ بيش
از هزار سالهي خود با وجود دشمنيهاي گوناگون و مشكلات فراوان استقلال خود
را حفظ نمايد و بر ضد زور و استعمار گروهي، اجتماعي، سياسي و ديني بايستد و
آنان را رسوا نمايد.
نيازي به تحصيل علم
نيست
يكي ديگر از انديشههاي منفي اخباري
لازم نبودن تحصيل علوم اسلامي، بلكه حرمت آن است. در پاسخ به اين شبهه،
پيش از اين مطالبي گذشت و گفته شد كه علوم اسلامي در خدمت كتاب و سنت
است و اين علوم در بازسازي انديشهي مسلمين و شناخت هرچه بيشتر دين و قوانين
آن به كار ميرود.
جهت منفي سوم پندار اخباري، عدم
جواز اشتغال تمام وقت و همهي عمر به علوم اسلامي است. در اين رابطه
توضيحات لازم و نقد اشكال آنان گذشت و تأكيد شد كه علوم اسلامي كمتر از
ديگر رشتهها و فنون نميباشد و گستردگي آن ايجاب ميكند گروهي لايق و كوشا
بهطور تمام وقت و بيوقفه در كسب مباني آن كوشش نمايند. كساني از اين
روش ميگريزند كه توان دقت و صرف عمر را در امر تحصيل ندارند و يا خستگان
فكري و فاقد انديشهي بلند ميباشند كه براي رهايي خود از اين امر حياتي و
لازم و جهت راحتي وجدان خود دليل اقناعي طلب ميكنند و خود را به كاري
مشغول ميدارند.
از پايههاي مهم پندار اخباري عدم
وجوب پرداخت خمس در زمان غيبت و اباحهي آن براي شيعه ميباشد. اين گروه
براي اثبات انديشهي خود به اخبار و رواياتي تمسك ميجويند كه در بخش
آينده بهطور مفصل بحث آن خواهد آمد.
موضوع آخري كه در پندار اين گروه
ميباشد، حرمت استفاده از هرگونه درآمد اسلامي؛ مانند: خمس، بيتالمال و
زكات است. در اين رابطه گذشت كه تأمين زندگي كارشناسان اسلامي و عالمان
خبره از بيتالمال در صورت لزوم ايرادي ندارد؛ گذشته از آن كه بهترين
مورد مصرف درآمد اسلامي تأمين زندگي عالمي است كه در خدمت هر يك از افراد
جامعه است.
البته بايد حدود مصرف آن مشخص باشد
تا از هرگونه اسراف و زيادهروي جلوگيري شود. اين امر، روشن و بديهي است و
ارتباطي با انحراف فرد و دستهاي ندارد؛ زيرا هر كس مسؤول عمل خود است و
اسلام تنها مدافع و مبين حقانيّت خود ميباشد.
بعد از بيان موارد ششگانهي پندار
اخباري روشن است كه نه تنها مانعي در راه كسب علم براي افراد با صلاحيّت
و مستعد وجود ندارد، بلكه در مواردي كسب علم لازم و واجب ميباشد و اين امر
با ادلهي كسب معاش منافاتي ندارد، بلكه تأمين معاش و هزينهي زندگي
عالمان در حد معقول به عهدهي دين ميباشد و اين خود دليل بر جهاني بودن
دين اسلام و حكومتي فكر كردن مرام شيعه و حضرات معصومان عليهم السلام است؛
چون ايشان تمامي جهات مصرفي و درآمدهاي اجتماعي خود را بهطور روشن بيان
فرمودهاند و اين يكي از هزار امتياز شيعه است كه بهطور گسترده وجود منابع
اقتصادي را در كنار مصارف آن مورد توجه قرار داده است.