پيشگفتار
درود بىپايان به روان پاك
پيامبر گرامى اسلام حضرت ختمى مرتبت صلىاللهعليهوآله و ستارگان درخشان عالم
اسلام؛ ائمهى هدى؛ حضرات معصومين عليهمالسلام و درود حق بر روان پاك خوبان و
راهيافتگان طريق هدايت، پيروان راستين طهارت، عصمت، امامت و ولايت، شيعيان بحق و
ياوران اميرمؤمنان؛ قطب عالم امكان، حضرت على عليهالسلام راهيافتگان طور سيناى
غيبت، مشتاقان و بيداردلانِ امام زمان؛ حضرت حجت؛ مهدى فاطمه (عجل اللّه تعالى
فرجه الشريف)؛ رهايىبخش انسان و جهان از قيد و بند شيطان.
در ابتدا لازم است پيش از
ورود به مباحث جنجالى اخبارى و اصولى كه هر يك از مشعلداران تشيع و ولايت هستند،
زمينهاى كوتاه نسبت به شناخت دستهاى آشكار و پنهان استعمار در چالشهاى عقيدتى
داشته باشيم تا زمينهاى مختصر جهت شناخت هرچه بيشتر آنان باشد.
دستهاى پنهان و آشكار
پيش از ورود به ميدان جنگ
درازمدت اخبارى و اصولى، اين پرسش پيش مىآيد كه طرح نزاعهاى چند صد سالهى گذشته
و تازه كردن زخمهاى عفونى كهنه چه لزومى دارد؟ چرا بايد به فرهنگ كهنهى
اخبارىگرى كه در اين زمان، رو به افول نهاده و در دامنهى حكومت شيعى كه خداوند
در اختيار عالمان اصولى قرار داده است دامن زده شود
صفحه ی 17)
*********
و
عقايد سست و مخرّب آنان از نو طرح گردد؟ چه نيازى به طرح و بازيابى عقايد اخبارى
كه در اصل، فرسوده و بىمحتوا بوده و همين امر نيز علت انقراض آنها گرديده است
احساس مىشود و داورى دربارهى آن چه نتيجهاى در پى دارد؟
در پاسخ به اين پرسش كه از
توجّه و دقّت برخوردار است بايد گفت: در هر زمان، دستهايى پنهان و نامرئى وجود
دارد كه فرصت را مغتنم مىداند تا مباحث اختلافى عادى و حتى ضرورى را دستاويز خود
سازد و بذر آشوب و ستيز را بنشاند و جامعه و مردم را به چالش بكشاند تا در دامنهى
ناهنجارىهاى آن بتواند مشكلات خود را سامان بخشد و منافع هميشگى خويش را تأمين
كند. اينگونه چالشها همواره در جوامع اسلامى وجود داشته است كه در يك طرف آن،
ارتجاع و استبداد دينى و در سوى ديگر، اخبارى و اصولى قرار مىگيرد. در اين ميان،
مدرنيته و تجددگرايى غير اصولى نيز چالشهاى بيشترى را سبب مىشود، تا جايى كه هر
يك ناخودآگاه خود را در اختيار زورمداران و زراندوزان استعمار و استثمارگر
مىسپارد و در نهايت تمامى تلاشهاى آنان نتيجهى معكوس مىدهد و به تيرگى حقايق و
واقعيتهاى دينى در جوامع اسلامى منجر مىگردد. البته ضرورت دارد كه در اطراف
اصولگرايان آگاه و متعهد و اخبارى مسلكهاى فهميده و مؤمن، دستهاى استعمار و
استثمار، ارتجاعطلبان ناآگاه و متجددمآبهاى غير متعهد را در لابهلاى دستهاى
ساده و ناآگاه تودهها شناسايى نمود، و موانع را با آگاهى تمام از ميان برداشت.
ديروز و
امروز
بايد پرسيد اخباريان و اصوليان
كه ديروز با يكديگر دشمنى بسيار داشتند، چرا امروز از در صلح و سازش وارد شدهاند
و نزاع ديرينهى خود را كنار گذاشتهاند؟ چرا حوزههاى اصولى امروز، كتابهاى
اخباريان
صفحه ی 18)
*********
ديروز
را چاپ و منتشر مىسازد و همچون عالمان اصولى با آنها رفتار مىنمايد؟ آن بغض و
عناد و آن جنگ و لعن و نفرينها چه شد؟ چگونه است كه امروز بىآن كه عناد و الحادى
پيش آيد، همان مباحث، كم وبيش مطرح مىگردد و عالمان اصولى بخشى از آن ادعاها را
مىپذيرند يا رد مىنمايند؛ بى آن كه ستيز و دشمنى پيش آيد.
در پاسخ بايد گفت: ايادى
استعمار و آنان كه به اختلاف دامن مىزنند و آتش معركه را هرچه بيشتر مىافروزند،
امروز تنها به دليل تغيير در شكل موضعگيرىهاى عالمان و روشنفكران، همان آتش را
زير ديگ مباحث ديگرى شعلهور مىسازند و به لباس و قامتى ديگر آشوب و جدال
انديشههاى دينى را زنده مىكنند. اين در حالى است كه اگر شگرد معركهگيرى آنها ـ
كه بخشى از آن در لابهلاى مطالب آينده خواهد آمد ـ مورد دقت و تأمل قرار گيرد،
عالمان و انديشمندان راه تفاهم را پيش مىگيرند و بيش از اين بهانه به دست دشمنان
نخواهند داد.
از آنچه گفته شد و
ناگفتههاى بسيارى كه مانده است به دست مىآيد كه علت جدالهاى سنگين دو مكتب
اصولى و اخبارى طرح مباحث، عقايد و افكار گوناگون نبوده، بلكه در واقع سبب آن، دو
عامل مشخّص بوده است: يكى، دستهاى پنهان؛ و ديگرى، سادگى افراد؛ بهويژه عالمان
دينى. اين دو عامل سبب شده است عالمانى كه همگى اهل ولايت بوده و در اصول و مسايل
بنيادى دين، چون دو برادر از يك پدر و مادر بودهاند، درگير نزاع و جدالى ديرينه
گردند؛ بهگونهاى كه طرح تاريخى آن نيز شرمندگى به بار مىآورد.
اين نكته گفتنى است كه بحث،
گفتمان و طرح مباحث و آراى متفاوت در دين، نه تنها زيانبار نيست، بلكه بهترين
زمينهى رشد، ارتقا و بازيابى انديشههاى بلند علمى و دينى مىباشد و تفاوت افكار
و تبادل آنها بسيار خوب، بلكه امرى ضرورى و لازم است و چيزى كه زشت و زيانبار
صفحه ی 19)
*********
است،
جنگ، نزاع و درگيرى است كه استعمار از آن بهره مىبرد؛ از اين رو بر عالمان دينى و
به دنبال آنان مردمان مؤمن لازم است كه در طرح مباحث و تبادل افكار، بازيچهى
دستهاى پنهان يا قربانى تعصبات شوم ناآگاهان نگردند؛ دستهاى پنهان و افراد
ناآگاهى كه در هر زمان، آتشافروز معركهى اختلاف بوده و دين و دنياى مردمان را در
مخاطره مىاندازند و مردم را هرگونه و به هر اندازه كه بتوانند از اين خط و مكتب
فكرى يا سياسى به آن خط و مكتب ديگر مىكشانند تا انديشه و دل و ذهن مردم را خسته
نمايند و شامهى آنها را حتى نسبت به هر بوى خوشى نيز بىتفاوت سازند و در اين
راه چه بازىها، حيلهها و معركههايى كه دنبال نمىكنند؛ از بازىهاى «يت» و
«يون»، چپ و راست، چپِ چپ، چپِ راست، راستِ چپ و راستِ راست گرفته تا معركههاى
فيلسوفان تجددمآب يا زاهد مفلس، انزواگرا، خلوتنشينهاى بىخاصيت، چلهكشهاى چله
دزد، عرفانبازها، دراويش، دعانويسها، غيبگوهاى بىسواد، فلان نجار يا خياط يا
آهنگر و متجدّدها، ارتجاع طلبان، ارتجاع كهنه، ارتجاع پوسيده، ارتجاع نو تا
پوياها، بالندهها و دهها عنوانِ ديگر. البته آنچه ذكر شد، تحت لواى واژههاى
وطنى قرار دارد و اگر به واژههاى وارداتى نيز نظرى بيفكنيم، فهرست بلندى از صدها
ايسم و ايست را مىبينيم كه جمعآورى آن براحتى امكانپذير نيست.
امروز و هر
روز
گذرى كوتاه بر تاريخ
اينگونه نزاعها و درگيرىهاى ناهنجار بيدارباشى جدى به عالمان دين مىدهد و
مىطلبد كه جامعهى اسلامى، افراد مسلمان، عالمان دين، دانشمندان متديّن،
خانوادهها، پدران و مادران و بهويژه قشر جوان ـ كه بيشتر دامها براى آنها
گسترده شده است ـ و همه اين معنا را فرا گيرند و به آن پايبند باشند كه به بحث و
گفتوگو، كه
صفحه ی 20)
*********
جايگاه
شايستهى خود را دارد بنشينند و ستيز و جنجال را كه در هر زمانى بيهوده و زيانبار
است كنار بگذارند.
دامن زدن به مباحث و
موضعگيرىهاى مختلف در تاريخ ملت عاطفى و سلحشور ما ايرانيان نيز سبب ايجاد آشوب
شده؛ چنانچه امروز نيز اين چنين است و استعمارگران در آينده نيز از همين ترفند
استفاده خواهند نمود. اين در حالى است كه آگاهى و بصيرت جامعه و مردم؛ بهويژه
عالمان دين و دنيا مىتواند همراه با بحث و تبادل نظر، بهدور از هرگونه ستيز و
جنجال تحقق يابد و از هر نوع برخورد ناسالم و دور از ادب و اخلاق اسلامى در هر
شرايطى پرهيز شود تا بدين وسيله و به عنايت حق تعالى با رشد افكار و تبادل آرا و
انديشهها و وحدت امت و تعالى ملّت، ناهنجارىهاى غير ارزشى از جامعهى دينى دور
گردد.
بنابراين، هدف از طرح اين
مباحث، دو امر متفاوت نسبت به گذشته و آينده است: نسبت به گذشته، نقد و تحليل و
بررسى و تحقيق دستهاى از مباحث عقيدتى و دينى و بيان صحّت و سقم هر يك از آنها
بدون جنگ و ستيز و هر گونه بغض و عنادى نسبت به دو طايفهى اخبارى و اصولى است كه
هر يك چون ديگرى صاحب ولايت و اهل ديانت مىباشند؛ و نسبت به آينده، هوشمندى و
آگاهى انتخاب طرحهاى متفاوتى كه هر روزه در جامعه با هزاران لعاب و جلا ارايه
مىگردد، بدون آن كه دچار چالشهاى اخلاقى، ناهنجارىهاى اجتماعى، درگيرىهاى
سياسى و تشتّت و اختلاف ميان ملت و امّت گردد. پس براى سلامت و سعادت فرد و جامعه،
ضرورت دو امر را بايد باور داشت: يكى لزوم گفتوگو و تبادل افكار و پىگيرى مباحث
و تحقيقات و ديگرى دورى از هرگونه تعصّب بىمورد و درگيرى تفرقهانگيز و ناشايست
كه متأسفانه زمينهى تفرقه و تعصب از صدر اسلام به دست ايادى باطل ريخته شد كه
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در حديث فرقه آن را به طور كامل بيان مىدارند.
صفحه ی 21)
*********
تفرقه و انشعاب در امت اسلامى
قال رسول اللّه
صلىاللهعليهوآله : « ستفترق أمتى على ثلاث و سبعين فرقة؛ فرقة منهاناجية، و
اثنتان و سبعون فى النار، و جميع تلك الفرق هم المتديّنون بغير الحق، الناصرون دين
الشيطان، هم أعداء اللّه و رسوله و أعداء المؤمنين، يدخلون النار بغير حساب»(1).
ـ پيامبر عظيمالشأن اسلام مىفرمايد: بزودى امت من به هفتاد
وسه گروه [كلى] منشعب مىگردد و در اين ميان فقط يك گروه از آنان راه يافتگان
[ولايت و امامت و در طريق رستگارى و سعادت] هستند و هفتاد ودو فرقهى ديگر در آتش
و دوزخند، همهى اين گروهها، گمراه، منحرف، وابسته به غير حق و ياوران شيطان
هستند، آنان دشمنان خدا و رسول صلىاللهعليهوآله و مؤمنان مىباشند و بهخاطر
بدى انتخابشان بدون حساب و پرسش به دوزخ و عذاب الهى گرفتار مىشوند.
پيش از بيان و توضيح روايت
شريف، خاطرنشانى دو موضوع كلى و مهم بايسته است: نخست در جهت عدد، كميّت و شمارهى
مردم گمراه كه در حديث آمده است و دوم محتوا و معناشناسى فرمايش حضرت و اين كه
چگونه است كه جز يك گروه، همهى اهل ديانت اسلام بهنوعى گمراه هستند و بهطور
قهرى هنگامى كه چنين مسلمانى گمراه و اهل آتش هستند، ديگر گروههاى بشر و فرقههاى
مختلف و امتها نيز گمراه و اهل آتش خواهند بود و در واقع، تنها اندكى از انسانها
رستگار مىشوند و اين بيان با عنايت و لطف حق بر هدايت بندگانش منافات دارد.
كميت حديث
فرقه
نخست، اين پندار به ذهن مىآيد
كه آيا در امت اسلامى، هفتاد وسه فرقه قابل اثبات است و بهطور واقع امت پيامبر
صلىاللهعليهوآله به هفتاد وسه فرقه ـ نه كمتر و نه بيشتر ـ تقسيم گشته است؛
در حالى كه تاريخ اسلام نشان مىدهد فرقههاى امت پيامبر صلىاللهعليهوآله
بيشتر از هفتاد وسه گروه مىباشد و با
1ـ مجلسى، محمدباقر،
بحارالانوار، ج28، بيروت، مؤسسهى الوفاء، چاپ دوم، 1403ق، ص15.
صفحه ی 22)
*********
اين
وجود، چگونه رواياتى كه اين چنين از غيب خبر مىدهد توجيه مىشود؟
در پاسخ به اين توهم
مىتوان دو جواب روشن و معقول داد:
نخست ـ بسيارى از اعداد و
ارقامى كه در قرآن كريم و روايات معصومان عليهمالسلام آمده است دلالت بر كثرت و
فراوانى مىنمايد؛ بدون آن كه شمارهى ياد شده به طور دقيق و رياضى موردنظر باشد.
اينگونه استعمال در لسان عرب متداول و مرسوم است.
دوم ـ اين اعداد و ارقام
همان دقت عقلى و شمارش رياضى خود را دارد و تطبيق و درك آن براى كسى ميسر است كه
به همهى آن موضوع احاطه داشته باشد. البته، احاطهى ياد شده در همه جا يا در بعضى
موارد براى همگان ميسر نيست؛ بهطورى كه در بسيارى از موارد، كسى جز معصوم توان
اثبات و انطباق آن را ندارد.
پس حديث مشهور فرقه را به
دو صورت مىتوان توجيه كرد:
يكم ـ عدد ياد شده بر كثرت
اختلاف و انشعاب امت اسلام دلالت دارد.
دوم ـ اين اعداد، كميّت
رياضى دارد و امت اسلامى به هفتاد وسه فرقهى كلى تقسيم مىگردد و دستههاى جزيى
ديگر به فرقههاى كلى باز مىگردد و گروههاى جزيى، انشعابى از شاخههاى كلى
مىباشند.
بيان كوتاه حاضر نيازمند آن
است كه در جاى خود بهطور تفصيل و دقيق تحقيق و بررسى شود؛ بحثى كه بسيار سودمند
مىباشد و علم به غيب و احاطهى كلى حضرات معصومين عليهالسلام را طرح و اثبات
مىكند.
كيفيّت حديث
فرقه
از ظاهر روايت به دست
مىآيد كه از اهل اسلام تنها دستهاى كوچك با افرادى اندك رستگارند و گروههاى
ديگر با افرادى بسيار، گمراه و اهل دوزخ و از ياران شيطان مىباشند. چگونه مىتوان
اين موضوع را پذيرفت
صفحه ی 23)
*********
كه
همهى پيروان اسلام و اديان و همهى انسانها به غير از يك گروه گمراه هستند؛
بهطورى كه دين، فقط براى گروهى خاص و اندك باقى بماند و بس؟ براستى اين چگونه
تفكرى است كه گروهى تنها خود را اهل نجات مىدانند و ديگران را گمراه و ياران
شيطان مىشمرند؟ تحمل اين سخن كه همهى اهل اسلام جز دستهاى خاص در دوزخند و به
عذاب الهى گرفتار خواهند بود، آسان نيست.
پاسخ اين پندار كه بسيار
منطقى جلوه مىكند، در روايات بسيارى آمده است كه از آن همه، به ذكر هفت روايت
معتبر به همراه توضيحى كوتاه بسنده مىگردد.
حقانيت شيعه
1ـ سلامت
طريق
قال اميرالمؤمنين على
عليهالسلام : « لا تستوحشوا فى طريق الهدى لقلّة أهله»(1).
ـ اگر راه راست و صراط مستقيمى را كه طريق هدايت است يافتيد و
حق را تشخيص داديد از تنهايى و كمى ياران و افراد وحشت نداشته باشيد. اگر با دليل
و بهصداقت به حق رسيديد و ايمان آورديد، به كميّت همراهان نظر نداشته باشيد، بلكه
در كيفيت ياران و شناخت مرام حق بسيار بكوشيد.
اين روايت شريف بيان
مىدارد كه آدمى بايد در رسيدن به حق و انتخاب مرام و مسلك واقعى، دقت بسيار داشته
باشد، ولى بعد از انتخاب طريق حق و يافتن واقعيت نبايد توجهى به كمى افراد و
طرفداران حقّ داشته باشد؛ چون آنچه بر انديشهى آدمى حاكم است برهان است؛ نه كثرت
ابدان و افراد و آنچه مهم است درستى و سلامتى راه برگزيده است؛ نه افزونى و اندكى
ياران.
1ـ شريف رضى، نهج البلاغة،
ج2، تحقيق: محمد عبده، بيروت، دارالمعرفة، ص181.
صفحه ی 24)
*********
2ـ اكثريّت خار و خاشاك
عن أبىعبداللّه عليهالسلام
: « يغدو الناس على ثلاثة أصنافٍ: عالم و متعلّم و غثاء. فنحن العلماء و شيعتنا
المتعلّمون و سائر الناس غثاء»(1).
ـ امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: همهى مردم به سه دسته
تقسيم مىشوند: عالمان، شاگردان و كف و خار و خاشاك. ما ـ معصومان چهاردهگانه
عليهمالسلام ـ عالمان هستيم و گروه دوم پيروان و شيعيان آگاه و صديق ما و شاگردان
و تعليم يافتگان ما هستند و گروههاى ديگر خار و خاشاك و كف بر روى آب مىباشند.
در اين بيان، گروه سوم را
مردمى تشكيل مىدهند كه پوك، پوچ و بىمحتوا هستند؛ به هر شمارهاى كه باشند و
هركه و هرچه باشند و يا هر اعتقاد و سمتى دارا باشند، اين گروه جز بىمحتوايى،
محتوايى ندارند.
در اين حديث، امام
عليهالسلام به طور صريح مىفرمايند: به غير از ما و شاگردان ما نه تنها كسى ايمان
ندارد و گمراه است، بلكه چيزى نيز نمىفهمد و ارزش وجودى ندارد و در واقع، همچون
عضوى بدون روح از كالبد انسان به شمار مىرود.
براستى تحمل و درك اين
روايت شريف مشكل و سنگين است؛ زيرا امام عليهالسلام به طور صريح مىفرمايد: تنها
ما عالم و اهل فهم هستيم و بس؛ هرچند فقط چهارده نفر باشيم و راهيافتگان نيز فقط
دوستان ما هستند؛ اگرچه اندك باشند و ساير مردم گمراه و باطل هستند؛ هرچند بسيار
باشند. خلاصه، جز معصومان و شاگردان آن حضرات عليهمالسلام ، تمامى خار و خس و خاك
و خاشاك وجودند؛ هرچند جهان را مُسخّر و مرعوب خود كنند و همهى گيتى را به تصرف
درآورند.
بيان حضرت عليهالسلام ، سرّى
از اسرار آل محمد صلىاللهعليهوآله است كه تحمل آن
1ـ محمد بنيعقوب كلينى،
اصول الكافى، ج1، تحقيق: على اكبر غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، چاپ سوم،
1388ق، ص34.
صفحه ی 25)
*********
براى
هر شخصى آسان و ممكن نمىگردد و شيعه كسى است كه به اين امر اعتقاد دارد و براى
تحقّق آن در سراسر جهان گام بر مىدارد؛ هرچند تحليل و تصوّر آن مشكل باشد و درك
آن براحتى ميسر نباشد.
3ـ آينهى
حقنما
عن أبى عبداللّه
عليهالسلام : قال: « لو جحد أميرالمؤمنين عليهالسلام جميع من فى الأرض لعذّبهم
اللّه جميعا و أدخلهم النار»(1).
ـ امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: اگر همهى موجودات روى
زمين ولايت حضرت أمير عليهالسلام را انكار كنند، خداوند متعال تمامى آنان را عذاب
مىكند و در آتش قرار مىدهد؛ پس انكار حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام با انكار
توحيد حق و ديانت برابر است. انكارى كه مىتواند همهى موجودات و افراد روى زمين
را فرا بگيرد و همه را دوزخى نمايد.
از حديث شريف به دست مىآيد
كه توحيد با حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام و مرام ايشان برابر است و كفر، شرك،
الحاد و عناد با مخالفت و انكار حضرت على عليهالسلام برابر مىباشد. اين جدايى
مىتواند چنان وسيع باشد كه همهى اهل زمين را شامل گردد و آنها را به دوزخ ابدى
گرفتار نمايد.
حال اين پرسش پيش مىآيد كه
مراد از «جميع من فى الأرض» در بيان امام صادق عليهالسلام چيست؟ آيا فقط آدميان
مورد نظر امام عليهالسلام است يا همهى موجودات زمينى را شامل مىشود؟ آيا بر فرض
محال، اگر انبيا، اوليا و صدّيقان نيز با ولايت حضرت امير عليهالسلام مخالفت
داشته باشند، به عذاب الهى دچار مىشوند. البته، اين فرض، تعليق بر محال است؛ زيرا
انبيا همگى با مهر حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام سوداى عشق و صلاى شهادت سر دادند،
ولى دليل، اطلاق دارد.
على عليهالسلام حق است و
حق، تنها على عليهالسلام است و راه حق نيز جز طريق حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام
نيست؛ خواه افراد و ياران ايشان اندك باشند يا
1ـ شيخ صدوق، عقابالاعمال،
ص249.
صفحه ی 26)
*********
بىشمار،
حاكم باشند يا محكوم و در هر صورت، نبايد در انديشهى حق توهم كرد، بلكه بايد جازم
بود كه على عليهالسلام با حقّ برابر است و مخالفت با او مساوى كفر، شرك، نفاق و
تباهى مىباشد؛ اگرچه مخالفان بسيار باشند و اين خود، اعتقاد شيعه و سرّى از اسرار
آل محمد صلىاللهعليهوآله است. خداوند متعال، ملاك ايمان و راستى را موافقت و
دوستى حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام و ميزان شرك و كفر و دورى از حق را مخالفت با
حضرتش قرار داده است؛ مخالفان هركه و هرچه و هر مقدار كه باشند تفاوتى در حقيقت
اين امر ندارد.
با بيان اين حديث و حقيقت
معنا، محتواى روايات « ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه إلاّ ثلاثة(1)؛
همهى مردم بجز سه نفر كافر شدند» بخوبى روشن مىگردد، كه مراد از «ارتداد» معناى
حقيقى آن است و «ثلاث» نيز به معناى عدد رياضى خود به كار رفته است و از كمى و
قلّت ياران مطرح در اين روايت شريف باكى نيست و از اين جهت، وحشتى به دل راه
نمىيابد؛ چنانچه اين حقيقت در روايت زير نيز مورد تأييد قرار گرفته است.
4ـ شك نكن!
حضرت امام رضا عليهالسلام از
اجداد بزرگوار خود و ايشان از قول رسولاللّه صلىاللهعليهوآله مىفرمايند: «
يا على أنت خير البشر لا يشكّ فيك إلاّ كافر»(2).
ـ يا على، تو بهترين بشر هستى و جز كافر دربارهى تو شك
نمىكند؛ به اين معنا كه شك دربارهى حضرت على با كفر شككننده برابر است و اعتقاد
به حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام و بهترين بشر بودن او، ايمان، و شك در او كفر
مىباشد. شك در حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام مساوى شك در خداست و ايمان به على
عليهالسلام با ايمان به خدا مساوى است و مراد از
1ـ مستدرك سفينة البحار،
ج4، قم، مؤسسهى انتشارات اسلامى، 1419ق، ص115.
2ـ بحارالانوار، ج26، ص306.
صفحه ی 27)
*********
شك،
شك به معناى حقيقى كلمه و مراد از كفر همان معناى واقعى كلمه است كه با ايمان
ظاهرى نيز منافاتى ندارد؛ زيرا بر اساس حاصل رواياتى كه در اين باب آمده و در جاى
خود ثابت است، تصحيح ايمان ظاهرى مخالفان، آن هم تنها در دنيا، به جهت امتنان و
آسان نمودن امر براى شيعه بوده است.
5ـ چشمهسار
پاكىها
قال الصادق عليهالسلام : «
كلّما لم يخرج من هذا البيت فهو باطل»(1).
امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: هرچه كه از غير اين خانه
(اهلبيت عليهمالسلام ) خارج شود، باطل است. حق تنها آن است كه از خانهى اهلبيت
عليهمالسلام خارج مىشود.
به عبارت ديگر، ملاك حقيقت
و واقع هر چيز، صادر شدن آن از اهلبيت عليهمالسلام مىباشد و بس. فساد هر موضوع
و مطلبى نيز به خروج از غير اين خانه است. علم يا دين صادق يا حق از اين بيت است و
ديگر خانهها را خيرى نيست؛ پس هر كس و هر چيز به اندازهاى حقانيّت دارد كه از
اين خانه باشد و هرچه باطل است، خارج از اين خانه مىباشد.
6ـ آنجا كه
فرشته پر بريزد
قال الصادق عليهالسلام : «
أنّ حديثنا صعب مستصعب، لا يؤمن به إلاّ ملك مقرّب أو نبى مرسل أو مؤمن امتحن
اللّه قلبه للإيمان، فما عرفت قلوبكم فخذوه، وما أنكرت فردّوه إلينا»(2).
ـ كلام و مبانى ما اهلبيت عليهمالسلام بس مشكل و طاقتفرساست
و غير از فرشتهى تقرّب يافته، پيامبر رسول و فرستاده شده و مؤمنى كه خداوند متعال
قلبش را به نور ايمان آزمايش كرده است، آن را تحمل ندارد و نمىتواند ايمان به آن
بياورد. پس آنچه قلبهايتان از فضايل ما
1ـ الحلّى، الحسن بن
سليمان، مختصر بصائرالدرجات، نجف، حيدرى، اول، 1370ق، ص62.
2ـ مختصر بصائر الدرجات، ص107.
صفحه ی 28)
*********
مىشناسد
بپذيريد و آنچه را انكار نمود بهسوى ما ارجاع دهيد و بگوييد كه اهلبيت
عليهمالسلام به آن داناست و ما نمىدانيم».
عظمت و بزرگى اين روايت آفتابى
است؛ چرا كه حديث مىفرمايد: جز سه گروه نامبرده، ديگران در خور فهم كلام شريف
معصوم نيستند و اين سه گروه نيز تنها با شرايط خاصى قدرت فهم كلام ايشان را دارند؛
بهگونهاى كه فرشته بايد مقرب و نبى مرسل و مؤمن ممتحَن باشد، و هر فرشتهى الهى
يا پيامبرى معصوم يا مؤمن صادقى توان تحمل آن را ندارد.
براستى انسان از تصوّر و
ادراك مفهوم اين كلام ناتوان مىگردد تا چه رسد به آن كه بخواهد آن را تصديق كند
كه در اين صورت، انديشهى آدمى به ستوه مىآيد. اين چه كلامى است كه اينگونه تحمل
آن مشكل است؛ بهطورى كه جز سه گروه نام برده، آن هم با شرايط ويژهى خود، گروه
ديگرى تاب و تحمّل درك و فهم آن را ندارد. البته روشن است كه مراد، كلمات عادى و
آموزههاى عمومى حضرات معصومين عليهمالسلام نيست كه در خور فهم اين گروه نباشد،
بلكه مراد اسرار آل محمد صلىاللهعليهوآله است كه سنگينى، بلندى و عظمت ويژهى
خود را دارد.
اينجاست كه بايد به دنبال
ملاك امر بود؛ بهطورى كه ديگر كثرت و قلّت افراد چارهساز انتخاب و گزينش نيست.
تنها گروههاى ياد شده است
كه اهل حقيقت هستند و ديگران هر كه باشند و هرچه تمدن، توسعه و عناوين اجتماعى
داشته باشند، و شرقى باشند يا غربى و دانشمند باشند يا فيلسوف و خلاصه، هر كس كه
جز در اين صراط باشد، همه در كل با نسبتى متفاوت با جهل مساوى هستند و منكران اين
امر با حيوانات در يك صف قرار مىگيرند، بلكه از حيوانات پايينترند.
7ـ انبيا
زانو مىزنند
قال الصادق عليهالسلام : «
إنّ من حديثنا ما لا يحتمله ملك مقرب، و لا نبى مرسل، و لا عبد مؤمن قلت: فمن
يحتمله؟ قال: نحن نحتمله»(1).
1ـ بحارالانوار، ج2، ص193.
صفحه ی 29)
*********
ـ
همانا پارهاى از احاديث ما سخنانى است كه هيچ فرشتهى مقرب و پيامبر فرستاده شده
و رسول و بندهى مؤمنى تاب تحمل آن را ندارد. راوى گويد: پس چه كسى آن را تحمل
مىنمايد؟ فرمود: ما (اهلبيت عليهمالسلام ) آن را تحمل مىنماييم.
بلنداى اين حديث شريف مجالى
براى بحث و سخن نمىگذارد و بهتر آن است كه آدمى سكوت پيشه كند و كوتاهى عقل و خرد
نظرى خود را بيش از اين نمايان ننمايد؛ زيرا امام عليهالسلام در اين حديث
نمىفرمايد: سه گروه مىتوانند كلام ما را درك و تحمل كنند، بلكه مىفرمايند: «درك
كلام ما به قدرى مشكل و سخت است كه نه تنها ملك غير مقرب نمىتواند آن را درك كند،
بلكه ملك مقرب نيز توان آن را ندارد و نه تنها نبى غير مرسل نمىتواند، بلكه نبى
مرسل هم از عهدهى درك كلام ما بر نمىآيد و نه تنها هر مؤمن صادقى نمىتواند،
بلكه مؤمن ممتحَن هم ياراى آن را ندارد».
در اين حال راوى با خود فكر
مىكند كه عجب! مگر موجود فهيم ديگرى باقى مانده است تا بتواند كلام معصوم را درك
كند؛ بنابراين سؤال مىكند: «جانم فدايت! پس چه كسى مىتواند كلام شما را درك كند؛
چون به غير از اين سه دسته، موجود برتر ديگرى نمىشناسم؟» آنگاه امام عليهالسلام
با كمال صراحت در جواب مىفرمايند: «ما خود تحمل آن را داريم و بس».
براستى نيز چنين بايد باشد؛
چون اگر ملك مقرب و نبى مرسل و مؤمن ممتحَن، درك و تحمل همهى كلام و غايت
انديشهى آن حضرات عليهمالسلام را نداشته باشند و عقل، بلنداى انديشهى آنان را
نتواند
صفحه ی 30)
*********
دريافت
كند، ديگر ولايت و انديشهى «ما كان و مايكون و ما هو كائن» كه بستگى به قدرت و
علم خداى بزرگ ـ كه همهى صفات وى فوق لايتناهى است ـ دارد، معنا نمىيابد؛ پس
صيادى ژرفاى انديشهى آنان را نمىتواند صيد كند و اين خود معناى حديثى است كه
پيامبر گرامى صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: « يا على، ما عرفاللّه تعالى إلاّ
أنا و أنت، و ما عرفنى إلاّ اللّه و أنت، و ما عرفك إلاّ اللّه و أنا»(1).
ـ اى على، كسى به غير از من تو را نشناخت و كسى به غير از تو
مرا نشناخت و كسى جز ما خدا را نشناخت. اين بيان عمق انديشهى حضرات معصومان
عليهالسلام را روشن مىنمايد؛ اگرچه از فرط ظهور، در غيب و پنهانى است.
پاسخى نمادين
اينك با بيان اين روايات
شريف و با توجه به روايات مشابه فراوان ديگر ـ كه از حضرات معصومان عليهمالسلام
بهطور گسترده نقل شده است ـ جواب سؤال دوم روشن مىگردد كه چگونه جز يك فرقه كه
اهل نجات و سعادت مىباشند، ديگر گروهها همه گمراه و اهل دوزخ هستند و جز امامان
معصوم عليهمالسلام و پيروان راستين آنان همگى خار و خاشاك مىباشند و جواب ديگرى
نيز لازم ندارد؛ زيرا جواب متقن و محكم همان بيان حضرات معصومان عليهمالسلام
مىباشد كه به فضل و عنايت خداوند منّان بيان شد.
از اين روايات و احاديث
مشابه آن و حديث فرقه شش امر به دست مىآيد كه عبارت است از:
1ـ فرقهى ناجيه و گروه
رستگار تنها يك گروه است و آن گروه، شيعهى اثناعشرى است.
2ـ همهى گروهها به غير از
شيعه گمراهند و بهطور نسبى درگير تباهى مىباشند؛ هر كس و هرچه باشد.
3ـ هرچه از غير خاندان
ولايت و امامت و عصمت و طهارت بيرون آيد باطل و دور از حقيقت است.
1ـ مختصر بصائر الدرجات،
ص165.
صفحه ی 31)
*********
4ـ مخالفت و عناد با ائمه عليهمالسلام مخالفت و عناد با حق است و
پىآمد آن كفر، شرك، عناد و ارتداد مىباشد.
5 ـ ادراك اين معانى و
ادراك ديگر كلمات معصومان عليهمالسلام تنها با ايمان كامل و اذعان تمام ميسر است.
6 ـ ادراك وجود حضرات
معصومان عليهمالسلام با ايمان كامل و اذعان تمام نيز ممكن نمىباشد، بلكه درك عمق
و ژرفاى حقيقت ربوبيت و بندگى و عبوديت ائمهى معصومان عليهمالسلام تنها ويژهى
انديشه و توان آن حضرات مىباشد و بس.
رستگارى
گروهى اندك و نقض غرض الهى
پندارهى ديگرى كه بر چنين
عقيدهاى مىآيد اين است كه اين اعتقاد كه اكثريّت خلق خدا در مقابل اندكى مردود
مىگردند، نقض غرض الهى است و مخالفت برهان مسلّمِ فلسفى را پيش رو دارد؛ چرا كه
همهى عالم خير است؛ بهطورى كه شرّ نيز امرى وجودى است و ظهورى از خير مىباشد و
همهى شرور و آفات، وجودى هستند و غلبهى خير بر شرّ امرى مسلّم و روشن است و با
انعكاس اقلّ در مقابل اكثر سازگار نيست. چگونه اين بيان توجيه مىشود كه همهى بشر
جز دستهاى اندك و گروهى قليل كه در مقابل كل است، گمراه و بدور از رستگارى هستند.
در پاسخ به اين ايراد كه
برخلاف ظاهر مغالطهاى بيش نيست گفته مىشود: اين برداشت از حقيقت عالم و آدم كه
بيان حضرات معصومان عليهمالسلام است نه نقض غرض الهى است و نه مخالف فلسفه و دليل
مسلم حِكمى است. هم عالم خير است و هم خداوند جز خير نيافريده و شر، خود امرى
وجودى است و با آن كه به ما باز نمىگردد، چيزى جز ظرف ظهورات الهى نمىباشد.
مغالطهى به كار گرفته شده
در اين ايراد همان اشتباه و خلط بين كميّت و كيفيّت است. حال، در اين رابطه بايد
گفت: اين چنين نيست كه
صفحه ی 32)
*********
گروههاى
باطل از گروه حق بيشتر باشند. همچنين، باطل هميشه جلودار و رهبر عالم و آدم نيست؛
زيرا كميّت عَرَضى و محدوديت عددى در خيرات را نبايد به حساب آورد و ملاك پيشى
قرار داد، بلكه آنچه در زمينهى خيرات قابل توجه و دقت است كيفيّت ظهورات حقّ
مىباشد. كثرت ظاهرى و شمارش عددى ملاك وجود نيست؛ چون تمام بدىها با همهى كثرت
و فراوانى در مقابل يك خير و خوبى تاب و توان مقايسه را ندارد و ارزش عرضه به فيض
وجود را نمىيابد؛ چه رسد به آن كه به حساب آيد يا بر آن غلبه و چيرگى داشته باشد.
اگرچه كفر، شرك و انحراف
كميّت ظاهرى و عدد رياضى بسيار دارد، ملاك درستى و اهميت كيفيّت است و باطل چنين
ملاكى را ندارد؛ زيرا هيچ كيفيّتى در باطل وجود ندارد؛ پس يك مؤمن، يك امت است و
فوج فوج گمراهان هيچ؛ آنها نه در «يك» مىگنجند و نه در عرصهى وجود تابِ تحقق
دارند، تا چه رسد به آن كه به حساب آيند، ولى گروه رستگاران با آن كه از نظر عدد
اندكند، در واقع، عين واقع و دامنهى گسترهى حقيقت مىباشند.
اين در حالى است كه باطل و
شر از امور نسبى و خير و حقّ امرى مطلق است كه هر چيزى را با توجه به استعداد و
قابليت خود نصيبى خاص اعطا مىكند. وجود خير است و خيرات وجودى است و عالم سراسر
خير است و خير بودن آن با سوء نيت و انحراف فكرى و عملى افراد ـ كه به ارادهى
ظهورى مريد وابسته است ـ منافاتى ندارد؛ چون آنچه كه مريد از نفس خويش به رشتهى
تقرير در مىآورد، به ظرف حقيقت جز بطلان و پوچى نيست؛ اگرچه با بطلان و پوچى
واقعيت را تصاحب كند و آنچه از ارادهى وجود بر او مستولى و چيره مىگردد، از حق و
خالق آن خير است كه در صورت انحراف و كژى با عرصهى ظهور، نصيبى از حق براى او نمىباشد.
صفحه ی 33)
*********
حق، خير و عالم غرق خيرات
است و باطل؛ هرچند از كميّت بسيارى برخوردار باشد، از نظر كيفيّت پوچ و هيچ
مىباشد و نتيجه اين كه حضرت اميرمؤمنان عليهالسلام عالم است و آدم و ديگران، همه
هيچ. البته، اين موضوع بايد در جاى خود با دقّت بسيار و فراغت بال بررسى شود.
شيعه؛ تنها
گروه رستگار
گذشت كه از بين گروههاى
هفتاد وسه گانهى اسلامى، تنها يك گروه، رستگار مىباشد؛ حال مهم اين است كه اين
گروه مورد شناسايى قرار گيرد. امرى كه قبول و باور به آن آسان نيست، مگر با آگاهى
از تاريخ اسلام و ايمان كامل به مقام والاى رسالت و ولايت اين است كه همه گروهها
و فرقهها جز مكتب جعفرى و شيعهى اثناعشرى همه باطل و گمراهند.
در جاى خود، گمراهى همهى
گروهها به غير از گروه راستين و به حق شيعهى اثناعشرى بررسيده شده و با ادلهى
فراوان و تحقيقات بسيار مورد اثبات قرار گرفته است.
شيعيان به توحيد، معاد،
رسالت و امامت باورمندند و همهى ايمان را از يكتاپرستى و پذيرش پيامبران و حضرات
معصومان عليهمالسلام گرفته تا نيابت خاصهى امام زمان؛ حضرت مهدى (عجل اللّه
تعالى فرجه الشريف) و جانشينى عامهى ايشان كه در زمان غيبت به دوش عالمان ربانى و
فقهاى راستين و عالىقدر اسلام ـ كه حصون حقيقى دين و حاميان واقعى قرآنند ـ قرار
گرفته است، عقيده دارند. شيعه به همهى اين امور با ارادت و عشق تن داده و تمامى
گردنههاى اعتقادى و پيچ وخمهاى فكرى را با كمال صبورى و بدون آفت پشت سر گذاشته
است.
در مقابل اين گروه،
فرقههاى گمراه و باطل بسيارى وجود دارد كه از ابتداى امر بعد از رسول اللّه
صلىاللهعليهوآله تا به حال راه باطل را طى نموده و هر روزى به شكل و قيافهى
حق بهجانبى در معركه ظاهر گشته و مخالفت خود را با شيعه به هر طريق ممكن ابراز
داشتهاند تا بتوانند در ميان
صفحه ی 34)
*********
مسلمين
و مؤمنان پراكندگى ايجاد نمايند و به اين وسيله بر آنها حكومت كنند كه متأسفانه
تا به حال در كار خود نيز موفق بودهاند.
از ابتداى ظهور اسلام تا به
امروز در سراسر سرزمينهاى اسلامى و بيشتر مناطق دنيا، دين با چهرههاى مخالف و
گروههايى؛ همچون: حنبلى، حنفى، شافعى، مالكى و ساير فرقههاى به ظاهر اسلامى
طرحريزى و ارايه شده و استعمار با پيشوايى بزرگ چون ابليس و شياطين جن و انس،
اسلام را دسته دسته و گروه گروه نمود تا جايى كه در طول تاريخ اسلام از اين
گروهگرايىها جز انحطاط و شكست براى مسلمين چيز ديگرى نصيب نشد و اسلام با همهى
كمال و عظمت خود، در چنگال قدرتمندان فاسد و زورمداران بهظاهر مسلمان قرار گرفت؛
بهگونهاى كه جهان اسلام امروز با وجود يك ميليارد به اصطلاح مسلمان در چنگال
اسراييل اسير گرديده است و راهى جز انحطاط يا قيام در پيش رو ندارد؛ قيامى كه جز
با حكومت اسلامى و به رهبرى پيروان واقعى اميرمؤمنان؛ نايبان عام حضرت مهدى (عجل
اللّه تعالى فرجه الشريف) ميسر نمىگردد.
اميد است سرانجام، روزى فرا
رسد كه مسلمين به خود بازگشت نمايند و به قدرت انديشه و نيروى فكر و بازوى عمل، به
اصلاح خود و جهان بپردازند.
انشعابات
داخلى شيعه
گروه رستگار و اهل نجات؛
شيعه، خود داراى گروههاى بسيارى شده است؛ بهطورى كه هر دسته و گروهى؛ خواسته يا
ناخواسته، براى خود راهى باز نموده و هر يك در مرحلهاى باز مانده و توقّف كرده
است. بعضى هم به انحراف رفته و غير معصومى را امام خود ساختند تا اين كه در
سدههاى اخير، سياستهاى استعمارى و استثمارى، فعالانه به ميدان آمدند و مذهبسازى
را عامل اساسى براى نابودى مذهب تشخيص داد
صفحه ی 35)
*********
و
آنى از اين عمل غفلت نكردند و روزى بابيت و بهائيت را ساختند و خرافات بسيارى را
با خود به ارمغان آوردند كه مضحكهى خاص و عام گرديدند، گاه كسروى به ميدان مىآيد
و دينى ديگر مىآورد، «شيعهگرى» را مىنويسد، و قرآنى بنام «ورجاوند» مىسازد؛
چيزى كه ثمرى جز جنجال، انحراف، كجفكرى و خيانت نداشت؛ هرچند خرافههاى وى در جان
برخى از افراد سادهلوح اثر كرد و افكار باطل را به آنها تزريق نمود.
زمانى نيز برقعىها كتاب
«تفتيش» و «عقل و دين» را نوشتند. اين افراد كه در حقيقت، خود را در وادى ولايت و
دين سرگردان و گمراه مىيابند، با گفتار پوچ و بىمعناى خود مىخواهند ولايت را به
مردمى كه خود اهل ولايت هستند بياموزند، ولى با جهل مركب خود، خرافات را بهجاى
ولايت، عقل و دين به مردم تزريق مىنمايند.
عصر تمدن و
اسهال قلم!
در اين زمان كه قلمها
اسهال گرفته و نوعى هرج و مرج اعتقادى پيش آمده، هركس همانند هنرپيشهاى در صحنهى
اعتقادى ظاهر مىشود و رطْب و يابسى مىبافد و جان پاك مردم؛ بهويژه جوانان پاك
دل را هدف مىگيرند.
گروهى به اعتقادات شيعه
حمله مىكنند و دستهاى به روحانيت مىتازند و عدهاى به كل دين بدبينى ايجاد
مىكنند و با اين روش، جوانان عزيز ما را ـ به اصطلاح ـ بهسوى علم، تمدن، ترقى و
تجدد دعوت مىكنند، در صورتى كه همانند چهرههاى پيش نه از علم خبرى دارند و نه از
تمدن اثرى.
در دنياى پر توحّش كنونى كه
كشتار، چپاول، خيانت و فريب سراسر آن را فرا گرفته است، تمامى گفتارهاى به ظاهر
زيبا و خوش خط و خال براى لوث كردن حقيقت دين و روش انبيا و اضمحلال روحانيت شيعه
و در نتيجه، خاموش كردن نور ولايت و تشيّع رقم مىخورد.
صفحه ی 36)
*********
تمامى اين دستههاى گمراه
غافلند كه دين و ولايت و روش انبيا و روحانيت شيعه را خدايى بزرگمرتبه در ظاهر و
پنهان، يار و نگهبان است و گزند زهرآگين اين دونهمتان و علمزدگان بىمحتوا، اثرى
جز ايجاد اضطراب در جامعه به دنبال ندارد.
البته، در برابر بر اهل دين
بهخصوص شيعه و روحانيت لازم است تا همانند تمامى اجداد معنوى و تاريخى خود در
مقابل همهى گمراهان ايستادگى كنند و با قيام خود هر فرقهى گمراه و باطلى را در
سراسر دنيا معرفى نمايند تا سرانجام تمامى كجمداران محو و نابود شوند. به اميد آن
روز.
پيدايش اخبارىگرى و
اصولمدارى
از ابتداى اسلام و زمان
ائمهى هدى عليهمالسلام تا زمان غيبت و بعد از آن، علما و فقهاى دين، داراى دو
شيوهى انديشه و سليقه بودهاند؛ گروهى آزادانديش بودند و نسبت به گزارههاى دينى
با تفكر و بصيرت مىانديشيدند و دستهاى تنها به كلمات معصومين و روايات ائمهى
هدى عليهمالسلام تمسك مىجستند و خود را از هر آزادانديشى دور مىداشتند. دستهى
اول به اصولى و اصولگرا و دستهى دوم به اخبارى و عملگرا نام نهاده شدهاند.
هر يك از اين دو طايفه با
آن كه نظام يكسانى نداشتند و با سليقههاى متفاوت در روش فتوا و برداشت از دين عمل
مىكردند، تمايز اين دو طايفه بهطور كلى در گرو اين معنا بوده است كه اگر خود را
تنها وابسته به روايات ائمهى معصومين عليهمالسلام مىدانستهاند، اخبارى دانسته
مىشدند و اگر افزوده بر تمسك به اخبار ائمهى هدى عليهمالسلام ، توجه به قرآن
كريم و ملازمات عقلى و اهتمام به تحليل احكام الهى داشتهاند، اصولى شمرده
مىشوند.
اين دو طايفه؛ اگرچه حامى
ولايت، دين، عصمت و امامت بودهاند و
صفحه ی 37)
*********
در
اصول، طريق اهلبيت عصمت و طهارت را دنبال مىكردهاند، روش يكديگر را
نمىپسنديدند و گاه به حمله و تخريب يكديگر دست مىيازيدند. اخبارى، اصولى را به
خروج از دين و انحراف و دلبستگى به اغيار متهم مىساخت و اصولى، اخبارى را با
خشكى، خمودى و عاميانهگرى همراه مىديده است، همچون دو برادرى كه از يك پدر و
مادر باشند و با هم بر سر ارث به ستيز برخيزند.
اخبارى، پيدايش خود را به
زمان ائمهى اهلبيت عليهمالسلام منتهى مىسازد و خود را حامى واقعى آنان مىداند
و پيامبر صلىاللهعليهوآله و ائمهى هدى عليهمالسلام را نيز اخبارى مىشمارد
تا جايى كه شيخ حر عاملى در رد اين بيان كه رئيس طايفهى اخبارى مرحوم استرآبادى
صاحب «فوائد المدنية» است مىفرمايد: «و از امور شگفتانگيز اين ادعاست كه صاحب
الفوائد المدنية رئيس اخباريان است. چگونه مىتوان براى اثبات اين معنا دليل آورد؛
در حالى كه رئيس اخباريان پيامبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله و سپس امامان
عليهمالسلام هستند؛ چرا كه آنان به اجتهاد عمل نمىكردند، بلكه در احكام به اخبار
و روايات عمل مىنمودهاند و بعد از ايشان، خواص ياران آن حضرات و بقيهى شيعيان
ايشان در طول هفتصد سال گذشته به اين شيوه عمل نمودهاند.»(1) سپس
مىفرمايد: «شيخ طوسى ـ رئيس طايفه ـ و سيد مرتضى ـ علم الهدى ـ عمل به اجتهاد و
ظن و گمان را جايز نمىدانستهاند».
چيزى كه در اين ميان مسلم
است و بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه اهتمام به اخبار حتّى بيشتر از قرآن و
روايات نبوى؛ اگرچه در ميان دستهاى از قدما كم و بيش رايج بوده است، در زمان استرآبادى
اين نوع برداشت از دين به تعصب، ستيز، درگيرى و جدال شديد تبديل شد.
1ـ «و من العجب دعواه أنّ
صاحب الفوائد المدنيّة رئيس الأخباريين، و كيف يقدر على إثبات هذه الدعوى مع أنّ
رئيس الأخباريين هوالنبى صلىاللهعليهوآله ثمّ الائمه عليهمالسلام ؛ لأنّهم ما
كانوا يعملون بالاجتهاد و إنّما كانوا يعملون فى الأحكام بالأخبار قطعا، ثمّ خواص
أصحابهم، ثمّ باقى شيعتهم فى زمان الغيبة إلى تمام سبعمأة سنة».
صفحه ی 38)
*********
مراد
از اين گفته كه اخبارىگرى از زمان ايشان شروع شده است، جدال، درگيرى، تعصب و ستيز
آنهاست و اگر گفته مىشود: اينگونه فكر هميشه بوده، همان روال عادى و طبيعى آن
مراد است.
البته، اين بيان كه رئيس
اخباريان استرآبادى يا ديگران باشد در ميان اخباريان نيز چندان مورد انكار نيست؛
چنانكه مرحوم صاحب الحدائق مىفرمايد: «و قد ذهب رئيس الأخباريين؛ الصدوق إلى
جملة من المذاهب الغريبه؛ رئيس اخباريان؛ شيخ صدوق پارهاى از عقايد غريب را باور
داشته است». وى در اين بيان، رئيس اخباريان را صدوق معرفى مىكند و با آن كه خود
اخبارى است، روش مرحوم صدوق را نمىپسندد.
با توجه به اين نكته اگرچه
دانشمندان اخبارى در ميان عالمان شيعه بودهاند، هيچ يك در نظام اخبارىگرى وحدت
رويه نداشتهاند و همانطور كه عالمان اصولى را تخطئه كردهاند، خود نيز هر يك
ديگرى را تخطئه مىنموده است؛ با آن كه در مخالفت با اصولى وحدت روش داشتهاند.
به عبارت ديگر، اخبارى وصف
كسانى است كه به سنت عمل مىكردهاند و اصولى به دانشمندانى گفته مىشده كه نسبت
به فرامين دينى بازنگرى عقلانى داشتهاند؛ اگرچه هر يك با سليقههاى متفاوت عمل به
احكام را دنبال مىنمودهاند؛ با اين تفاوت كه بعضى آرام و معقول و دستهاى تند و
متعصب بودهاند.
مىتوان بعضى از افراد شاخص
اخباريان؛ همچون مرحوم شيخ صدوق، علامهى مجلسى؛ صاحب بحارالانوار، سيد
نعمتاللّه جزايرى و مرحوم استرآبادى را نام برد؛ اگرچه هر يك با ديگرى تفاوت
سليقه و ديدگاه دارند. اين طايفه توسط استرآبادى اقتدار مردمى و تاريخى يافتند و
چهرههايى چون مرحوم فيض و محقق كركى را با تفاوت در روش بايد از آنان دانست و
گفت: علت رشد آنان در اين دوران سه امر بوده است:
يكم ـ محبت مردم به ولايت و
ائمهى دين عليهمالسلام ؛
صفحه ی 39)
*********
دوم ـ نفى عمل به ظن و بدعت
در دين و روّيهى اتهامگرايى به عالمان اصولى؛
سوم ـ عدم تعصب و قاطعيت
عالمان اصولى در برخورد با آنان.
در اين زمان و بهخصوص بعد
از مرحوم استرآبادى، با وجود بزرگانى از عالمان اصولى، مجالى براى طايفهى اخبارى
پيش نيامد و فرهنگ اجتهاد و دقت در دين و دورى از جمود و سادهانگارى، طومار آنان
را كم و بيش به هم پيچيد؛ بهويژه شيخ انصارى در قرن دوازدهم توانست با اجتهاد
منطقى و آگاهانه، ترسيم گويايى از اجتهاد دينى ارايه دهد و با همراهى بزرگان
بىشمارى از عالمان شيعه، روش اجتهاد اصولى را به اوج خود برساند.
مهمترين محور باورهاى
اخباريان
باورهاى ويژهى اخباريان
بسيار گسترده است كه اين نوشته تنها محورهاى عمده و مهم آن را پىگيرى مىنمايد.
در اين مقام براى آشنايى خوانندهى محترم با رؤوس و كليات باورهاى اخبارىگرى؛
برخى از انديشههاى آنان نقل مىگردد. نگارنده براى آن كه خواننده را بخوبى به
فضاى فكرى اخبارىگرى وارد نمايد، اين انديشهها را از زبان اخبارى بيان مىدارد و
نقد و ارزيابى آن را در ابتدا به عهدهى اصوليان مىگذارد و در پايان، خود به نقد
بازانديشى و داورى هر دو شيوهى تفكر و برداشت از دين مىپردازد.
خاطرنشان مىگردد نگارنده
اين اثر را در سنين نوجوانى به رشتهى تحرير در آورده است و هماينك همان نوشته را
تنها با اندكى تغيير عرضه مىدارد.
اسلام و
نيازهاى بشر
اخباريان معتقدند: اگر كسى
از سر انصاف و آگاهى بنگرد، بهخوبى مىيابد كه اسلام در ظرف وحى و امامت و عصمت
حضرات معصومين عليهمالسلام رشد يافته و آنچه لازمهى ديندارى و اسلاممدارى بوده
از
صفحه ی 40)
*********
جانب
آنان بيان شده است.
اسلام در زمان پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله و ائمهى هدى عليهمالسلام تمام قوانين و احكام جزيى و كلى
خود را بيان نموده و نقصان، اهمال، كاستى و يا اجمالى در آن باقى نمانده است. در
زمان غيبت نيز محدثان و راويان و شاگردان بىواسطه يا با واسطهى ائمهى هدى
عليهمالسلام دين را اينگونه دنبال نموده و با تحصيل و تطبيق روايات معصومان،
افكار، عقايد، كردار و زندگى خود را هماهنگ نمودهاند؛ چنان كه در لسان ائمهى
معصومين عليهمالسلام به دستهاى از افراد شايسته اشاره و سفارش شده است. در بيان
ملكوتى: « إنّى تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتى» سفارش پيامبر اكرم
صلىاللهعليهوآله افزوده بر قرآن كريم نسبت به خاندان عصمت و طهارت
عليهمالسلام بوده است. اهل ديانت شيعى در طول زمان همين شيوه را پيش داشتهاند تا
آن كه حوزههاى خصوصى و عمومى شيعه به عقل گرفتار آمد و به تحليلهاى فلسفهى
يونانى آلوده شد؛ بهگونهاى كه در نظر آنان، كتاب و سنت در اين دوران به تنهايى
نمىتواند منبع دين باشد و بايد از عقل، اجماع و استنباط و اجتهاد عالمان كمك گرفت
تا اسلام به خيال آنها تكميل گردد؛ در حالى كه دين همواره پاسخگوى همگان در هر
زمان است. حديث ثقلين در اين باب بهترين گواه است.
هويّت شيعه و
حديث ثقلين
هر كس به هويت شيعه ـ كه حقيقت
اسلام است ـ آشنايى و معرفت اندكى داشته باشد مىداند كه شيعه همواره پيرو
گزارههايى است كه حقيقت آن در حديث ثقلين آمده است:
قال رسول اللّه
صلىاللهعليهوآله : « إنى تارك فيكم الثقلين ما إن تَمَسكتم بهما لن تَضِلّوا
أبدا: كتاب الله و عترتى؛ أهل بيتى، فإنّهما لن يفترقا حتّى يَرِدا عَليَّ الحوض»(1).
ـ من دو حقيقت گرانقدر را در ميان شما مسلمانان به يادگار
مىگذارم و تا زمانى كه شما به آن دو چنگ زنيد، هرگز گمراه و هلاك نخواهيد شد؛
1 مختصر بصائر الدرجات،
ص90.
صفحه ی 41)
*********
آن
دو كتاب خدا و عترت من است. بدانيد اين دو از يكديگر جدايى ندارد و براى هميشه با
هم بوده است و هر يك ديگرى را تأييد و تقويت مىنمايد تا در حوض كوثر به من وارد
شوند.
شيعه و اهل سنت، بيان محكم
و مستند اين روايت شريف را نقل كرده و آن را «حديث ثقلين» نام نهادهاند.
در اين روايت، قرآن كريم و
اهلبيت عليهمالسلام زمينههاى انحصارى راهنمايى مردم شمرده شدهاند و تأكيد شده
است كه بجز تمسك به آن دو، هيچ مسيرى براى راهيابى به دين وجود ندارد، بلكه هرچه
غير آن باشد، گمراهى و هلاكت است.
قرآن مجيد
قرآن مجيد مجموعهى اوامر و
نواهى الهى و مواعظ و حِكَم خدايى ومصالح بندگان است كه از جانب پروردگار عالميان
براى تربيت بشر فرستاده شده است. اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآله و ائمهى
معصومين عليهمالسلام نيز مفسر و مبيّن حقيقى اين كتاب الهى مىباشند و تنها ايشان
مىتوانند اين وظيفهى خطير را بهطور كامل و تمام عهدهدار باشند. ظواهر قرآن به
جهت عدم درك درست ما حجيت ندارد و قرآن كريم را بايد تنها از زبان معصوم و روايات
ائمهى هدى عليهمالسلام پذيرفت. منظور از تمسك، پيروى خالصانه و اطاعت و پيروى
بدون قيد و شرط مردم از خاندان وحى و عصمت عليهمالسلام است. در پناه پيروى از اين
دو حقيقت است كه سلامت و سعادت و كمال دنيا و آخرت نصيب بندگان خدا مىگردد. همين
امر، منش و روش شيعه در اطاعت از دين و اسلام راستين است و اين حقيقت روشنى است كه
هيچ انكار و اختلافى را بر نمىتابد.
قرآن مجيد با همهى آيات
موجود و قوانين مشهورش در نزد همهى اهل جهان معروف است. اهلبيت پيغمبر
عليهمالسلام كه متكفّل بيان حقيقت قرآن مىباشند، اشخاصى معيّن و شناخته شده و
منحصر به حضرت أم ابيها؛ فاطمهى زهرا (سلاماللّه تعالى عليها) و دوازده امام
معصوم عليهمالسلام از اميرمؤمنان عليهالسلام تا امام زمان عليهالسلام مىباشند.
اكنون كه دست بشر از فيض
صفحه ی 42)
*********
رسيدن
به دامان عصمت ايشان كوتاه است، تنها مىتوان مجموعهى فرمايشات ايشان را ـ كه در
كتابهاى معتبر، موجود و در دسترس همگان است ـ به عنوان تفسير حقيقى و بيان حقايق
دين و قرآن مورد استفاده قرار داد. اين امر در كمال وضوح و روشنى است و جاى
هيچگونه ترديدى نيست، ولى با اين وجود، بسيارى از افراد، مردِ ميدان عمل نبوده و
با افكار و كردار زشت خود، پيوسته ميان خود و حقيقت فاصله ايجاد مىكنند؛ افكار و
اعمالى كه بهجاى اصلاح، فسادآور بوده و بهجاى قرب به خدا، موجبات دورى از رحمت
پروردگار را فراهم مىسازد؛ همانطور كه پيغمبر گرامى اسلام صلىاللهعليهوآله
در حديث تفرقه فرموده است: « ستفرق أمتى على ثلاث و سبعين فرقة، كلّها فى النار
إلاّ واحدة، و هى التى تتبع وصيّى عليا»(1)؛ امت اسلام پس از من هفتاد
وسه گروه خواهند شد كه هفتاد ودو فرقهى آن در آتش دوزخ مىسوزند و فرقهى امان
يافته، تنها شيعيان راستين على بن ابى طالب عليهالسلام مىباشند.
اخباريان با تمسك به حديث
فرقه بر خود فرض مىدانند كه حقانيت روش خود و انحراف گروه اصولى را بيان دارند و
خطر مخالفت با طريق حق و انحرافاتى را كه طايفهى اصولى در دين وارد كردهاند و
موجب انصراف جامعه و مردم مسلمان از جادهى روشن الهى شدهاند را ترسيم نمايند.
اخباريان به طور صريح و
آشكار خطاب به اصوليان مىگويند: اى گروه مخالف، شما نيز پس از درك مواضع مطلوب
ما، يا خود را براى سؤال و جواب و بازخواست در محكمهى عدل الهى حاضر كنيد و يا تا
فرصت از دست نرفته كارهاى ناموزون خود را تدارك نماييد و بدانيد مخالفت با حقيقتى
كه اسم و معناى آن را نشناختهايد؛ خواه دانسته باشد يا ندانسته، راه به جايى
نمىبريد و نتيجهاى جز خسران و تباهى نمىبينيد؛ همانطور كه اهل سنت به دليل
مخالفت در زمينههاى
1 المرندى، ابوالحسن،
مجمعالنورين و ملتقىالبحرين، اثبات الهداة، ج2، ص182.
صفحه ی 43)
*********
اعتقادى
و عملى با روش به حق ما، تاكنون راه به جايى نبردهاند و همچون گروهى ضعيف، محتاج
و ناكارآمد به سر مىبرند و در دنيا سخنى براى گفتن ندارند؛ اگرچه كميت بالاى
گفتار و كثرت افراد را همراه دارند. آنان بىپرده اظهار مىدارند: فقه امروز مردم
شيعه كه پيرو روحانيت موجود است، به شكلى دستخوش تصرفات ناروا گشته كه مردم ما را
از حقيقت دين دور داشته است و روش اصوليان صد درصد مناقض كتاب و سنت مىباشد و
بهصراحت با اساس مكتب على بن ابيطالب عليهالسلام و اولاد طاهرينش عليهمالسلام
مخالف است كه اين روش به كلى اشتباه در لابهلاى حقيقتى روشن و ساده با پيچيدگى
هرچه تمام زده شده و در ميان مردم رواج يافته و اين خود پرسشى است كه نيازمند پاسخ
دقيق و بررسىهاى تفصيلى است.
همانگونه كه نظرگاه
اخباريان در برداشت از حديث ثقلين گذشت، پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله با اين
روايت شريف، تكليف و عمل به آموزههاى دينى و دادههاى فقهى مسلمانان را چنان بيان
نموده كه براى هيچ كس جز افراد بيمار و مغرض، جاى كوچكترين خلاف و ترديدى باقى
نگذاشته است.
قرآن كريم مطالب دينى از اصول
عقايد و فقه عملى گرفته تا كليهى امور كوچك و بزرگ مربوط به آمال و آرزوهاى بشر
را چنان ترسيم و تعريف نموده است كه ذات اقدس احديت به هيچ كس حتى شخص پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآله اجازهى كم و زياد كردن يك نقطهى از آن را نداده است.
اين موضوع با وجود آن كه
روشن و بديهى است، شريعت در بيشتر موارد به آن تذكر داده است. بر همين اساس،
راهنمايى مسلمانان و احكام دين خداوند در صدر اسلام در قالب آيات قرآن نازل و از
زبان پاك پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله بيان مىشد و پس از آن، يگانه وسيلهى
ترويج احكام دين خدا منحصر به راويان حديث بوده است. هر يك از اين راويان در زمان
خود به نشر حديث و اخبار دين پرداخته و وظيفهى بزرگ تبليغ دين را به شيوهاى
پسنديده انجام دادهاند كه اين روش تا بيش از هشتصد سال در ميان شيعه بخوبى معمول
بوده و هيچ گونه اختلافى در اين موضوع به
صفحه ی 44)
*********
چشم
نمىخورد، ولى پس از اين دوران، نغمههاى جديدى به نام طايفهى اصولى رايج شد.
روش اصولى، درك احكام فقه و
مسايل دين بر مبانى چهارگانهى كتاب، سنت، عقل و اجماع مىباشد. اين در حالى است
كه عقل و اجماع دو منبع مربوط به مردم است و به مدارك فقه اسلامى ارتباطى ندارد،
ولى كتاب و سنت، دو موضوع منحصر به خدا و پيغمبر است. حال بايد پرسيد كه خداوند
متعال و پيغمبر اكرم صلىاللهعليهوآله در بيان احكام بندگان و امور دينى چه
نيازى به عقل و اجماع دارند؟ آيا خداوند در امور دينى و فقهى كه حتى پيغمبر صلىاللهعليهوآله
نيز جز در جهت بيان آن حق مداخله ندارد، آنقدر عاجز و ناتوان است كه بايد دست عجز
خود را به طرف بشر دراز كند و از عقل و اتفاق آنها استفاده كند؟ هيهات! آيا اين
بزرگان به ظاهر دينمدار، احاديث مذمت و نهى از هرگونه تصرف و تحريف دينى را كه
نمونهاى از آن در پى مىآيد را فراموش كردهاند؟ در روايت زير، فردى كه بر عقل و
خرد خود اطمينان نموده است، با امام صادق عليهالسلام به مناظره و بحث مىنشيند و
حضرت عليهالسلام روش عقلى وى را نقد و رد مىنمايند.
تعبّد محض
يونس بن يعقوب گويد: ما در
محضر امام صادق عليهالسلام بوديم كه مردى از اهل شام وارد شد و گفت: « إنّى رجل
صاحب كلام و فقه و فرائض، و قد جئت لمناظرة أصحابك، فقال له ابوعبدالله
عليهالسلام : كلامك هذا من كلام رسول الله صلىاللهعليهوآله أو من عندك؟ فقال:
من كلام رسول اللّه بعضه، و من عندى بعضه. فقال أبوعبدالله: فأنت إذا شريك
رسولالله صلىاللهعليهوآله ؟ قال: لا. قال: فسمعت الوحى من الله تعالى؟ قال:
لا. قال: فتجب طاعتك كَما تجب طاعة رسول الله؟ قال: لا... فقال الشامى: أسلمت للّه
الساعة! فقال له ابوعبداللّه عليهمالسلام : بل آمنت باللّه الساعة، إن الاسلام
قبل الإيمان»(1).
ـ من مردى هستم كه به كلام، فقه و واجبات آگاهم و مىخواهم با
ياران شما مناظره نمايم.
1 بحارالانوار، ج23، ص9.
صفحه ی 45)
*********
امام عليهالسلام از او
پرسيدند: گفتار تو بر چه اساسى است و با كدام مبنا مىخواهى بحث كنى؟ آن شخص گفت:
بر اساس كتاب خدا و سخنان رسول اكرم صلىاللهعليهوآله و عقل و خرد خود. امام
عليهالسلام ناراحت شده و فرمودند: آيا تو در جايگاه خدايى و با پروردگار خود در
امور دينى شراكت دارى؟ آن مرد به ناچار كوتاهى خود را عذر خواست و گفت: «خير، من
با خدا شريك نيستم. امام عليهالسلام دوباره پرسيدند: پس تو با پيغمبر خدا
صلىاللهعليهوآله شريك هستى و آيا بر تو نيز از طرف خداوند وحى نازل مىشود؟ آن
مرد از سخنان دُرربار امام عليهالسلام تعجب كرد و سخت درمانده شد؛ زيرا خود را با
خداوند و پيغمبر صلىاللهعليهوآله شريك و همرديف نمىديد؛ از اين رو از امام
عليهالسلام سؤال كرد: پس وظيفهى من در بحث كردن چيست؟ امام عليهالسلام در جواب
او فرمودند: وظيفهى تو تمسك به كلام خدا و سخنان پيغمبر صلىاللهعليهوآله است
و بس.
در پايان وقتى كه مرد شامى
خود را عاجز ديد و به اشتباه گذشتهى خود پى برد، تسليم حق گشت و بىاختيار گفت:
«براستى من اكنون مسلمان شدم.» امام نيز با ظرافت خاص و حكمت تمام به او فرمودند:
«اكنون مؤمن شدى و پيش از اين مسلمان بودى».
مذمت اختراع
دعا
تمام سعى و تلاش حضرات
معصومين عليهمالسلام در طول حيات مباركشان اين بوده است كه كمترين تحريفى در دين
خدا انجام نگيرد؛ بهگونهاى كه امام صادق عليهالسلام در پاسخ شخصى كه دعايى را
ساخته بود و به امام عليهالسلام عرض كرده: « جعلت فداك، إنّى اخترعت دعا»؛ جانم
به فدايت، من دعايى از طرف خود ساختهام، فرمودند: « دعنى من اختراعك»(1)؛
دعاى ساختهى خود را رها كن. امام عليهالسلام با اين بيان آن فرد را بهسختى از
اين كار باز داشت و وى را توبيخ نمودند.
1 الطوسى، محمدبن الحسن،
تهذيبالاحكام، ج1، تهران، دارالكتب الاسلامية، چاپ چهارم، 1365ش، ص116.
صفحه ی 46)
*********
در موردى ديگر شخصى از امام
عليهالسلام تقاضاى ذكر نمود. امام عليهالسلام ذكرى را با عددى معين به او فرا
دادند و فرمودند: «اين ذكر را هفتاد بار بگو.» آن شخص سؤال كرد: «اگر بيش از هفتاد
بار بگويم، اشكال دارد؟» امام عليهالسلام در جواب فرمودند: «اگر شخصى به تو
بگويد، در هفتاد قدمى گنجى موجود است و از فلان جا قدم كن و گنج را بيرون آور؛
چنانچه هفتاد قدم بردارى، آن گنج را مىيابى، ولى اگر چند قدم كمتر يا بيشتر
بپيمايى، به آن گنج دست نمىيابى.» آنگاه امام عليهالسلام فرموند: «مَثل دستورات
خدا همين است. دستورات الهى محدود، مشخص، توفيقى و خواناست و نبايد كم و زياد
شود.»
«أتو» بهجاى
«أبو»؟
نمونهاى ديگر كه هرگونه
تحريف و دست بردن در آيات و متون دينى را نهى مىنمايد، ماجراى قبيلهى انطاكيه
است. ماجرا به اين شرح است كه قرآن كريم در داستان حضرت خضر و موسى عليهمالسلام
مىفرمايد: « فأبوا أن يضيفوهما»(1)؛ پس آنها [اهل قبيلهى انطاكيه]
خضر و موسى را مهمان نكرده و از طعام دادن [به آن دو عبد صالح و ولى بزرگ خداوند[
خوددارى كردند.» اين آيه بخل و بدى اهل انطاكيه را بيان مىكند و سبب سرشكستگى
آنها شده است؛ هرچند اين ماجرا مربوط به بيش از هزار سال پيش از پيغمبر اسلام
صلىاللهعليهوآله مىباشد، با اين حال پستى مردمان گذشته و پدران قوم انطاكيه
را بيان مىكند، به همين دليل، جمعى از بزرگان قبيلهى انطاكيه خدمت پيامبر
صلىاللهعليهوآله رسيده و هديهاى ارزشمند و مال زيادى را تقديم حضرت نمودند و
تقاضا كردند كلمهى «أبوا» در آيهى شريفه را به كلمهى «أتوا» تبديل نمايد؛ يعنى
فقط نقطهى زير كلمهى «أبوا» بالاى كلمه نوشته شده و نقطهى ديگرى به آن
افزوده شود تا «أبو» به «أتو» تبديل شود و معناى «آنان آمدند تا حضرت موسى و خضر
را ميهمان نمايند» را برساند كه ميان اين دو معنا تفاوت بسيارى حاصل
1 كهف / 77.
صفحه ی 47)
*********
مىشود
و مطلب عكس مىگردد و مذمّت اهل انطاكيه به مدح آن قوم تبديل مىشود.
پيغمبر گرامى
صلىاللهعليهوآله كه در هر كار بدون فرمان پروردگار كارى نمىكرد، به انتظار فرمان
خدا نشست تا اين كه امين وحى خداوند؛ جبرييل، نازل شد و آيهى شديد اللحن و
تهديدآميزِ: « و لو تقوّل علينا بعض الأقاويل...(1)» را بر پيغمبر اكرم
صلىاللهعليهوآله نازل نمود و پيغمبر گرامى صلىاللهعليهوآله را به شدّت از
عمل پيشنهاد شدهى آنان برحذر داشت و فرمود: «اى رسول خدا، سختترين عقوبت براى
فردى است كه حتى به يك نقطه از كلمات قرآن كريم دست زند و آن را تحريف نمايد.» به
اين ترتيب، پيشنهاد دهندگان قوم انطاكيه نااميد و سرشكسته باز گشتند.
مطرح كردن مطالبى كه موضوع
را بيش از اين روشن كند، از حوصلهى اين نوشتار خارج است؛ هرچند همين مقدار نيز
براى يافت اصل كلى و مسلّم دين و حقيقتِ ناب آن بسنده است.
اخباريان فهرست بلند ذهن
گرايى، جهالت، بدعتها و رفتار خطرناك اصوليان را كه به شيوهى مرموز و با دستهاى
مسموم، آگاهانه و ناخودآگاه در فرقهى حقه و شيعهى اثناعشرى وارد شده است را به
شرح زير مىدانند:
ابداع روش اجتهاد ناسالم،
سنت بىاساس تقليد، تقليد از اعلم، آلودهسازى دين به دانشهاى مختلف، شكستن حرمت
تحصيل فلسفه و دروس معقول، شكستن حرمت ترك تحصيل معاش و هزينههاى لازم زندگى،
شكستن حرمت امرار معاش از امكانات مالى دين، شكستن حرمت گرفتن خمس از شيعه و
بىاعتنايى به روايات اباحهى خمس، عدم پذيرش تحريف قرآن كريم، ترك تكليف اكيد به
تقيه در مقابل دشمنان دين، شهادت بر ولايت در اذان و اقامه، ترك نماز جمعه در زمان
غيبت و بالاخره شيوع فساد اخلاق در طايفهى عالمان اصولى و... كه هر
1 حاقه / 44.
صفحه ی 48)
*********
يك
زمينههاى مختلف و آثار شوم و گوناگونى تا امروز داشته است.
اينك هر يك از گزينههاى
ياد شده در گزارهاى جداگانه و كوتاه ذكر مىشود و نقد و ارزيابى آن در هر فصل و
در جاى خود خواهد آمد.
فهرست پارهاى از عقايد
اخباريان
مهمترين عقيدههاى
اخباريان و ديگر باورهاى عمده و ريشهاى آنان را مىتوان چنين فهرست نمود:
الف ـ روش اجتهادى فقهاى
شيعه باطل مىباشد و عقل و اجماع ناكارآمد است.
ب ـ تقليد در فروع دين باطل
است و در اين زمينه، علمايى كه تقليد را باور دارند منحرف هستند و نيابت عامهى
آنان مورد پذيرش نمىباشد.
ج ـ تقليد از اعلم خلاف
دين، ساختگى، دروغ و بدعت است.
د ـ تحصيل علوم اسلامى
اتلاف وقت و گمراهى است و اين دانشها رقيب كتاب و سنت است، در حالى كه دين، امرى
آسان است و فهم آن به چنين دانشهايى نيازى ندارد و اصول فقه هيچگونه فايدهاى
علمى ندارد، تمامى آن ساختهى عالمان فلسفى است و علمى دينى به شمار نمىرود.
اصوليان در واقع پيرو قياس، استحسان و مصالح مرسله هستند تا پيرو دين.
ه ـ تحصيل فلسفه و دروس
معقول هر قدر و براى هر كس كه باشد حرام است. معقولات از فلاسفهى يونان رواج
يافته است و به عنوان رقيب سرسخت دين مطرح مىباشد.
و ـ تحصيل معاش را براى
عالمان همانند ديگران از واجبات عينى است و به همين علت كار كردن در ضمن تحصيل
براى علما واجب مىباشد.
ز ـ هرگونه امرار معاش از
مصارف دينى؛ مانند: خمس، سهم مبارك امام، زكات و بيتالمال براى عالمان حرام
مىباشد؛ خواه مورد مصرف آن امرى واجب باشد يا مستحب.
صفحه ی 49)
*********
ح ـ خمس و سهم مبارك امام
عليهالسلام براى همهى شيعه مباح است و پرداخت آن به سادات و عالمان زايد
مىباشد.
ط ـ قرآن مجيد و كتاب
آسمانى اسلام همانند ديگر كتابهاى آسمانى تحريف شده است.
ى ـ تقيّه براى هركس و در هرجا
لازم است و در زير لواى آن قعود بر قيام ترجيح دارد، مگر انتقاد بر عالمان شيعه؛
آن هم تا جايى كه براى دين زيانى نداشته باشد.
ك ـ شهادت بر اميرمؤمنان
على عليهالسلام در اذان و اقامهى نماز، حرام و بدعت است.
ل ـ نماز جمعه حتى در پناه
طاغوت واجب و ترك آن حرام و مخالف حكم صريح قرآن كريم است.
م ـ عالمان اصولى اهل دنيا
هستند و فساد اخلاق، حسد و سياست بازى دارند.
بعد از ذكر خلاصه و
چكيدهاى از عقايد گروه اخبارى و اصولى، اينك نقد، تحليل و بررسى هر يك از آن
بهطور خلاصه و در فصلهاى جداگانه بيان مىشود.
در پايان خاطرنشانى چند
نكته بايسته است:
1ـ هرگونه نقد و ارزيابى
عقايد اخباريان يا اصوليان بدون هيچگونه پيش داورى و تعصبى انجام مىگيرد و هر يك
از مباحث به طور آزاد و همراه با دليل و حقيقت امر بيان مىشود؛ خواه موافق
اصوليان باشد يا اخباريان يا مخالف هر دو گروه؛ زيرا دليل و برهان و حقانيّت امر
است كه لازم است دنبال شود؛ نه جانبگيرىهاى قشرى و كليشهاى.
2ـ همان اختلافاتى كه ميان
عالمان اصولى و عالمان هر علمى وجود دارد، ميان دانشمندان اخبارى نيز وجود دارد،
دستهاى همچون امين استرآبادى، بسيار حادّ و تندند و دستهاى همچون صاحب حدايق خود
به نوعى اصولى به شمار مىروند؛ همانطور كه عالمان اصولى نيز متفاوت هستند، برخى
به اصول بيشتر اهتمام دارند و دستهاى به اخبار
صفحه ی 50)
*********
و
همينطور وهر يك يژگىهايى دارند، ولى ويژگى مايز بين اخبارى و اصولى، برخوردهاى
غيرمتعادل و حملههاى نامناسب اخباريان است كه بايد از ميان همهى اقشار علمى رخت
بربندد.
3 ـ مراد از اخبارى،
مردمانى است كه از سر كمبود استعداد و ضعف نفس حرفهايى را به خدا و رسول نسبت
داده و اسم اعتقاد بر آن مىگمارند، ولى بزرگانى كه پايهى دين و شيعه به شمار
مىروند و كلمات معقول و زندهاى دارند، سزاوار نام اخبارى نيستند؛ همانطور كه
اصولى نيز به معناى اعتقاد تمام و كمال دين نيست و مىتوان در ميان افكار و عقايد
آنان كجى، كاستى و ناهنجارىهايى يافت.
اخباريان از نگاه
اصوليان
اصوليان معتقدند اخباريان
افرادى سادهلوح، سادهانديش، كم سواد، گمراه و كجفكر هستند. مردمى كه كمبود
استعداد و عدم رشد لازم سبب انحراف آنان در بسيارى از اصول و فروع گشته است.
البته، واژهى «اخبارى» كه عنوان اين گروه است، همانند واژه «سنى» است كه براى
منكران ولايت معصوم عليهالسلام به كار مىرود؛ در حالى كه اين دو نامگذارى
بىمسماست؛ زيرا نه اهل سنت بويى از سنت به مشامشان رسيده و نه اخبارى از خبر
اطلاع كاملى دارد.
اخبارى در واقع، فقط قدرت
حفظ و حمل پارهاى از روايات را دارد، بدون آن كه قدرت درك آن را داشته باشد، ولى
عالمان اصولى با استدلال دقيق و پشتوانهى فكرى همهى سنت و خبر را بر دوش گرفته و
از حريم آن دفاع مىكنند و بخوبى قدرت ادراك روايات حضرات معصومين عليهمالسلام را
دارند. البته، روايات و اخبارى كه از معصوم باشد؛ نه هر رطب و يابسى كه به اسم
روايت در كتابهاى خبر؛ بهخصوص در كتابهاى مخالفان، ثبت شده است. كتابهايى كه
انباشته از اخبار دروغ، اسراييليات و جعليات مىباشد و تشخيص اين امر، خود علمى
است مهم كه جز عالمان اصولى گروههاى ديگر نه توان آن را دارند و نه اهميّت چندانى
به آن مىدهند.
صفحه ی 51)
*********
در واقع اين اصولى است كه
سنى و اخبارى است. البته با شرايطى خاص؛ نه به طور هرج و مرج كه هرچه مىخواهند،
بگويند و هرچه مىخواهند، بنويسند. اصولى مىگويد: ما خبر و روايت را به ديدهى
منّت مىپذيريم و بر اساس آن عمل مىكنيم، ولى با دو شرط: نخست اين كه خبر از
معصوم باشد؛ بهطورى كه هر سخن غير معصوم ـ سخن هر كس كه باشد ـ خبر عادى و معمولى
است و نفوذ اجرايى ندارد و دو ديگر اين كه در نسبت خبر به معصوم بايد سند آن صحيح
باشد؛ بهطورى كه مورد تأييد اهل فن قرار گيرد؛ نه هرچه در كتابهاى خبر ثبت شده و
اسم خبر بر روى آن گذارده شده است.
ديندارى و
انحراف
اخبارىها از هر طرف با
زمزمههاى ديندارى و تقدس شروع به كار مىكنند و مىخواهند ـ به قول خود ـ مردم
را از خواب غفلت بيدار كنند و دين را از تحريف و كاستى و بدعت و زيادتى نجات دهند؛
در حالى كه نمىدانند با عرضهى گفتار پوچ و انديشههاى واهى خود چه مقدار به دين
و مردم مسلمان زيان وارد مىكنند. آنان آگاهانه و يا ناخودآگاه بازيچهى دست
دشمنان گرديده و خود نيز سرانجام به دشمنان اهل دين مىپيوندند.
البته، اصوليان كه بحق از
دوستان اميرمؤمنان عليهالسلام مىباشند، هميشه از ابتداى زمان غيبت كبرى تا به
امروز چون ستارگان درخشان گرد خورشيد علم و فقاهت حلقه زده و راه خود را يافته و
گوش به سخنان پوچ و قيل و قالهاى واهى اين و آن نداده و نخواهند داد. آنان اين
ايمان ثابت و راسخ را براى همگان آرزو مىنمايند.
وآخر دعوانا أن الحمدللّه
رب العالمين
صفحه ی 52)
*********
|