اين مقاله به تحليل و بررسي معناي صحيح
عبارت: «الفقر فخري» ميپردازد كه به عنوان روايت نقل شده است.
اين يادداشت ضرورت توجه به چنين عبارتهايي
كه در بسياري از كتابهاي عرفاني به عنوان روايت از آن ياد شده است را خاطرنشان
ميسازد و روايت بودن آن را مورد ترديد قرار ميدهد.
معناي صحيح و درستي كه براي جملهي
مشهور: «الفقر فخري» ميتوان داشت اين است كه فقر را به معناي گذشت و
ايثار و نداري از روي توان و اقتدار معنا نمود.
كسي كه هزينههاي خود را تأمين ميكند و
كوشش و تلاش اقتصادي دارد و بعد از اكتساب، چيزي براي خود نميگذارد و هر چه
هست را از روي كرم و بزرگواري انفاق و ايثار مينمايد و ديگران را بر خود
مقدم ميدارد، فقر وي فخر و نداري او افتخار است؛ زيرا ميتواند با نبودي و
نداري به سلامت زندگي كند و در حوادث، گرفتار عوارض فقر ضعيفان نشود.
نبايد فقر را در «الفقر فخري» به معناي
تنبلي، تكدّي و ناداري برخاسته از ضعف و زبوني و سستي دانست؛ زيرا همهي
عوارض اين گونه امور، گذشته از آنكه فخري ندارد، زيانبار ميباشد.
«فخر» در «فقر» در اين مقام به معناي
ملازمي آن است؛ به اين معنا كه آن فقري را ميتوان با فخر همراه ديد كه
با عفاف همساز باشد.
فقيري كه در عين فقر و ناداري، جانب عفاف
را از دست نميدهد و با فقر ميسازد و خود را مستحكم باقي ميدارد، استحقاق
فخر دارد و عفاف وي در ضمن فقر، از شرايط ايمان و از وظايف مؤمن است.
اگر در زندگي براي مؤمني فقر پيش آيد و
خود را به فساد نيندازد و سالم بماند، ميتواند خود را ستايش نمايد و بر خود
ببالد و استقامت خود را تحسين كند و اگر به هنگام فقر، نتواند خويشتنداري
نمايد و به فساد و تباهي گرفتار آيد، زمينهاي براي فخر و افتخار به فقر خويش،
براي وي نميماند.
تفاوت ميان دو معناي فقر
البته، بايد نوجه داشت كه معناي نخست
فقر كه ايثار است بالاتر و عاليتر از معناي دوم فقر كه عفاف است، ميباشد؛
زيرا معناي دوم، قهري و در بسياري از موارد از روي ميل و اختيار نميباشد و
تنها صبوري و شكيبايي آدمي را در تحمل حوادث نشان ميدهد؛ در حالي كه فقر
به معناي ايثار، اختياري ميباشد و فقير آن را براي خويش ابراز مينمايد و
در ابتدا زمينهي مقابله با تمامي مشكلات را براي خود تداعي مينمايد.
پس معناي سالم اجتماعي كه براي فخر در
فقر ميتوان باور داشت همين دو معناست؛ زيرا فخر حضرت رسول اكرم 9 بايد از
اهميت مناسب آن حضرت برخوردار باشد؛ گذشته از آنكه عوارض سوء و مقاصد
فراوان فقر و زبوني و سستي را نبايد به حضرت نسبت داد.
با بيان دو معناي فقر، اين حديث نه تنها
تعارضي با روايت: «كاد الفقر أن يكون كفراً» ندارد، بلكه بيانگر بلنداي
مقام فقري كه با استقامت همراه است ميباشد. البته، فقر براي افراد ضعيف
و ناتوان و مردم بياراده عوارض سوء وناگواري دارد و شكست در مقابل سختيهاي
فقر چنان مفاسدي را پديد ميآورد كه به ظهور و بروز كفر ميانجامد.
معاني عرفاني فقر و فخر
معاني ديگري براي فقر وجود دارد كه همه
حاكي از مقامات عرفاني و منازل معنوي است كه در اين مقام به سبب
گستردگي آن، همت بر بيان آن نداريم و اين نوشته تنها در پي بيان معاني
صحيح اجتماعي و درك ظاهري و ظهور درست و مطابقي فقر ميباشد.
حقيقت امر
البته، حقيقتي كه تنها به آن اشاره ميشود
اين است كه به اين گونه نقلها ـ كه به عنوان حديث نبوي مشهور است ـ
نبايد دل بست و بايد به ديدهي ترديد بر آنها نگريست و اگر به طور محكم
سخن از بياساسي چنين نقلهايي سر داده شود، گزافه نيست و با آنكه سراسر
كتابهاي ديني؛ بهويژه كتابهاي عرفاني، انباشته از چنين نقلهايي است و
هر يك به نوعي از آن كرامت سرايي مينمايند، بايد گفت چنين نقلهايي
سزاوار نيست به حضرات معصومين : نسبت داده شود؛ زيرا نيازمند اثبات صدور و وجه صدور است و
تحقق چنين امري در نقلهايي كه مرسل يا بياساس است، ممكن نيست.
مسلمانان را بايد از فقر، سستي، زبوني و
ناتواني دور نمود و روح بزرگي و بزگواري و آقايي و كرامت را در كالبد جانشان
دميد تا از عوارض هر نوع فقر و ناداري رهايي يابند.